آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی برای آنکه دلیلهای آینده بهتر در شما پذیرش پیدا کند و در دلهای شما بیشتر جایگیر شود، ناگزیرم یک مقدمه کوتاهی به طور اختصار برایتان بیان نمایم، به عرایضم توجه نمایید:
هر انسانی دارای حبّ و بغض است، این دو صفت دوستی و دشمنی با طینت انسان خمیر شده به طوری که هیچ کس نمیتواند آنها را از خود زایل کند، و خویش را از آنها تهی نماید.
و نیز هر انسانی گرفتار صفت اشتباه میباشد، یعنی بسیار چیزهایی را برخلاف آنچه هستند درک میکنند، این صفت هممانند و ووصفت پیش برطرف شدنی نیست، هیچکس توانایی آن را ندارد که خود را به کلی از صفت اشتباه کاری برکنار نماید.
پس برای هر انسانی آنچه معقول و حکیمانه است، اینست که باید هر شخصی چیزی را دوست بدارد که برای او سودبخش و نافع باشد، و چیزی را دشمن بدارد که زیانآور و مضرّ باشد.
لیکن از آنجایی که این انسان اشتباهکار است، بسا اتفاق میافتد که چیزهای ضررآوری را دوست میدارد و محبّت او به پارهای از امورات زیان بخش تعلق میگیرد، که در واقع بایستی آنها را دشمن بدارد و از آنها جدّاً کناره گیری کند.
به همین جهت بشر همواره با خطر بزرگی مواجه و روبهرو میباشد، و کارش به جایی میرسد که آنچه در واقع بایستی محبوب او باشد، مبغوض او میگردد، و برعکس مبغوض او محبوب او میشود.
سرّ این خطر بزرگ آنست که این صفت حُب مانند پردهایست که حایل میشود میان عقل انسان و میان آنچیزی که دوست میدارد، یعنی: این محبت نمیگذارد که شخص عیبها و بدیهای آن محبوب خود را ادراک نماید، جز خوبی و نیکی در آن نمییابد، چشمش زشتیهای آن را نمیبیند، گوشش بدگویی های آن را نمیشنود ـ چنانکه بزرگان گفتهاند: عین المحبّ میة عن معایب المحبوب و اذنه صمّاء عن قبح مساویه ـ ولی اگر روزی این پرده محبت کنار رود، نقصها و عیبهای محبوبش نمایان میشود و در نتیجه خواهی ناخواه آن معشوق را دشمن خواهد داشت.
برای این موضوع مثالهای بیشماری در میان جامعه افراد بشر موجود است، و هر کسی دقت و تأمّل کند، در زندگی شخصی خودش و یا دیگران، رویدادها و پیشآمدهای کوچک و یا بزرگ از این موضوع را خواهد یافت.
مثلاً افرادی که خواهان موار مخدّره هستند، و درباره آنها بیتاب میشوند، و کسانی که عاشق بازیهای رسمی گشته و در مسابقات آنها شرکت میکنند، و اشخاصی که فریفته صاحبان جمال میشوند و با آنان عشق میورزند، و مردمانی که به پارهای از حیوانات علاقه مفرطی دارند، و بدون آنکه برای ایشان سودی داشته باشد، اموال بیکرانی هزینه آنها میکنند، و چون هر کدام از این افراد ـ و امثال ایشان ـ را محبت مخصوصی وادار به اینگونه اعمال نموده است، از این روی بدیها و فسادها و زیانهای (مالی، بدنی، روحی، اعتقادی و آبرویی) کردار خود را نمیبینند، و هر کسی هم که ایشان را سرزنش کند او را تخطئه مینمایند، بلکه محسّناتی و نیکوییهایی برای آن محبوبشان میشمارند.
تمام اینها برای آنست که پرده حبّ جلوگیر آنان شده است، و به همین جهت مضرات و زیانهایی که متوجه آنان میشود درک نمیکنند، و نصیحت ناصحین را نمیپذرند.
بلی برخی از این گونه افراد به مرور ایام کمکم گوهر عقل و فکر در ایشان به کار میافتد، و این پرده را میدرند، در نتیجه عیوبات محبوبشان فاش می شود، و در نظرشان مبغوض میگردد و بعد از پشیمانیها و خسارتهای بسیار آن را ترک میکنند.
لیکن اگر هر انسانی پیش از آنکه این صفت حبّ بر او غلبه کند و چیره شود، عقل و فکر خود را به کار برد، خواهی ناخواه خوبیها و زشتیهای عمل خویش را (پیش از ورود در آن) مییابد نتیجتاً در آینده به پشیمانیهایی گرفتار نمیشود.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی این مقدمه را برای آن گفتم که شما متوجّه باشید و ذهنتان را از هر گونه حُبّ و بُغض خالی کنید، تا میان شما و فطرتتان حایلی و مانعی نباشد و بتوانید حقایق و واقعیّات را درک کنید و هر چه را که برهان و حجّت اثبات میکند، آن را از جان و دل قبول نمایید.
زیرا این بحثی را که ما در پیش گرفتهایم، مبحث خلافت و وصایت میباشد، و من هر قدر در این باره به کتابهای اهل تسنّن مراجعه کردم یک دلیلی نیافتم که خلافت شرعی ابابکر و عمر و ... را اثبات کند، نه آیهای در قرآن کریم در این باره وارد شده و نه حدیث معتبری از پیغمبر(ص) نقل شده است.
آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی: دانسته باشید که موضوع اجتماع مسلمین برای خلافت ابابکر که علما شما ادّعا میکنند ادعایی است پوچ و اصلاً چنین اجتماعی تحقق پیدا نکرده و هیچ مورّخی نتوانسته است آن را اثثبات کند چنانکه در ضمن بحثهای آینده مدارک این گفتار را از کتابهای خودتان نقل خواهم نمود.
آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی ناگفته نماند که پیگیری این بحث با اعتقادات مذهبی شما ضدیت دارد، و ممکن است اسباب ناراحتی شدیدی برای شما ایجاد کند، پس اگر شما میتوانید تعصبهای قومی و خانوادگی را کنار بگذارید، و طرفداری و طرفیّت شخصی را رها کنید و خویشتن را از حبّ و بغض بیدلیل تهی نمایید، من این بحث را ادامه بدهم، وگرنه در همینجا به عرایضم خاتمه میدهم و مجلس را تعطیل میکنم.
شیخ محمد نصرتآبادی و آقای نوبختی: آقای بابویهی ما از روز اوّل تا به حال آنچه از مطالب و مسائل را که از شما شنیدهایم، هیچ کدام از آنها مذهب ما را تأیید نمیکرد بلکه تمام آن دلیلهای جنابعالی (چون از کتابهای خودمان بوده) پایه اعتقادات ما را نسبت به مذهبمان سست مینمود، و با این وصف ما دست از شما بر نداشتیم، زیرا ما خود را برای برهان و منطق ساختهایم، و هر چه را که قرآن مجید و حدیث معتبر پیغمبر(ص) و دلیلهای عقلی قطعی برای ما بیاورد، آن را با جان و دل میپذیریم، به جهت آنکه ما خود را مسؤل میدانیم زیرا خداوند متعال از ما برهان خواسته است، چنانکه فرموده: «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِینَ» [120] اکنون ما از شما خواهشمندیم که هر چه را برای ما بیان میکنید فقط از کتابهای اهل تسنّن باشد و مدارک آنها را دقیقاً توضیح دهید تا ایجاد شبهه نکند و به اطیمنان ما بیفزاید.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی من از شما کمال ممنویت را دارم که تسلیم برهان و دلیل هستید و مانند افراد بیهدف از پی این و آن نمیروید، و چون مجلس بحث به طول انجامید در همین جا آن را خاتمه میدهیم و تتمه مطالب را به مجالس آینده موکول مینماییم پس آقایان خدحافظی کرده و مجلس را ترک نمودند.