آقای نصرتآبادی هرگاه دو مخالفی بخواهند با یکدیگر بحث و مخاصمه نمایند، بایستی اوّلاً هر کدام از ایشان برای گفتارش مدرکی بیاورد، در هیچ منطقی و در نزد هیچ عاقلی و در نزد هیچ فهمیدهای سخن بیدلیل پذیرفته نخواهد شد، و به اصطلاح علمی هر دعوای بدون بیّنه و برهان از درجه اعتبار ساقط است.
و ثانیاً بایستی مدرک هر کدام از ایشان از مدارک طرف مقابل خود با شد، تا بتواند حریف خود را از این راه محکوم و منکوب نماید، مثلاً اگر سنی بخواهد با شخصی شیعه مخاصمه کند و بر او ایرادی و اشکالی وارد نماید، باید از کتابهای خود شیعه بر علیه او دلیل بیاورد، و همچنین اگر یک شیعه با فردی سنّی بحث میکند، لازم است که از کتب اهل تسنن مدرک بیاورد، لیکن ابن ابی الحدید بر عکس این قانون عقلایی میگوید ما اخباری که اهل حدیث و سیر (از علماء خودمان) نوشتهاند و یا از زبان آنان شنیدهایم در اینجا نقل میکنیم نه از کتابهای شیعه و رجال ایشان زیرا ما بر خود شرط کردهایم که به آنها اعتنایی نکنیم. [123] متن: الفصل الاول فیما ورد من الاخبار و السیر ... لامن کتب الشیعة و رحالبهم الخ.
آقای نصرتآبادی چرا شهاب الدین برای این گفتارش «شیعه یهودی این امت است دشمن میدارد اسلام را همانطور که یهودیها دشمن میدارند نصرانیّت را» دلیل نیاورده؟ چرا این مرد یک فتوایی یا یک عملی و یا یک گفتاری که مشابه با یود با شد از شیعه نقل نکرده است؟ یا این مرد جاهل است که شرایط بحث و مجادله را نمیداند، و یا آنکه شخصی است معاند و دشمن شیعه و با داشتن اطلاع از شرایط بحث، آنچه در این کتابش ـ در ردّ شیعه ـ آورده است بیدلیل و بیبرهان میباشد.
ناگفته نماند اگر این مرد یاوهگو و هذیانباف کوچکترین مدرکی در کتابها و مؤلفات شیعه مییافت، قطعاً آن را برای تأیید این گفتارش نقل می نمود، لیکن هیهاتکه صدها مانند شهابالدین بتوانند نقطه ضعفی در عقاید شیعه بیابند، و برایشان طعن زنند مگر اَمثال این نویسنده ـ از قبیل: موسی جاره الله، ابن حزم الظاهری، عبدالرحیم الخیاط، عبدالقاهر البغدادی، ابن تیمیّه، ابن کثیر و شیخ محمد خضری ـ که خرافات و مزخرفات و موهوماتی از پیش خود بسازند و شیعه را به آنها متهم کنند. [124]
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی علماء ما شیعیان دقیقاً پیگیری کردهاند، و در کتب اهل تسنّن کاملاً جستجو نمودهاند، تا علت عناد و دشمنی ایشان را با شیعیان این چنین یافتهاند: که گناه و جرم شیعه در نظر سنّیها اینست که این فرقه عترت و اهل بیت پیغمبر را دوست میدارند و فقط از ایشان پیروی میکنند و به همین جهت است که ناصبیان اهل تسنّن با فرقه شیعه جداً خصومت و دشمنی مینمایند و هر قدر بتوانند از اتّهامات و افتراها درباره ایشان دریغ نمیکنند، و شیعه را در نظر عوامهایشان چنان بدنام کردهاند که هرگاه یکی از ایشان به شیعهای برخورد کند آن گونه متغیّر میشود که گویا کُشنده پدر خود را دیده است.
نتیجتاً بایستی گفت که این گروه از نواصب، مُحبّ عترت پیغمبر(ص) نیستند بلکه در واقع ایشان را دشمن میدارند و گرنه شیعه را به این لحاظ دشمن نمیداشتند، شهاب الدین نیز در ردیف نواصب محسوب است و عداوت او با فرقه شیعه به اعلا درجه از عناد رسیده که ایشان را یهودی امت نامیده است لیکن این مرد هتّاک بیباک غافل است از اینکه نام خود را بر شیعه نهاده و سِمَت خودش را به شیعه نسبت داده است چنانکه:
71. هیثمی در مجمع الزواید آورده که پیغمبر(ص) در خطبهای فرموده:
ایها الناس من ابغضنا اهل البیت حشره الله یوم القیمة یهودیّا فقال جابر بن عبدالله یا رسول الله و ان صام و صلّی قال و ان صام و صلی و زعم انه مسلم الحدیث
پیغمبر(ص) فرمود ای مردم هر کس دشمن بدارد ما اهل بیت را خداوند در روز قیامت او را یهودی محشور میکند. جابر عرض کرد یا رسول الله هر چند او روزه بگیرد و نماز بخواند آن حضرت فرمود: هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان پندارد. [125]
بابویهی: پس از آن که گفتار من به اینجا رسید، آقای نوبختی رو کردند به شیخ محمد و گفتند: آقای نصرتآبادی من تاکنون نشنیدهام که علماء ما شیعه را مانند یهود بدانند و نسبت یهودیت به ایشان بدهند، آیا شما یک چنین تهمتی از بزرگان ما شنیدهاید، آقای نصرتآبادی به اقای نوبختخی گفتند: من گمان نمیکنم یک چنین کلامی از دانشمندان ما صادر شده باشد، زیرا ما در میان شیعیان زندگی میکنیم و تمام اعمال و رفتار ایشان را از نزدیک مشاهده مینماییم، من تاکنون از یک عوام سنّی نشنیدهام که بگوید: این فرقه شیعه اسلام را دشمن میدارند، تا چه رسد به اینکه شخص عالمی این نسبت را به ایشان روا بدارد.
اینک من بایستی این گفتار آقای بابویهی را تحقیق کنم، و کتابی را که ایشان نام بردند، خودم از نزدیک بررسی نمایم، سپس آقای نصرتآبادی روی به من نموده و گفتند: آقای بابویهی ما خواهشمندیم مجلس را در همینجا خاتمه دهید، تا من به کتابخانهای مراجعه کنم و این موضوع را پیگیری کرده و کتاب «العقد الفرید» را از نزدیک بررسی کنم پس آقایان خداحافظی نموده و مجلس را ترک کردند.
بابویهی روز جمعه 1 ذیحجّه برابر با 18 شهریور سال جاری بود که مجدداً مجلس بحث تشکیل شد و آقای نوبختی تنها وارد شدند و پس از اداء مراسم، ایشان روی به من کرده و گفتند: آقای بابویهی من دیشب برخورد کردم به آقای نصرتآبادی و درباره کتاب «العقد الفرید» صحبت به میان آمد، آقای نصرتآبادی گفتند: من به کتابخانه آستان قدس مراجعه کردم و این کتاب را گرفته مطالعه نمودم دیدم که آن کتاب مملوّ از همین گونه گفتارهای ناروا است، اموراتی را به شیعه نسبت داده که ما اصلاً در ایشان نمیبینیم.
آقای نوبختی من باور نمیکردم که در میان علما ما، این چنین افرادی باشند بیتقوی بیمبالات و بیباک که از هر دروغ و افترا و ناحقی مضایقه نداشته باشند، آقای نوبختی من حالا یقین کردم که حق با علما شیعه است که به دانشمندان ما وقری نمیگذارند و به آنان اعتنایی نمیکنند، و به گفتارهایشان اعتماد ندارند، به جهت آنکه این کردارهای ننگآور و این گفتارهای اختلافانگیز را از ایشان دیدهاند.
آقای نوبختی من به طوری ـ از این خیانتهای شهابالدین نسبت به شیعه ـ خجالتزده و منفعل شدهام، که شرکت کردن در مجلس آقای بابویهی و روبرو شدن با ایشان برایم دشوار شده است، خواهشمندم شما فردا در مجلس ایشان حاضر شوید، و مطالب ایشان را ثبت کنید، و پس از اتمام هر مجلسی از مکتوب شما من رونوشت برمیدارم.
من بابویهی روی به آقای نوبختی کرده گفتم: اگر آقای نصرتآبادی در این مجلس شرکت نکنند، من وارد بحث نمیشوم، زیرا بسیاری از مطالب علمی پیش میآید که جز شخص روحانی باسواد کس دیگری آنها را نمیفهمد، من از شما استدعا دارم، پیغام مرا به آقای شیخ محمد نصرتآبادی برسانید و به هر طوری که باشد ایشان را در مجلس بحث حاضر کنید و مبحث امروز را تعطیل میکنیم پس آقای نوبختی عرایض اینجانب را قبول نموده خداحافظی کرده و رفتند.
بابویهی روز شنبه 2 ذیحجّه برابر با 19 شهریور سال جاری بود که مجدداً مجلس بحث تشکیل گردید و آقای نوبختی به اتفاق آقای نصرتآبادی وارد شدند، و چون نگاه من به صورت آقای نصرتآبادی افتاد، آثار شرمندگی و انفعال از چهره ایشان نمودار بود لیکن از جریان خود سخن به میان نیاورد، نخست اینجانب بابویهی روی به آقایان کرده گفتم: یکی دیگر از کلمات شهاب الدین در همان جای از کتاب «العقد الفرید» اینست: ـ کلام دوم ـ:
الیهود لا تری علی النساء عدة و کذلک الرافضة. یعنی یهود برای زنان عدّه قایل نیستند ـ و به محض آنکه زنی را طلاق دهند و یا شوهرش بمیرد میتوانند شوهر کنند ـ و همچنین است شیعه.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی من نمیدانم که این مرد احمق هیچ فکر میکرده که این گفتارش زیر پرده نمی ماند و ممکن است افرادی در آینده آن را بررسی کنند و با کتب شیعه برابر نمایند و آن را خلاف واقع ببینند، و یا اگر شیعه به این عبارت برخورد کند، آن را در مؤلفات خود مینویسد و با انواع جوابها به دنیا اعلام میکند و در نتیجه آبرو و حیثیّت او و علماء مانند او را به باد میدهند.
لیکن حقد و کینه شهاب الدین و عناد او با فرقه شیعه، میان او و میان عقل او حایل گشته و به طوری او را کور کرده که نگذاشته آینده خود و دیگران پیشبینی نماید.