بابویهی: آقای نصرتآبادی باز به گفتار بالا اضافه میکنم: اگر راستی شورا مبنای صحیحب وده برای اثبات خلافت، پس چرا خود خلفاء شما از این راه به مسند خلافت نرسیدند. چرا هنگام انتخاباتشان به این دو آیه: «و شاورهم فی الامر» «و امرهم شوری بینهم»احتجاج نکردند (بلکه روشهای دیگری را در پیش گرفتند چنانکه در بحث آینده آنها را یادآور میشویم).
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من به این گفتار شما اعتراض دارم، زیرا در میان ما اهل تسنّن معروف و مشهور است که مسلمین آن عصر اجتماع کردند و همه آنها به ابابکر رأی دادند، و به عنوان خلیفه اول با او بیعت کردند.
بابویهی: آقای نصرتآبادی شما که شخصی هستید روحانی نبایستی در امورات با گفتارهای مردم استدلال کنید، بلکه بایستی تمام سخنان شما از روی مدرک صحیحی باشد، اگر شما به کتابةای خودتان مراجعه کنید خواهید د ید که جمیع این مسموعات پوچ و بی اساس میباشد، در کتابهای خود شما اهل تسنّن (از قبیل صحیح بخاری و السقیفه و فدک و غیر اینها) نوشتهاند کهعمر بن خطاب گفت: بیعت ابابکر فتنه (یعنی بغته و ناگهانی) صورت گرفته است، آیا خلافتی که بدون مقدمه و بدون طول زمان و بدون تفکر و تدبّر سرپا شود، میتوان گفت با شورای مسلمین بوده.
و نیز در کتب خود شما اهل تسنّن است که خلافت عمر بن خطاب به سبب نصب ابابکر محقق شده، یعنی ابابکر هنگام مردم خود وصیت کرد که عمر بن خطاب جانشین من میباشد.
و همچنین مورخین خودتان مینویسند که عمر بن خطاب نزدیک مردنش شورائی از شش نفر تشکیل داده تا ایشان یک نفر را از میان خود انتخاب کنند که عثمان از بین آنان انتخاب گردید.
آقای نصرتآبادی من در بحثهای آینده مدارک تمام این گفتارهایم را از کتابهای خودتان برای شما نقل خواهم نمود تا شما باور کنید که همین شورای (بیمبنایی که علما اهل تسنّن ادعا میکنند) صورت نگرفته و خلافت خلفا شما از این راه حاصل نشده است.
آقای نصرتآبادی از مجموع گفتارهای بالا به این نتیجه میرسیم: این دو آیهآی که علما شما (برای اثبات خلافت خلاف) به آن چنگ زدهاند، اساسی نداشته است، و خود خلفا از آنها بیخبر بودهاند، و در هیچ موردی به آنها احتجاج نکردهاند، بلکه علما اهل تسنّن برای آنکه جوابگوی مردم باشند، و در مقام سؤال و پرسش آبروی خلفا خود را حفظ کنند، به این آیات متمسّک شدهاند.
آقای نصرتآبادی باز از مجموع گفتارهای فوق به این نتیجه میرسیم که اگر مجوّز خلافت خلفا شورا میباشد، و از غیر این راه خلافت محقق نمیگردد، پس نبایستی (از روی همین مبنی) اهل تسنّن ابابکر را خلیفه پیغمبر بدانند، زیرا خلافت او (بنا بهگفته عمر بن خطاب) فلتة بوده و با شورا صورت نگرفته و نیز نبایستی شما اهل تسنّن عمر بن خطاب را خلیفه پیغمبر بدانید، زیرا خلافت او فقط به دست ابابکر حاصل شده است و بس، و همچنین نبایستی شماها عثمان را خلیفه بدانید، زیرا خلافت او به دست عمر بن خطاب تحقق پیدا کرده است نه با شورای مسلمین چنانکه در بالا یادآور شدیم.
آقای نصرتآبادی: بنا به وعده قبلی شما خلاصه این بحث را بهطور ساده و فشرده برای آقای نوبختی واگو کنید به هت آنکه این مبحث تا اندازهای علمی و با اصطلاحات خاصی مخلوط بوده و ممکن است ایشان نتوانستهاند تمام گفتارها را این گونه درک کرده باشند.
شیخ محمد نصرتآبادی: برادرم آقای نوبختی آنقدر به شما بگویم که ما اهل تسنّن هیچ دلیلی در دست نداریم و آن دو آیهای که علما ما به آن استدلال میکردند برای جوازخلافت خلفا (پس از تحقیقات و بررسیهای من و آقای بابویهی) برای من ثابت گردید که آن دلیلها ساختگی بوده و هیچ گونه دلالتی برجایز بودن این عمل ندارند، در نتیجه ما نمیتوانیم ادّعا کنیم که ابوبکر و عمر و عثمان و ... خلیفههای شرعی پیغمبر(ص) بودهاند.
نصرتآبادی: آقای بابویهی بحث امروز ما به طول انجامید و نیز مطالب آن گوینده و خسته کننده بود خوبست به همینجا خاتمه دهید و بقیه مطالب را به مجلس آینده موکول نمایید.
بابویهی: آقای نصرتآبادی من هم بیش از این قصد مزاحمت نداشتم ولی آنقدر بدانید که این مباحث بیش از شما روحیه اینجانب را در هم میشکند و آرامش را از من سلب میکند به جهت آنکه مشاهده میکنم که در جامعه مسلمین بسیار اباطیلی است که به لباس حق درآمده، و قطاع الطریق و راهزنانی را میبینیم که دلیلان راه شدهاند و الی الله المشتکی.