30. و نیز درباره شرح این صفت «حاجة الناس الیه و غناة عنهم» چنین میگویند:
انـّه لم ينزل بالناس ظلماء عمياء كان لها موضعاً غيره، مثل مجيء اليهود يسألونه و يتعنّتونه، و يخبر بما في التوراة و ما يجدون عندهم، فكم من يهوديّ قد اسلم، و كان سبب اسلامه هو.
و اما غناه عن الناس فانه لم یوجد علی باب احد قطّ یسئله عن کلمة و لا یستفید منه حرفاً.
یعنی (یکی دیگر از صفات آن حضرت آنست که) مردم به او نیازمند و او از مردم مستغنی بود، زیرا هیچ موضوعی تاریک و کوری برای ایشان پیش نمیآمد که درباره حلّ آن موردی پیدا کنند غیر از آن حضرت، چنانکه یهودیها نزد او میآمدند و از حضرتش پرسشها مینمودند و سؤالهای دشواری مطرح میکردند، و او هم از تورات و دیگر کتابهای خودشان به آنان جواب میداد، و چه بسیار یهودی که مسلمان شدند و سبب اسلام آنها امیرالمؤمنین(ع) بود.
و امّا بینیازی آن حضرت از مردم آنست که هیچ گاه دیده نشده که علی بن ابطالب(ع) به سراغ کسی رفته و از او چیزی بپرسد، و یا از او حرفی استفاده کرده باشد.
بابویهی: آقای نصرتآبادی برای تأیید گفتار بالا حدیثی در این باره نقل میکنم:
ابن درید در کتاب خود «المجتنی» ص 35 مینویسد:
عن انس بن مالک قال: اقبل یهودی بعد وفاة رسو الله(ص) فاشار القوم الی ابی بکر فوقف علیه فقال: ارید ان اسئلک عن اشیاء لایعلمها الاّ بنی او وصی بنی، فقال ابوبکر: سل عما بدا لک قال الیهودی: اخبرنی عما لیس لله، و عما لیس عندالله و عما لایعلمه الله، فقال ابوبکر هذه مسائل الزنادقة یا یهودی، و همّ ابوبکر و السملمون رضی الله عنهم بالیهودی، فقال ابن عباس ان کان عندکم جوابه و الاً فاذهبوا به الی علی رضی الله عنه یجیبه، فانی سمعت رسول الله(ص) یقول لعلی بن ابیطالب اللهم اهد قلبه وثبّت لسانه قال: فقام ابوبکر و من حضره حتی اتوا علی بن ابیطالب، فاستأذنوا علی، فقال ابوبکر یا اباالحسن ان هذا الیهودی سألنی مسائل الزنادقة، فقال علی ما تقول یا یهودی، قال اسئلک عن اشیاء لایعلمها الا نبی او وصی نبی فقال له قل فردّ الیهودی السمائل فقال علی رضی الله عنه امّا ما لا یعلمه الله فذلک قولکم یا معشر الیهود ان العزیز ابن الله، و الله لا یعلم ان له ولدا، و امّا قولک اخبرنی بما لیس عندالله، فلیس عنده ظلم للعباد، و اما قولک اخبرنی بما لیس لله، فلیس له شریک فقال الیهودی: اشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا رسول الله، وانک وصی رسول الله(ص) فقال ابوبکر و المسلمون لعلی(ع) یا مفرّج الکرب.
این حدیث با ترجمه و شرح در مبحث روز پنج شنبه 7 ذیحجّه برابر با 24 شهریور بیان شده است مراجعه نمایید.
آقای نصرتآبادی اگر بنا ما بر اختصار نبود موارد بسیاری در رابطه با این مسأله برایتان نقل میکردم، هر چند مورّخین و محدثین اهل تسنشن وقایع زیادی را نادیده گرفته و از روی اغراضی (که جای شرح آنها نیست) آنها را در کتابهای خود ذکر نکردهاند، ولی شیعه همه آنها را ثبت و ضبط نمودهاند، لیکن احقاد و امراض درونی مانع از پذیرش احادیث شیعه میباشد، و به همین جهت از نقل آنها صرفنظر گردید. و الی الله المشتکی.
نصرتآبادی: آقای بابویهی من از شما خواهشمندم که موضوع بینیازی آن حضرت را از مردم برای من توضیح دهید تا به آن روشنتر شوم.
بابویهی: آقای نصرتآبادی موضوع بینیازی امیرالمؤمنین(ع) از مردم اظهر من الشمس و ابین من الامس است، و چنان زوایا و اصقاع جهان را فرا گرفته و گوشهای شنوا را پر کرده که نیاز به دلیل و برهان ندارد، و با این وصف برای تأیید این گفتار به چند مورد اشاره میکنم:
علی بن ابیطالب(ع) که باب مدینه علم رسول الله(ص) است (چنانکه سنی و شیعه به طور تواتر نقل کردهاند که پیغمبر(ص) فرموده است: من مدینه علم هستم و علی باب اوست و من هم در خلال مباحث گذشته اندکی از آن احادیث را برایتان نقل نمودم) چگونه نیازمند به دیگران میشود؟ و اگر (بر فرض محال) باب مدینه علم رسول الله(ص) در مسائل و احکام و جواب مشکلات دینی و غیر دینی نیازمند به دیگری باشد، بایستی رسول الله(ص) نیز چنین باشد، با آن که واقع برخلاف اینست.
اضافه میکنم: علی بن ابیطالبی(ع) که بالای منبر مردم را به سؤال و پرسش از خود دعوت میکند و میفرماید: بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید، سوگند به خداوند اگر از حال تا قیامت از من بپرسید به شما جواب خواهم داد (چنانکه ذیل صفت 15 ِالقضاء» خطبه آن حضرت را در این باره به عرضتان رساندم) و از آینده مردم باخبر است و از پیشآمدهای خطرناک بنی امیّه و بنی العباس به آنان اطلاع میدهد و آنها را از این فتنههای خانمانسوز میترساند، چگونه متصور است که نیازمند به مردم باشد.
باز اضافه میکنم امیرالمؤمنین علیه السلام با آنکه علومش جهان را پر کرده، خطبهها و کُتبُ و رسائل و حِکَم و مواعظ او در دسترس عموم بشر گذارده شده (که نمونهای از آنها را سید رضی (رحمه الله) در نهج البلاغه جمعآوری نموده و مستدرکهایی که در این زمانهای اخیر به آن اضافه گردیده، و کلمات قصاری که متجاوز از ده هزار میباشد به طبع رسیده «به نام غُرر الحکم و دُرر الکلم» و با این وصف آرزو میکند، میفرماید: کاشکی افرادی را مییافتم که قدر و ارزش علم را میدانستند و آن چه در سینهام نهانست از علوم به آنان تعلیم مینمودم، چنانکه میفرماید:
يا كميل ان هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها. فاحفظ عني ما اقول لك الناس ثلاثة: فعالم رباني و متعلم على سبيل نجاة، و همج رعاع اتباع كل ناعق يميلون مع كل ريح، لم يستضيئوا بنور العلم، و لم يلجاوا الى ركن وثيق ........ یا کمیل ............ ها، ان ههنا لعلما جما (و اشار الى صدره) لو اصبت له حملة بلی اصبت لقناًغیر مأمون علیه .... او منقاد الحملة الحق لابصرة له .... او منهوماً باللذّة ... او مغرماً بالجمع و الادّخار .... کذلک یموت العلم بموت حاملیه. الخ. [400]