آقای نصرتآبادی هر دانشمند با انصاف و وجدانی که به آن صفحات تاریخ مراجعه کند، و رویدادها و پیشآمدهای آن عصر را تحت مطالعه خود قرار دهد، خواهد دید که زمامداران آن زمان یعنی سلسله امویه، مانند گرگ گرسنهای که به گلّه بیچوپانی حملهور میشود، رحم بر صغیر و کبیر آن جامعه نکرده، ضعفاء و مستمندان را پایمال نموده، حقوق همگان را اختصاص به خود داده و هزاران هزار درهمها و دینارها از بیت المال مسلمین حیف و میل کرده، و با آنها باغها، بستانها، خانه و قصرها به پا نمودند، و نیز والیان و عاملین پیشین را عزل کرده و به جای ایشان از اقارب خود نصب نمودند، و این دو موضوع از عوامل بزرگی بود که آخر الامر عثمان را به کشتن داد.
آقای نصرتآبادی من در آینده نزدیکی صورت کل اموالی را که عثمان به بنی امیّه سر بخشی کرده و به عنوان صله و جایزه و عطیّه به آنان بخشیده است، به شما ارائه میدهم و واضح است گروهی که این گونه با اموال و با منصبهای مردم بازی میکنند (و همان طوری که ابوسفیان به آنان دستور داده و گفته که خلافت را مانند توپ بچهها به دست یکدیگر بدهید) البته با تمام قوا و نیرو میکوشند که مزاحم و مخالفی سر بلند نکند، و موقعیّت آنان را در خطر نیندازد، و هر کسی که در این مظانّ بوده با خود شریک مینمودند، و از شرّش مصون میشدند.
لیکن اباذری که دارای زهد مسیح است، و واجد صراحت لهجه ایست که در روی زمین راستگوتر از او یافت نمیشود، بسیار آشکار و هویدا است، که نمیتوانستند او را در این لاشه خوری با خودشان شریک کنند و او نیز چنین شخصی نبود که در مقام منکرات ساکت نشیند، و نهی از منکر نکند، به همین جهت وظیفه خود میدانست که از حق دفاع نماید، و خلافهای آنان را اعلام کند، تا شاید متنبّه شده، و دست از آن اعمال شنیع بردارند،
ولی چون آن گروه از آن موقعیّت و آن اعمال خویش به هیچ قیمتی رفع ید نمیکردند، و اباذر هم نمیتوانست در مقابل آن خلاف شرعها بیتفاوت بماند، و از طرفی به واسطه شخصیت و عظمتش، قدرت کشتن و نابودی او را نداشتند، ناگزیر شدند که او را تبعید نمایند.
بابویهی: آقای نصرتآبادی شما آن حدیث را (که نه سند داشت و نه راوی آن معلوم بود) نقل کردید که شاید عثمان را تبرئه کنید، لیکن اگر آن مطالبی را که من از شرح ابن ابی الحدید برایتان نقل کردم، دقت مینمودید، میدیدید که با این تبرئه عثمان پاک نمیشود، زیرا به اندازهای صحیفه اعمال و پرونده او سیاه است که تبعید اباذر در جنب جرمهای او بسیار اندک میباشد،
آقای نصرتآبادی تبعید اباذر به ربذه دهمین خلافی بوده که من تا به اینجا آمارگیری کردهام و هنوز جنایات و خلافهای عثمان به پایان نرسیده و قسمت عمدهای از آنها برایتان گفته نشده است.
آقای نصرتآبادی هنوز کیفیت کشتن عثمان را نشنیدهاید که چگونه مسلمین بر او هجوم آورده و او را استیضاح کرده و چگونه خانه او را محاصره نموده و خلاف ها و بدعتها و جنایات او را به رُخش کشیده و یکایک آنها را برایش تشریح کردند سپس به طور فجیع و افتضاح آوری او را کشتند.
آقای نصرتآبادی اباذر سه تبعید داشته: مرتبه اول عثمان او را از مدینه به شام تبعید نمود، دفعه دوم معاویه او را از شام اخراج کرده و به مدینه فرستاد، و در مرحله سوم نیز عثمان او را از مدینه به ربذه تبعید کرد، و بر فرض اینکه حدیث شما تبعید سوم را انکار کند با این دو تبعید دیگر چه میکند؟
آقای نصرتآبادی ما اگر از تمام دلیلهایی که در بالا یادآور شدیم چشم بپوشیم و صرف نظر کنیم، همان حدیثی که خود اباذر از پیغمبر(ص) نقل کرده (و من آن را برایتان بیان نمودم) برای اثبات تبعیدش به ربذه کفایت میکند و نیاز به برهان دیگری نخواهد بود.
تأیید و تحکیم میکند این تبعید اباذر را به ربذه آن وداعی که هنگام حرکتش از مدینه به آنجا صورت گرفته، که علی بن ابیطالب و حسنین (علیهم السلام) و عقیل و عمّار به مشایعت او آمدند و او را بدرقه کرده و با او وداع نمودند، و هر کدام از ایشان اباذر را تسلیت داده و دلداری میدادند و از جزع و فزع کردن نهی نموده و امر به صبر و بردباری میکردند، و واضحست که حرکت اختیاری نیازی به اینگونه وداع ندارد. و من متن این وداع را ذیلاً به عرضتان میرسانم.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من عرض خود را پس گرفتم، و راستی در برابر آن همه دلیلهای تبعید اباذر، نمیتوان به آن حدیث نامعتبر اعتماد نموده و آن دلیلهای معتبر را نادیده گرفت.