صفحه اصلی   ارتباط با ما

Top of Box
Login ورود کاربران
کلمه کاربری

رمز عبور


Bottom of Box
Top of Box
Statistics آمار بازدیدکنندگان کاربران آنلاین : 25
بازدید های امروز : 5,233
بازدید های دیروز : 14,073
کل بازدید ها : 45,413,449
بازدید از این صفحه : 10288
پر بازدید ترین روز : 1392/2/23
بیشترین بازدید : 41593
بیشترین کاربر آنلاین : 623
Bottom of Box
Top of Box
با قرار دادن لینـک و لـوگـوی ما در وب سـایت یا وبـلاگتان جـهت معرفی و تـشویق بـازدیـدکنندگان به بازدید از این سایت از اجـر معنوی آن بهره مند شوید
Logo of Monazere.ir
Bottom of Box
برای اضافه کردن این صفحه به لیست , ابتدا باید با کلمه کاربری و رمز عبور خود وارد سایت شوید

برنامه نویسی اختصاصی
هاست 50 مگابایت
یک دامنه ir
ریسپانسیو
قابلیت ارتقا


قرآن و عترت عدیل یک‌دیگرند و احادیث ثقلین

نصرت‌آبادی: آقای بابویهی مطلب دیگری در ذهن من خلجان می‌کند، از شما استدعا دارم درباره آن نیز جواب مثبتی به این‌جانب بدهید و آن سؤال این است:

آیا می‌توان فهمید آن چیزی را که پیغمبر(ص) می‌خواستند بنویسند چه موضوعی بوده؟

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی به نکته حساسی توجه پیدا کردید و سؤال عمیقی نمودید و اگر می‌خواهید جواب اساسی به دست آورید، بایستی به گفتار ذیل کاملاً توجه نمایید:

ما می‌توانیم به توسط جوابی که عمر بن خطاب به پیغمبر داد (و گفت: کَفانا کِتابُ اللهِ ) به دست آوریم که آن حضرت(ص) چه موضوعی را می‌خواستند بنویسند به این بیان:

عمر علم غیب نداشت تا آن‌که از ضمیر (قلب) پیغمبر اطلاع پیدا کند و بفهمد که او چه می‌خواهد بنویسد، و کسی هم از اهل آن مجلس به او نگفته بود که منظور آن حضرت از این کتابت چیست، بلکه عمر از دو راه به مقصود پیغمبر پی برد، و جواب ردّی را هم که داد با گفتار آن حضرت تناسب داشت به این شرح:

اولاً عمر سابقه پیغمبر را داشته و می‌دانست که آن حضرت درباره چه امری زیاد پافشای می‌کند، و هر دم آن را به امت سفارش می‌نماید، و تأکید در نگهداری آن می‌کند، این سابقه پیغمبر، خود یک قرینه واضحی بود برای عمر نسبت به منظور آن حضرت، و به واسطه همین سابقه می‌دانست آن‌چه را پیغمبر(ص) می‌خواهد بنویسد هم‌ردیف و قرین قرآن است، و بدین جهت همین قسمت از آن را اختیا کرد که کتاب الله باشد و گفت: (کفانا کتاب الله)

قرینه دوم برای عمر جمله‌ای بود که در ضمن گفتار آن حضرت شنید و آن جمله این است «لاتضلوا بعده» زیرا این تعبیر را عمر از پیغمبر زیاد شنیده بود، و می‌دانست که این کلام را موارد خطرناک به کار می‌برد، به همین جهت جواب ردّی که داد با منظور آن حضرت موافقت و سازش داشت، و از این روی بود که وجود مقدسش(ص) بسیار ناراحت شد و بر اهل مجلس غضب نموده و آنان را از خانه خود اخراج کرد، و اگر جواب عمر با مقصود حضرت بکلی بی‌ارتباط بود موردی برای غضب نبود چنان‌که بر اهل خرد واضح است.

آقای نصرت‌آبادی موضوعی که منظور پیغمبر بوده است، موضوعی بوده که فقدانش باعث ضلالت و گمراهی امت می‌گردید، موضوعی بوده که وجودش سبب سعادت دنیا و آخرت می‌شده، این موضوع ردیف و هم‌دوش قرآن است، این موضوع، همان عترت پیغمبر(ص) و اهل بیت او است، که هرگاه آن حضرت می‌خواستند سفارش ایشان را به امت بنمایند، آنان را عدیل و قرین قرآن کریم قرار می‌دادند.

آقای نصرت‌آبادی اینک من برای شما و آقای نوبختی حدیث‌هایی در این باره از کتاب‌های خودتان نقل می‌کنم که اگر در آن‌ها دقت نمایید گفتار این‌جانب را تصدیق خواهید نمود، احادیث از این قرارند:

8. اَخْرَجَ التِرْمَذی عَنْ زِیْدِ بْنِ اَرْقَمْ قالَ قال رَسُولُ اللهِ(ص) اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقْلَینِ ما اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُوا بَعْدی اَحَدَهُما اَعْظَمُ مِنَ الآخِرِ کتابَ اللهِ مُمْدُودٌ مِن السَّماء اِلَی الْاَرْضِ وَ عِتْرَتی اَهْلَ بَیْتی وَ لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلیّ الْحَوضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ تُخَلِّفُونی فیهِما. [21]

خلاصه ترجمه حدیث: پیغمبر(ص) فرمود من دو چیز گران‌بها در میان شما می‌گذارم تا وقتی که به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی‌شوید یکی از آنان بزرگ‌تر است که کتاب خدا باشد که از آسمان به زمین مت صل است و دیگری اهل بیت من هستند و این دو از یک‌دیگر جدا نمی‌شوند تا نزد حوض کوثر به من برسند، بنگرید که چگونه حق مرا درباره این دو ادا می‌نمایید.

9. عَن اَبی سَعیدِ عَنِ النَّبی(ص) قالَ اِنّی اُوشِکُ اَنْ اُدْعی فَاُجیبُ وَ اِنّی تارِکٌ فیکُمْ الثِّقلَینِ کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی اَهْلِ بَیْتی، کَتابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدودٌ مِنَ السَّماءِ اِلَی الْاَرْضِ وَ عِتْرَتی اَهْلِ بَیتی وَ اِنَّ اللَّطیفَ الْخبیرَ اَخْبَرَنی اَنَّهما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَردِا عَلّی الْحَوْضِ فَانْظُرُوا بِمَ تُخْلِفُونی فِیهِما. [22]

ترجمه حدیث به طور خلاصه: پیغمبر(ص) فرمود نزدیک است مرگ من برسد و من تن به مرگ بدهم و دو چیز گران‌بها در میان شما می‌گذارم کتاب خدا و عترت خود را، کتاب خدا ریسمانی است که از آسمان به سوی زمین کشیده شده و عترت من اهل بیت من هستند، و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو از یک‌دیگر جدا نمی‌شوند تا نزد حوض کوثر به من برسند، بنگرید چگونه حق مرا درباره آن‌ها ادا می‌کنید.

10. اَخْرَجَ الْخَطیبُ الْبَغْدادِیْ مِنْ طَریقِ حُذَیْفهِ مِنْ اَسید انَّ رَسُولَ اللهِ(ص) قالَ یا اَیُّهَا النّاسُ اِنّی فَرَطٌ لَکُمْ وَ اَنْتُمْ وارِدُونَ عَلیّ الْحَوْضَ وَ اِنّی سائِلُکُمْ حینَ تَرِدُونَ عَلَیّ عَنِ الثِقْلَیْنِ فَانْظُروا کَیفَ تُخلِّفونی فیهما الحدیث. [23]

رسول الله(ص) فرمود ای مردم من پیش از شما می‌روم و شماها نزد حوض کوثر به من می‌رسید و من از شماها از دو چیز گران‌بها می‌پرسم که چگونه درباره آن‌ها عمل نموده‌اید.

وَ اَخرَجَهُ اِبنُ حَجَرْ فِی الصَواعِقِ الْمُحرِقَةِ ثم ذَکَرهُ بِطُرقٍ مُختَلِفَةٍ وَ قالَ وَ لِهذ الحَدیثِ طُرُقٌ کَثیرةٌ عَنْ بِضْعِ وَ عِشریْن صَحابیّاً [24] (ابن حجر در کتاب «الصواعق الحرقه» گفته این حدیث فوق را از بیست و چند نفر از اصحاب نقل کرده‌اند.)

11. قالَ رَسُولُ اللهِ(ص): اَیُّها النّاسُ یُوشِکُ اَنْ اُقْبَضُ قَبْضاً سَریعاً فَیَنْطلِقُ بی وَ قَدَّمْتُ اِلَیکُمْ اَلا اِنّی مُخْلِفٌ فیکُمْ کِتابَ اللِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتی اَهْلِ بَیْتی ثُمَّ اَخَذَ بِیَدِ عَلیٍّ فَرَفَعها فَقال: هذا عَلِیٌّ مَعَ الْقرآنِ وَ الْقُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ لایَفْتَرِقانَ حَتّی یَرِا عَلّی الْحَوضِِ.[25]

پیغمبر(ص) فرمود نزدیک است از میان شما بروم و آن‌چه بایستی به شما بگویم گفته‌ام و اینک دو چیز گران‌بها در میان شما می‌گذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیت خود را سپس دست علی بن ابیطالب را گرفته او را بلند کرد و فرمود این علی با قرآن است و قرآن یا علی است و از یک‌دیگر جدا نمی‌شوند تا نزد حوض کوثر به من برسند.

صحیح مسلم جلد 4 (طبع بیروت دار احیاء التراث العربی، صفحه 1873) می‌نویسد:

12. عَنْ زَیْدِ بْنِ اَرْقَمْ، قالَ: قامَ رَسُولُ اللهِ(ص) یَوْماً فِینا خَطیباً بِماءٍ یُدعی خُمّاً بَیْنِ مَکَّإِ وَ الْمَدینَةِ فَحَمَدَ اللهَ وَ اَثْنی عَلَیْهِ وَ وَعَظَ وَ ذَکّرِ ثُمّ قالَ: اِمّا بَعْدُ الا ایّها النّاسُ فَانَّما اَنَا بَشرص یُوشَکُ اَنْ یَاْتی رَسُولُ رَبّی فَاُجیبُ وَ انا تارِکٌ فیکُم ثِقْلَیْنَ اوّلَهُما کِتابُ اللهِ فیهِ الْهُدی وَ النُّورُ فَخُذوْا بِکِتابَ اللهِ وَ اسْتَمْسِکُوا بِه فَحَثَّ عَلی کِتابِ اللهِ وَ رَغّبَ فیه ثُم قال: وَ اهْلُ بیتی اُذکّرُکُمْ اللهَ اَهْلِ بَیْتی. اُذَکِّرُکُمُ اللهَ فی اَهْلِ بَیتی اُذکِّرُکُمُ الله فی اَهْلِ بَیتی الحدیث.

زید بن ارقم می‌گوید: پیغمبر(ص) روزی در غدیر خم ایستادند و خطبه‌ای خواندند که در آن حمد و ثناء الهی نموده و ما را موعظه  و نصیحت کردند سپس فرمود ای مردم من بشر هستم و نزدیک است از میان شما بروم و دو چیز گران‌بها در میان شما می‌گذارم اولی از آن‌ها کتاب خداست که در آن نور و هدایت است به آن متمسک شوید و دیگری اهل بیت من است. خدا را درباره اهل بیت من به یاد آرید. خدا را درباره اهل بیت من به یاد آرید. خدا را درباره اهل بیت من به یاد آرید.

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی عمر از این گفتارها که درباره «ثقلین» است، بسیار از پیغمبر(ص) شنیده بود، کراراً و مراراً می‌دید که آن حضرت اهل بیت خود را با قرآن کریم عدیل و قرین یک‌دیگر می‌کند و درباره آن‌ها تأکیدات فوق‌العاده‌ای می‌نماید، در نتیجه به توسط این گفتارهای حضرت(ص) (که من نمونه‌ای از آن‌ها را در بالا برای شما نقل نمودم) دانست که مقصود آن حضرت از این نوشتن چیست؟

لیکن تمام آن سفارشات حضرت(ص) تاکنون زبانی بوده است (نه کتبی) ولی چون خواست (در این روزی که اصحاب گرد او جمع شده‌اند و مرضش شدت پیدا کرده به‌طوری‌که به مرگ نزدیک شده است) مسأله قرآن و عترت را بنویسد تا در عالم ثبت و ضبط بماند، و ایادی حسودان و طمع‌کاران از دست‌برد در آن‌ها قطع گردد ولی هزاران اسف که عمر بن خطاب در این میان جلو افتاد و از نوشتن حضرت(ص) ممانعت کرد، و به جای آن‌که اطاعت فرمان پیغمبر کند و دوات و صحیفه بیاورد، گفت: کتاب خدا ما را کفایت می‌کند.

شیخ محمد نصرت‌آبادی: آقای بابویهی من در این‌جا ایرادی دارم، خواهشمندم شما آن را حل کنید:

آیا این گفتار عمر «کفانا کتاب الله» قدرت را از پیغمبر سلب نمود و دست آن حضرت را بست، به طوری‌که دیگر توانایی نوشتن را نداشتند؟ یا آن‌که پس از این ممانعت و جلوگیری عمر مصلحت دیگری رخ داد که به آن جهت از نوشتن صرف نظر کردند و از کتابت خودداری نمودند؟

 

[21]. سنن ترمذی، جلد 2، صفحه 308.

[22]. مسند احمد، جلد 2، صفحه 14، ط اوّل.

[23]. تاریخ بغداد، جلد 8، صفحه 443.

[24]. الصواعق الحرقه، صفحه 126.

[25]. الصواعق للحرقه للشافعی، ط الحمدیه، صفحه 124.