شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من به این گفتار شما اشکال دارم به این بیان:
البته این آیه شریفه شأن نزولش آنست که درباره پیغمبر(ص) نازل شده است (به همان بیانی که یادآوری نمودید) ولی همه میدانیم که تمام آیههای قرآن کریم شأن نزول خاصی دارند، یعنی هر کدام از آنها درباره حادثه و واقعه مخصوصی نازل شدهاند (که آن را شأن نزول مینامند) لیکن اگر ما بخواهیم فقط شأن نزول آیه را در نظر بگیریم، و هر آیهای را به شأن نزول خودش اختصاص بدهیم، تعطیل در قرآن لازم میآید، یعنی نمیتوانیم دیگر به توسط آیهای در غیر شأن نزول خودش استدلال کنیم، با آنکه میبینیم جمیع علماء و مفسرین به توسط آیات قرآن کریم در موارد مختلفهای استدلال میکنند، بنابراین ما میتوانیم به توسط همین آیه شریفه «دوم» که درباره پیغمبر نازل شده است، برای خلافت خلفاء استدلال کنیم، یعنی بگوییم: چون جمله «و شاورهم فی الامر» امر به شورا کرده است، پس بر ما جایز است که شورا تشکیل دهیم و به توسط آن خلیفه تعیین کنیم.
بابویهی: آقای نصرتآبادی البته قرآن کریم به تدریج در مدت بیست و سه سال «نجوماً» بر پیغمبر(ص) نازل شده است، و برای هر حادثه و پیشآمدی آیهای یا آیاتی نازل میگردید (که همان شأن نزول آیه باشد) و اگر بنا بود که قرآن به همان حادثهها و پیشآمدها اختصاص داشته باشد، هیچ کس نمیتوانست بعد از آن بیست و سه سال به آیهای تمسّک کند و آن را دلیل بر مطلبی قرار د هد، لیکن قرآن کریم کتابی است آسمانی و مهمترین معجزات پیغمبر اسلام(ص) است، و این کتاب کریم طوریست که تا قیامت هر حادثه و رویدادی (خواه کوچک و یا بزرگ) رخ دهد، آیهای از آیات قرآن، آن واقعه را واگو میکند و بر آن منطبق میشود.
چنانکه همین موضوع را خود قرآن کریم به طور اشاره در این آیه شریفه گوشزد مینماید:
وَلاَ رَطْب وَلاَ یابِس إِلاَّ فِی كِتَاب مُبِین [112]
هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در قرآن هست.
و نیز در آیه دیگر فرموده:
مَا فَرَّطْنَا فِی الْكِتَابِ مِن شَیء [113]
هیچ چیزی را ما در کتاب فروگذار نکردیم.
بابویهی: آقای نصرتآبادی من با این گفتارم یک قسمت از سخنان شما (که اگر هر آیهای را به شأن نزولش اختصاص دهیم تعطیل در قرآن لازم میآید) را تأیید کردم، لیکن قسمت دوم از گفتار جنابعالی: «ما میتوانیم به توسط جمله «و شاورهم فی الامر» برای خلافت خلفاء استدلال کنیم» اشتباه محض است، زیرا این گفتار شما با عقل و با اجماع مسلمین و با ضرورت اسلام و با قرآن کریم مخالف میباشد، به اضافه لوازم سوئی «بدی» که بر این گفتار شما مترتب میشود چنانکه ذیلاً به عرضتان میرسانم: