بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی من در بحثهای گذشتهام تاریخ تولد امامهای این چهار مذهب مشهور را برای شما بیان نمودم، این چهار مذهب در قرن دوم از هجرت تأسیس شدهاند، هیچکدام از این چهار امام: (ابوحنیفه، مالک بن اَنَس، احمد بن حنبل، محمد بن ادریس شافعی) پیغمبر(ص) را ندیدهاند و پیغمبر هم ایشان را ندیده است، این چهار امام نه از اصحاب پیغمبر بودهاند و نه از تابعین [87] نه در قرآن کریم یادی از این چهار مذهب شده است و نه در سنت معتبره پیغمبر(ص) و اگر آیهای در شأن آنها نازل شده بوده قطعاً پیغمبر(ص) یادی از آنها مینمودند و در نتیجه ائمه این مذاهب به آن آیه و یا سنت پیغمبر تمسک میکردند و برای استحکام مذهب خود آنر ا به دنیا اعلام مینمودند ولی در هیچ یک از کتب سیر و تاریخ دلیل خاصی (از کتاب و سنت) برای یکی از این مذاهب آورده نشده است.
آقای نصرتآبادی: به بیان پیش اضافه میکنم تفاوتی میان این چهار مذهب و آن شانزده مذهب منقرضه (که ذیل بحث پنجشنبه 6 ذیقعده «نامآوری شد» نیست (زیرا همه اینها تاسیس علماء اهل تسنن بوده است) پس اگر این مذاهب چهارگانه حق بوده آن شانزده مذهب هم حق بودهاند، پس چرا اهل تسنّن آنها را ترک کرده و حق را پایمال نمودهاند و اگر آن شانزده مذهب را به جهت باطل بودنشان از بین بردهاند، بایستی این چهار مذهب را رها کنند (زیرا این مذاهب بیست گانه هیچ مزیّتی بر یکدیگر نداشتهاند) پس در این صورت چرا اهل تسنن آنها را رها کرده ولی این چهار مذهب را رواج داده و به آنها عمل میکنند.
آقای نصرتآبادی باز اضافه میکنم: آن مسلمانانی که بعد از رحلت پیغمبر(ص) و پیش از تأسیس این مذاهب بیستگانه میزیستند، آیا مذهبی داشته و یا آنکه مذهب خاصی نداشتهاند؟ اگر میگویید حق فقط در این مذاهب جعل شده بوده پس بایستی گفت آن مسلمانان پیشین در راه باطل به سر میبردهاند، و اگر حق با آنان بوده، پس چرا متأخرین همان راه حق ایشان را پیش نگرفته بلکه از پیش خود مذهبهایی جعل کردهاند.
باز اضافه میکنم: اگر اهل تسنّن میگویند پیشوایان این چهار مذهب مجتهد و صاحب رأی بودهاند و به همین جهت این شهرت مخصوص به ایشان شده است، در جواب ایشان باید گفت اصحاب پیغمبر(ص) و تابعین اگر از این چهار پیشوا برتر نبودهاند رتبه علمی عدهای از آنان کمتر از ایشان نبوده است پس در اینصورت چرا مسلمین از اصحاب و یا از تابعین که به زمان پیغمبر(ص) نزدیکتر بودهاند تقلید نکردهاند و آنان را پیشوای خود اعلام ننمودهاند.
باز اضافه میکنم: آیا بعد از این چهار امام باب اجتهاد بسته شد و اَحَدی نتوانسته دیگر به مقام رأی و نظر برسد تا مردم از مجتهد زنده تقلید کنند.
آیا این چهار امام از نوابغ روزگار بودهاند، مانند و نظیر آنان نیامده است تا مسلمین به آنان مراجعه کنند و وظایف دینی خویش را از نزدیک تحصیل نمایند.
آیا پس از این چهار پیشوا مدارس علمی و باب تعلیم و تعلّم به کلی مسدود و تعطیل گشته و به همین جهت دیگر مجتهدی به وجود نیامده و مسلمین ناگزیر به آن چهار مذهب گرویدند.
آیا این مذاهب چهارگانه پیشوایانشان پیغمبر، یا از اوصیاء انبیاء و یا از معصومین بودهاند تا گفتار آنان بر جمیع مسلمین حجت باشد و تخلّف کنندگان از آنان محکوم به کفر باشند.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی بسیار واضح و هویداست که این پیشوایان چهار مذهب از اصحاب پیغمبر و تابعین نبوده و برتر از آنها هم نبودهاند و نیز این چهار نفر از نابغههای زمان خود نبوده و هیچ کس درباره ایشان چنین ادعایی نکرده است و همچنین مدارس علمی پس از ایشان تعطیل نگشته، بلکه روز به روز رو به زیادتی بوده و هست، و نیز باب تعلیم و تعلم هم مسدود نشده بلکه این عصر عصر نور و علم است و پیشرفت علوم به درجه اعلاء و رتبه اقصای خود رسیده است.
لیکن آقای بابویهی من تا به حال به این سرّ پی نبردهام و نفهمیدهام که چرا جامعه مسلمین ما اولاً مذاهبی از پیش خود احداث کردهاند و ثانیاً سبب چیست که فقط به این چهار مذهب گرویدهاند و نمیگذارند که دانشمندی سربلند کند و رأی و نظر خود را اعلام نماید و از طرفی هر مجتهدی که در میان ما اهل سنّت سرکار میآید بایستی مبلّغ و مروّج یکی از این چهار مذهب باشد و بس.
بابویهی: آقای نصرتآبادی بنا به اقرار و اعتراف خود شما باب تعلیم و تعلم به منتهای اوج رسیده و حوزههای علمیه بیشماری در اقطار زمین تشکیل شده است و دانشمندان عالیقدری به جهان روز تحویل دادهاند پس علت چیست که آراء و نظرهای علمی از محدوده این چهار مذهب بیرون نمیرود؟ و هیچ مجتهدی توانایی آن را ندارد که رأی خود را در برابر این چهار مذهب اظهار نماید بلکه بالاتر بگویم: هر کسی که از این چهار فرقه نباشد (هر چند به تمام مبانی اسلامی معتقد باشد) او را تکفیر میکنند بلکه برخی از مراجع شما ریختن خون ایشان را مباح و آنان را مهدور الدم میدانند.
آقای نصرتآبادی: آیا منطق و عقل میگوید که رشتههای علمی دینی منحصر به این چهار طریق است و اسلام هم از چهارچوبه همین مذاهب چهارگانه سرچشمه میگیرد و بس. و یا اینکه اساتید و معلمین اهل تسنّن جز این چهار مذهب رشتههای دینی دیگری را تدریس نمیکنند و راههای فقهی دیگری را نمیپیمایند؟
آقای نصرتآبادی: واضح است که زبان منطق گویای چنین حکمی نیست، پس اگر اساتید شما این عمل را به عهده گرفته و سدّ این راه شدهاند، بایست گفت که این گروه خیانت به علم و طالبین آن کرده و از پیشرفت دانشطلبان جلوگیری نموده و دست و پای آنان را غل و زنجیر کرده تا به سوی ترقی و تکامل نروند.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی به شما عرض کردم که من به این سرّ پی نبردهام اکنون از شما درخواست میکنم که بحث را در همینجا خاتمه دهید تا من این مطالب بالا را با استادم در میان بگذارم و جواب ایشان را کتباً برای شما بیاورم. بابویهی: آقای نصرتآبادی این پیشنهاد شما بسیار به جا و پسندیده است منتظر جواب ایشان هستم پس آقایان خداحافظی کرده و مجلس را ترک نمودند.