صفحه اصلی   ارتباط با ما

Top of Box
Login ورود کاربران
کلمه کاربری

رمز عبور


Bottom of Box
Top of Box
Statistics آمار بازدیدکنندگان کاربران آنلاین : 58
بازدید های امروز : 7,806
بازدید های دیروز : 15,448
کل بازدید ها : 45,648,433
بازدید از این صفحه : 5868
پر بازدید ترین روز : 1392/2/23
بیشترین بازدید : 41593
بیشترین کاربر آنلاین : 623
Bottom of Box
Top of Box
با قرار دادن لینـک و لـوگـوی ما در وب سـایت یا وبـلاگتان جـهت معرفی و تـشویق بـازدیـدکنندگان به بازدید از این سایت از اجـر معنوی آن بهره مند شوید
Logo of Monazere.ir
Bottom of Box

برنامه نویسی اختصاصی
هاست 50 مگابایت
یک دامنه ir
ریسپانسیو
قابلیت ارتقا


درون منافق با زبان او تفاوت دارد

شیخ محمد نصرت‌آبادی: آقای بابویهی معنای آیه شریفه (اول در سوره منافقین) پیچیده است، زیرا این دسته (منافقین) اقرار به رسالت پیغمبر(ص) نموده‌اند و آن حضرت هم که مسلّم است رسول خدا هستند، پس چگونه آیه شریف ایشان را (در این گفتارشان) دروغ‌گو اعلام کرده است.

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی اشکال دقیقی را متوجه شدید اینک به جواب آن کاملاً توجه کنید:

چون خداوند متعال عالم به اسرار و خفیّات است و از درون هر موجودی مطلع می‌باشد، گفتاری را صدق و راست می‌نامد که از درون گوینده سر زند و هر چه بر زبان می‌راند منطبق با قلب او باشد و اگر گوینده‌ای سخنی را بر زبان آرد و کلامی را بگوید که اعتقادِ قلبیِ او برخلاف گفتارش باشد، این کلام در نزد خداوند سبحان دروغ است و گوینده‌اش را دروغ‌گو و کاذب می‌نامند هر چند این گفتار با واقع و نفس الامر مطابق باشد.

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی و آقای نوبختی نکته عمیقی در این‌جاست که بایستی به عرضتان برسانم:

رکن رکین و اصل اصیل، درون انسانست، آن‌چه از اعمال و کردار و رفتاری که از شخص سر می‌زندتمام آن‌ها از درون او سرچشمه می‌گیرند پس اگر شخص شقی و پلید باشد، اعمالی که از او سر می‌زند همه شرّ محض و از حقیقت تهی خواهد بود و چنان‌چه شخص سعید و صالح باشد جمیع ا عمالش همانند درونش پاک و مغزدار خواهد بود.

سرّ این موضوع اینست که آن‌چه نخست و در مرحله اول لباس وجود و هستی بِبَر می‌کند، اراده انسانست و تا اراده در نفس پیدا نشود عملی در خارج صورت نخواهد گرفت و چون اراده امریست نفسانی، سنخیّت تامّی با نفس عامل دارد و چون اعمال هم به دنبال اراده هستی پیدا می‌کنند و به متعابعت اراده صورت می‌گیرند خواهی ناخواه به اوصاف اراده متصف خواهند بود.

از مجموع مطالب بالا به این نتیجه می‌رسیم: تمام گفتارها و اقرارهایی که برخلاف اعتقاد درون انسان باشد، راستی جز لقلقه زبانی و جز اصوات چیز دیگری نخواهد بود، و الحقّ و الانصاف این‌گونه گفتارها، پوچ و غیر از دروغ نام دیگری سزاوار آن‌ها نیست همان طوری که آیه شریفه گوشزد فرمود.

حاصلی که از مجموع گفتارهای بالا به د ست آمد این است: عده‌ای از صحابه پیغمبر را خداوند متعال منافق معرفی فرموده است، این دسته ایمانشان سطحی و زبانی بوده و اعتقاد قلبی به آن حضرت نداشته‌اند بلکه باطناً مخالف و معاند او بوده‌اند.

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی و آقای نوبختی برای تأیید و تحکیم معنای منافق مثالی از محسوسات می‌آورم تا تصور و تعقل این مع نا برای شما سهل و آسان شود: فرض کنید سربازیست و فرماندهی و این دو نفر در مذهب مختلفند مثلاً یکی از آنان بهائیست و دیگری مسلمان و طبق مقررات ارتشی می‌بایست هر سرباز مطیع فرمانده خود باشد و هر چه تمام‌تر او را احترام کند، آیا هرگاه این سرباز با این فرماندهش روبه‌رو می‌شود و به او تعظیم می‌کند از روی اخلاص است؟ و یا اگر به او می‌گوید من به شما ارادت دارم، من نوکر شما هستم، من کوچک شما هستم و ... آیا این نوع گفتارها از جان و دل است.

نصرت‌آبادی و نوبختی: آقای بابویهی بسیار واضح و آشکار است که همه این احترامات از ترس قانون می‌باشد و بسیار دیده و شنیده شده است که سربازهای این چنین در خفا و خلوت فرمانده خود را به باد فحش داده و اظهار عداوت و دشمنی با آنان می‌کنند و چنان‌چه در پنهانی (که مصون از خطر باشند) آن‌ها را ببینند کینه خود را اِعمال نموده و از هر گونه ناسزاگویی و یا کتک زدن به آنان دریغ نمی‌کنند.

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی از این استعداد و خوش‌فهمی شما خرسند شدم آقای نصرت‌آبادی از همین مثال بفهمید که معنای منافق چیست و منافق چه کسی است؟ این سرباز نسبت به این فرمانده خود منافق است، زیرا تمام اظهار ارادت‌ها و اخلاص‌های او قلاّبی و تصنّعی می‌باشد، با زبانش چنان وانمود می‌کند که تمام سربازها اطمینان به او پیدا می‌کنند و به یک‌دیگر می‌گویند: این سرباز خوبیست مطیع و فرمان‌بردار حقیقی می‌باشد، لیکن از درون او خبر ندارند، از آتش حقد و کینه‌ای که در سینه‌اش به جوش آمده و فَوَران می‌کند اطلاعی ندارند ولی کسانی که با این سرباز هم‌نشین و هم‌مذهب هستند واقع امر را خوب می‌دانند، و به خامی و بی‌خبری آن سربازهای خوش‌بین می‌خندند.

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی و آقای نوبختی این مثال را در نظر بگیرید و به قیاس همین مثال منافقینِ زمان پیغمبر(ص) را به نظر بیاورید خواهید فهمید که آنان با آن حضرت چگونه چاپلوسی می‌کردند و خود را در نظر مؤمنین جلوه می‌دادند و مغلطه می‌نمودند ولی چون با هم‌کیشان خود خلوت می‌کردند، زبان به طعن و ناسزای مؤمنین می‌گشودند برای اطلاع بیش‌تر از اسرار و احوالات منافقین به دیگر آیات قرآنی که درباره منافقین نازل شده است مراجعه نمایند که ما بیش از این مجال شرح و تفصیل را نداریم و چون بحث امروزمان به طول انجامید اجازه بفرمایید به همین جا خاتمه دهیم، آقایان پذیرفتند و مجلس را ترک کرده و رفتند.

بابویهی: روز یک‌شنبه 19 ذیقعده برابر با 6 شهریور سال جاری یود که آقای شیخ محمد نصرت‌آبادی و آقای نوبختی آمدند و مجدداً مجلس بحث تشکیل گردید، من در این هنگام از اطاق خارج شدم تا برای آقایان چای حاضر کنم، شنیدم آقای نوبختی به آقای نصرت‌آبادی می‌گفتند: من آن روز اولی که با آقای بابویهی برخورد کردم، ایشان از مذهب من پرسیدند؟ من جواب دادم «حنفی» هستم آقای بابویهی به من گفتند: آیا شما درباره مذهب‌تان تحقیق کرده‌اید یا نه من جواب دادم که ما در خانواده‌ای نشو و نما کرده‌ایم که مذهب‌شان این چنین بوده است، نه آن‌که از پیش خود آن را مذهب خویش قرار داده باشیم مانند اکثر ملل که دین و مذهب شان همین گونه است یعنی دین‌شان دین خانوادگی و تقلیدی می‌باشد نه تحقیقی.

اکنون آقای نصرت‌آبادی من مشتاقم که از موضوع مذهب اطلاع کامل به دست آورم خواهشمندم شما به آقای بابویهی پیشنهاد کنید تا ایشان برای ما بحث و تحقیق کنند زیرا ما نمی‌توانیم مانند ایشان ریشه یابی کنیم.

بابویهی: چون من وارد اطاق شدم، آقای شیخ محمد نصرت‌آبادی رو کردند به این‌جانب و گفتند: ما از شما خواستاریم مجلس را منحصر در بحث از «مذهب»بنمایید من در جواب ایشان گفتم: آقای نصرت‌آبادی و آقای نوبختی من خواهش می‌کنم شما موضوعات دیگری را مطرح نمایید، به جهت آن‌که این مبحث به ما گران تمام می‌شود زیرا ممکن است این بحث رخنه در اعتقادات شما بکند و در نتیجه رنجش پیدا کنید و خواطر مرا هم نگران نمایید.

نصرت‌آبادی و نوبختی: آقای بابویهی ما طالب حق هستیم و تمام خوشنودی و خرسندی ما از مجلس شما برای آنست که موضوعات را برای ما می‌شکافید، حقیقت و واقع را به ما می‌نمایانید، و اگر چنان‌چه بنا بود ما از سخنان شما رنجش پیدا کنیم از همان روزهای اول از شما فاصله می‌گرفتیم، اکنون تمنا می‌کنیم شما به ما بدگمان نباشید، و از هیچ‌گونه مطالب حقّه نسبت به ما دریغ ننمایید.

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی و آقای نوبختی خداوند متعال شما و امثال شما را به راه راست هدایت فرماید و به امتثال اوامرش موفق بدارد، اکنون که خواطر این‌جانب را مطمئن نمودید ناچارم از باب اسقاط تکلیف خواسته آقایان را عملی نموده به شرط آن‌که با ذهنی خالی از تعصّب و قلبی آرام گفتارهای این‌جانب را تحت بررسی کامل قرار دهید، چنان‌چه آن‌ها را حق و مطابق با واقع یافتید بپذیرید و اگر خدشه و ایرادی به نظرتان آمد آن را اظهار نمایید و تا موضوع و مسأله‌ای را برهانی و مستدَلّ نیافتید قبول نکنید و نبایستی حسن‌ظن به این‌جانب شما را وادار به قبول نماید و برای آن‌که شبهه‌ای برایتان باقی نماند می‌توانید مطالب یاد شده را به اهل فن و اساتید خودتان ارائه دهید و از آنان گواهی بگیرید.

نصرت‌آبادی و نوبختی: آقای بابویهی راستی شما راه انصاف را پیمودید و با ما مسالمت کامل نمودید و هیچ راه عذری برای ما باقی نگذاردید اکنون انتظار سخنان جناب‌عالی را داریم:

بابویهی: این موضوع مذهب نیاز به تاریخچه‌ای دارد که بایستی آن را به عرضتان برسانم و پیش از آن‌که بحث در حقانیت و یا ناحق بودن مذهبی بنماییم بایستی اولاً تعداد مذاهبی که احداث نموده‌اند (به طور فهرست‌وار و فشرده) بیان نمایم (زیرا آن‌ها بیش از آنست که مشهور شده است و ثانیاً آن عصر و زمانی که آن مذهب‌ها را به وجود آورده‌اند خواطر نشان کنیم، ثالثاً به آن‌چه از آن مذهب‌ها از میان رفته و فراموش شده است اشاره نماییم و رابعاً علت و سبب باقی ماندن چهار مذهب از آن مذهب‌ها را شرح داده سپس در مرحله پنجم صحت و یا بطلان آن‌ها را بیان کنیم: