بابویهی آقای شیخ محمد نصرتآبادی جنابعالی نیاز به ترجمه ندارید ولی من این حدیث را برای آقای نوبختی بهطور خلاصه و فشرده ترجمه میکنم: هنگامی که قریش دیدند محمد(ص) اصحاب و یارانی به او گرویدهاند ترسیدند که روزی پیغمبر با ایشان جنگ کند به همین جهت در «دارالندوة» جمع شدند و با یکدیگر مشورت میکردند که با او چه میبایست کرد (و آن روز را که در دارالندوره گرد آمدند روز رحمت نامیدند)
افرادی که در آنجا اجتماع کردند: اشراف بنی عبدشمس، بنی نوفل، بنی عبدالدار، بنیاسد، بنی مخزوم، بنی جمح و افراد بسیار دیگر از قریش و هیچ یک از صاحبان رأی نبوده مگر در آنجا حاضر شدند.
در این میان شیطان به صورت پیرمردی نجدی آمد که جُبّهای از خز در بر داشت و بر درِ دارالندوه ایستاد، به او گفتند تو کیسی گفت: من پیرمردی از اهل نجد هستم شنیدم اجتماع شما را در اینجا و آمدهام مطالب شما را بشنوم و برای شمار أی بدهم، به او اجازه ورود دادند و داخل شد، یکی از آنان گفت: این مرد یعنی محمد امر او بالا گرفته و ما از خطر او در امان نیستیم رأیی درباره او صادر نمایید:
ابوالبختری بن هشام گفت: رأی من آنست که او را در اطاقی آهنین حبس کنید تا بمیرد، شیطان گفت این رأیِ صحیحی نیست قسم به خدا از همانجا با اصحابش مرتبط شده دستورهایی صادر مینماید در نتیجه اصحاب او بر شما غلبه میکنند و کار را از دست شما میگیرند، نظر دیگری طرح کنید:
اسود بن ربیعه گفت بایستی او را تبعید کنیم و از شهرهایمان او را اخراج نماییم هر کجا که میخواهد برود باز شیطان گفت سوگند به خدا این رأی صحیح نیست. آیا نیکویی کلام و شیرینی منطق و غلبه او را بر دلهای مردان نمیبینید؟ اگر او را تبعید کنید به هر کجا رود بر آنان حاکم میشود و با او بیعت میکنند سپس بر شما میتازد و شما را پایمال میکند رأی دیگری را انتخاب نمایید:
ابوجهل گفت رای و نظر من اینست که از هر قبیلهای یک نفر جوان نیرومندی را برگزینید و هر کدام از آنان شمشیر بُرندهای بدهید، صبحگاه بر پیغمبر بتازند و همه آنان با یک ضربت او را بکشند، وقتی چنین کردند، اولادهای عبد مناف «بنی هاشم» توانایی جنگ با همه آن قبیلهها را ندارند ناچار کار به دیه دادن خواهد کشید و ما دیه او را میدهیم:
شیطان گفت: این رأی صحیح و درستی است و جز آن را به کار نبرید همه ایشان این رأی را تصویب کرده و بنا به اجرای آن گذاردند.
در این هنگام جبرئیل بر پیغمبر(ص) نازل شده از نقشه و مکر آنان خبر داد و به آن حضرت عرض کرد امشب در جایگاه و فراش خود نخوابید و آیه شریفه: «وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ» [76] را آورد (و ترجمه این آیه در ضمن حدیث گفته شد)
چون پیغمبر(ص) از منویّات آنان خبر شد به علی بن ابیطالب فرمود تو در جای من بخواب و این عبای مرا بر خود بپوشان. در میان آن گروهی که منتظر فرصت بودند: حَکَم بن ابی العاص و عقبة بن ابی معیط، و نضر بن حرث، و امیة بن خلف، و زمعة بن اسود و ابولهب و ابوجهل شرکت داشتند.
ناگاه مردی آمد و به ایشان گفت منتظر چه هستید، گفتند منتظر محمد میباشم آن مرد گفت: دستتان از او کوتاه شد سوگند به خدا بیرون رفت و بر سر هر کدام از شماها مشت خاکی پاشید آیا نمیبینید که سر شما خاکآلود است، هر یک دست خود را بر سر خویش گذارد آنرا خاک آلوده یافت
پس پیغمبر(ص) به اتفاق ابوبکر بغار «ثور» رفتند، این گروه انتظار وقت را میکشیدند چون بر اطاق و خوابگاه آن حضرت نگریستند دیدند علی بن ابیطالب به جای پیغمبر خوابیده و عبای او را بر خود بسته و عدّهای میگفتند سوگند به خدا این محمد است که خوابیده و عبای خویش را بر سر کشیده چون صبح طالع شد و هوا روشن گردید دیدند علی بن ابیطالب از جای برخیزید، از او پرسیدند: محمد کجاست؟ جواب داد: من نمیدانم (ترجمه تمام شد).
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی این بود خلاصه و فشرده ترجمه این حدیث درباره این واقعه خطرناک که قبل از وقوع پیشبینی شده، و خداوند متعال پیغمبرش را از شر کفار قریش حفظ نموده و او را به مدینه هجرت داد.
این توطئه حساس که شیطان او را تأیید میکرد اگر به مرحله اجرا میرسید پیغمبر را در جا کشته بودند و از اسلام خبری نبود، ولی چون مؤسس و بنیانگذار این دین خداوند سبحان است نگهداری آن نیز به عهده خود او است و به تمام این گونه وقایع عالِم و خبیر میباشد و پیغمبرش را پیش از وقوع حادثه خبردار میکند و اسباب جلوگیری و نابودی دشمنش را در اختیار او میگذارد، این حادثه خطیر مشتی از خروار و قطرهای از قلزم است که به عرضتان رساندم.
دانسته باد که شب پنجشنبه اول ماه ربیعالاوّل خانه پیغمبر محاصره شد که در همین شب آن حضرت به غار «ثور»رفتند و سه روز در آنجا ماندند و در روز چهارم به سوی مدینه حرکت کردند، روز دوشنبه دوازدهم ماه نامبرده وارد مدینه شدند، این حادثه در سال 13 از بعثت که سال 53 از عام الفیل و سال 53 از ولادت آن حضرت بوده واقع گردید و این سنه هجرت پیغمبر(ص) مبدأ تاریخ مسلمانان شده است.