صفحه اصلی   ارتباط با ما

Top of Box
Login ورود کاربران
کلمه کاربری

رمز عبور


Bottom of Box
Top of Box
Statistics آمار بازدیدکنندگان کاربران آنلاین : 22
بازدید های امروز : 5,446
بازدید های دیروز : 14,073
کل بازدید ها : 45,413,662
بازدید از این صفحه : 5642
پر بازدید ترین روز : 1392/2/23
بیشترین بازدید : 41593
بیشترین کاربر آنلاین : 623
Bottom of Box
Top of Box
با قرار دادن لینـک و لـوگـوی ما در وب سـایت یا وبـلاگتان جـهت معرفی و تـشویق بـازدیـدکنندگان به بازدید از این سایت از اجـر معنوی آن بهره مند شوید
Logo of Monazere.ir
Bottom of Box

برنامه نویسی اختصاصی
هاست 50 مگابایت
یک دامنه ir
ریسپانسیو
قابلیت ارتقا


تصریح اباذر به تبعید خویش و نقل آن حدیث

ابوالاسود دؤلی می‌گوید من خیلی مشتاق بودم که اباذر را ببینم و ادله و سبب خروجش را بپرسم (به همین جهت) رفتم به ربذه و به او گفتم: آیا تو به اختیار خودت از مدینه بیرون آمدی، یا آن‌که تو را به زور و جبر بیرون کردند اباذر گفت من در کنار مرزی از مرزهای مسلمین «شام» بوده و از این گروه بی‌نیاز بودم، مرا از آن جا اخراج کرده و به مدینه آوردند، من به خود می‌گفتم این‌جا شهر هجرت و مرکز دوستانم می‌باشد، از آن‌جا نیز مرا به این‌جایی که می‌بینی «ربذه» تبعید نمودند. (سپس گفت): من شبی در مسجد خوابیده بودم، رسول خدا(ص) بر من گذر نمود، و با پای خود به من زد و فرمود: ترا نبینم که در مسجد خوابیده باشی، من در جواب آن حضرت عرض کردم، پدر و مادرم قربانت، خواب بر من غلبه کرد و مرا ربود، آن حضرت فرمود: چگونه خواهی بود آن قوتی که ترا از این‌جا بیرونت کنند؟ من عرض کردم می‌روم به شام که آن‌جا زمین مقدّس است، باز فرمود چگونه هستی که از آن‌جا نیز اخراجت نمایند؟ من عرض کردم برمی‌گردم به همین مسجد «مدینه» باز فرمود چگونه خواهی بود که از این‌جا نیز ترا برانند؟ عرض کردم: شمشیر می‌کشم و می‌جنگم، آن حضرت فرمود ایا من راه بهتری به تو نگویم؟ (سپس فرمود) برو با ایشان به هر جایی که ترا برانند و اطاعت کن، پس من حرف شنوایی نمودم و اطاعت کردم، سوگند به خداوند عثمان خدا را ملاقات خواهد کرد، در حالی که نسبت به من گناه‌کار باشد، باز گفت: حق برای من دوستی باقی نگذاشت، و همواره می‌گفت عثمان مرا بعد از هجرت کردنم به سوی اسلام، بادیه نشین کرد.

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی و آقای نوبختی آن‌چه من درباره تبعید اباذر به فارسی بیان نمودم، گفتار ابن ابی الحدید بوده در شرح نهج البلاغه جلد 1 صفحه 240 – 241 اینک برای اطمینا خواطرتان متن آن‌ها را به عرضتان می‌رسانم:

165. و قد روی جمیع اهل السیر علی اختلاف طرقهم و اسانیدهم ان عثمان لما اعطی مروان بن الحکم ما اعطاه و اعطی الحرث بن الحکم بن ابی العاص ثلاثمأة الف درهم و اعطی زید بن ثابت مأة الف درهم جعل ابوذر یقول بشر الکافرین بعذاب الیم و یتلو قول الله تعالی: و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم. فرفع ذلک مروان الی عثمان فارسل الی ابی ذر نائلا مولاه ان انته عما یبلغنی عنک

فقال اینهانی عثمان عن قراءة کتاب الله و عیب من ترک امر الله فوالله لان ارضی الله بسخط عثمان احبّ الی و خیر لی من ان اسخط الله برضاه فاغضب عثمان ذلک و احفظه فتصابر، و قال یوما أیجوز للامام ان یأخذ من المال فاذا ایسر قضی فقال کعب الاحبار لابأس بذلک، فقال ابوذر یا ابن الیهودییّن اتعلّمنا دیننا، فقال عثمان قد کثر اذاک لی و تولّعک باصحابی الحق بالشام فاخرجه الیها،

فکان ابوذر ینکر علی معاویة اشیاء یفعلها فبعث الیه معاویة ثلثمأة دینار فقال ابوذر ان کانت هذه منعطائی الذی حرمتمونیه عامی هذه قبلتها و ان کانت صلة فلاحاجة لی فیها و ردّها علیه.

و بنی معاویة الخضراء بدمشق فقال ابوذر یا معاویة ان کانت هذه من مال الله فهی الخیانة، و ان کانت من مالک فهو الاسراف، و کان ابوذر رحمه الله تعالی یقول: و الله لقد حدثت اعمال ما اعرفها و الله ما هی فی کتاب الله و لاسنة بنتیه، و الله انی لاری حقا یطفأ و باطلا یحیا و صادقا مکذّباً و اَثَره بغیر تقی و صالحا مستأثر علیه

فقال جندب بن مسلمة الفهری لمعاویة ان اباذر لمفسد علیکم الشام فتدارک اهله ان کانت لکم حاجة فیه، فکتب معاویة الی عثمان فیه فکتب عثمان الی معاویة اما بعد فاحمل جند با اتی علی اغلظ مرکب و اوعره، فوجّه به مع من سار به اللیل و النهار و حمله علی شارف لیس علیها الاقتب حتی قدم به المدینة و قد سقط لحم فخذیه من الجهد، فلما قدم ابوذر المدینة بعث الیه عثمان اَن الحق بایّ ارض شئت فقال بمکة قال لا قال فببیت المقدس قال لاقال فاحد المصرین قال لا و لکنی مسیّرک الی الربذة فسیّره الیها فلم یزل بها حتی مات.

و فی روایة الواقدی ان اباذر لما دخل علی عثمان قال له لا انعم الله بک عینا یاجنیدب فقال ابوذر انا جنیدب و سمانی رسول الله صلی الله علیه و آله عبدالله فاخترت اسم رسول اله الذی سمانی بهعلی اسمی، فقال عثمان انت الذی تزعم انا نقول انّ یدالله مغلولة و ان الله فقیر و نحن اغنیاء، فقال ابوذر لو کنتم لاتزعمون لانفقتم مال الله علی عباده، و لکنی اشهد لسمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول اذا بلغ بنو ابی العاص ثلاثین رجلاً جعلوا مال الله دولا و عبادالله خولا و دین الله دخلا، فقال عثمان لمن حضره أسمعتموها من نبی الله فقالوا ما سمعناه، فقال عثمان ویلک یا اباذر أتکذب علی رسول الله فقال ابوذر لمن حضر أما تظنون انی صدقت قالوا لا والله ما ندری، فقال عثمان ادعوا لی علیا، فدعی فلما جاء قال عثما لابی ذر اقصص علیه حدیثک فی بنی ابی العاص فحدثه فقال عثمان لعلی هل سمعت هذا من رسول الله صلی الله علیه و آله فقال علی علیه السلام لا وقد صدق ابوذر، قال عثمان بماذا عرفت صدقه قال لانی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: لااظلت الخضراء و لا اقلّت الغبراء من ذی لهجة اصدق من ابی ذر فقال جمیع من حضر من اصحاب النبی صلی الله علیه و آله لقد صدق ابوذر.

فقال ابوذر احدثکم انی سمعت هذا من رسول الله صلی الله علیه و آله ثم تتّهمونی ما کنت اظن انی اعیش حتی اسمع هذا من اصحاب محمد صلی الله علیه و آله.

و روی الواقدی عن مالک بن ابی الرجال عن موسی بن میسرة ان ابا الاسود الدؤلی قال کنت احب لقاء ابی ذر لان اسأله عن سبب خروجه فنزلت الربذة فقلت له الا تخیرنی أخرجت من المدینة طائعاً ام خرجت مکرهاً فقال کنت فی ثغر من ثغور المسلمین اغنی عنهم فاخرجت الی المدینة الرسول علیه السلام فقلت اصحابی و دار هجرتی فاخرجت منها الی ما تری، ثم قال بینا انا ذات لیلة نائم فی المسجد اذ مرّبی رسول الله صلی الله علیه و آله فضربنی برجله و قال لااراک نائما فی المسجد فقلت بابی انت و امی غلبتنی عینی فنمت فیه، فقال کیف تصنع اذا اخرجوک منه فقلت اذن الحق بالشام فانها ارض مقدسة و ارض بقیة الاسلام و ارض الجهاد فقال فکیف تصنع اذا اخرجت منها فقلت ارجع الی المسجد قال فکیف تصنع اذا اخرجوک منه قلت اذن آخذ سیفی فاضرب به فقال صلی الله علیه و آله الا ادلّک علی خیر من ذلک انسق معهم حیث ساقوک و تسمع و تطبع فسمعت و اطعت و انا اسمع و اطیع و الله لیلقین الله عثمان و هو آثم فی جنبی، و کان یقول بالربذه ما ترک الحق لی صدیقاً و کان یقول فیها ردّنی عثمان بعد الهجرة اعرابیّاً.

شیخ محمد نصرت‌آبادی: آقای بابوبهی قبلاً به شما عرض کردم که من اطلاعات تاریخی درباره اباذر و تبعیدش ندارم ولی چون اخیراً مراجعه کردم دیدیم برخی از علماء می‌گویند اباذر به اختیار خودش به ربذه رفته و جبری در کار نبوده است، چنان‌که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود جلد 1 صفحه 240 می‌نویسد: و روی انه قیل لابی ذر أعثمان انزلک الربذة قال لا بل اخترت لنفسی ذلک (یعنی به اباذر گفته شد آیا عثمان ترا به ربذه آورد گفت نه من خودم این‌جا را اختیار کردم.)

بنابراین اگر این حدیث صحیح باشد شما نمی‌توانید این موضوع را به گردن عثمان بگذارید و از خلاف‌های او بشمارید؟

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی من مکرّر به شما سفارش کرده‌ام که در گفتارتان دقت کنید، تمام اطراف و جوانب آن را در نظر بگیرید، آقای نصرت‌آبادی، چرا شما اهل تسنّن اینقدر دهان بین هستید؟ چرا شما اهل تسنّن اینقدر خوش باورید، هر عالم نمائی که مطلبی را می‌گوید قبول می‌کنید؟ در صحت و بطلان آن تأمل نمی‌نمایید؟ چرا شما اهل تسنن عقل و فکر خود را به کار نمی‌برید؟ و از این گوهر گرانبهایی که خداوند عطا فرموده، استفاده نمی‌کنید؟ برای یک شخص عاقل ننگ است که ادراک و حسّ خود را کنار بگذارد، و خویش را مانند چهارپایی که از خود اراده ندارد، در اختیار دیگران بگذارد، و آنان هم او را به هر طرف که می‌خواهند بکشند، کاه بر گُرده او شوار شوند و گاه بارهای گران خود را بر دوش او نهند که در واققع مصداق این آیه شریفه واقع می‌شوند: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لاَیبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَیسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» . الاعراف: 179.