58. صحیح بخاری [66] مینویسد:
حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِيلَ حَدَّثَنَا جُوَيْرِيَةُ عَنْ نَافِعٍ عَنْ عَبْدِاللَّهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَامَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ خَطِيبًا فَأَشَارَ نَحْوَ مَسْكَنِ عَائِشَةَ فَقَالَ هُنَا الْفِتْنَةُثَلَاثًا مِنْ حَيْثُ يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّيْطَانِ
عبدالله(رضی) میگوید: پیغمبر(ص) ایستاده و خطبه میخواند، سپس اشاره کرد به حجره ععایشه و سه مرتبه فرمود: از اینجا برمیخیزد فتنه، از ناحیهای که شیطان طلوع میکند.
59. قندوزی حنفی در کتاب « ینابیع المودّة » صفحه 280 مینویسد:
عَنْ اُمِّ سَلَمةِ قالَتْ ذَکَرَ رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَّلَمَ خُروُجُ واحِدةٍ مِنْ اُمّهاتِ المُؤمِنینَ فَضَحَکَتْ عائشةُ فَقالَ اُنْظُری یا حُمَیْراءَ اَنْ لاتَکُونی اَنْتِ، ثُمَّ اِلْتَفَتَ اِلی عَلّیٍ فَقالَ: اِنْ وَلیّتَ مِنْ اَمْرِها شَیْئاً فَارْفَقْ بِها.
ام سلمه میگوید پیغمبر(ص) درباره خروج کردن یکی از زنان خود گفتاری میفرمود (در این میان) عایشه خندید، آن حضرت به او فرمود: ای حمیراء بنگر که تو آن زن نباشی، پس از آن روی به علی بن ابیطالب نموده و فرمود: اگر چنانچه زمام امور عایشه به دستت افتد، با او مدارا نما.
باز قندوزی حنفی در همان کتاب فوق و در همان صفحه مینویسد:
60. وَ اَخْرَجَ البِّزارُ وَ اَبُونَعیمِ عَنْ اِبْنِ عَبّاسِ مَرْفُوعاً: اِحْد یکُنَّ صاحِبُ الْجَمَلِ الْاَذْنَبِ الاَحْمرِ تَخْرُجُ حَتّی تَنْبِحُها کِلابُ حَوأبَ فَیُقْتَلُ حَولَها قَتلی کَثیرَةٌ تَنْجُو بَعْدَ ما کادَتْ.
ترجمه حدیث: (پیغمبر(ص) خطاب به زوجات خود کرد و فرمود): کدام یک از شما زنان با شتر قرمز دُمدراز خروج میکند؟ در حالی که سگان حوأب به او پارس میکنند و در اطراف او افراد بسیاری کشته میشوند، و پس از جنگ نجات مییابد؟
ابن ابی الحدید در ظرح نهج البلاغه (چهار جلدی) جلد 2 صفحه 80 مینویسد:
61. قالَ اَبُو مُخْنَفٍ لَمّا انْتَهَتْ عائِشضةُ فی مَسیرها اِلیَ الْحَوأَبِ، وَ هُوَ ماءٌ لِبَنی عامِرِ بنِ صَعْصَعَةِ نَبَحْتها الکِلابُ حَتّی نَفَرَتس صِعابُ اِبِلها فَقالَ قائِلٌ مَنْ اَصْحابُها: اَلا تَرَوُنَ ما اَکثَر کِلابُ الْحَوأبُ وَ ما اَشدَّ بناحُها فَاَمْسَکَتْ زِمامَ بَعیرها وَ قالَتْ وَ اِنَّها الْکِلابُ الحَوأَبِ رُدُّونی رَدُّونی فَاِنّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ وَ ذَکَرتِ الخَبَر، فَقالَ لَها قائِلٌ مَهلاً یَرْحَمَکِ اللهُ فَقَدْ جِزْنا ماءَ الحَوأبِ، فَقالَتْ هَلْ مِن شاهِدٍ فَلَفَقَّوا لَها خَمْسینَ اَعْرابِیّاً جَعَلُوا لَهُم جُعَلاً فَحَلَفوا لَها اِنّ هذا لَیْسِ بِماءِ الحَوأَب فَسارَتْ لِوجهِها.
خلاصه ترجمه: هنگامی که عایشه در سفر بصره به «حوأب» رسید ـ که آن نام آبی است مال بنی عامر ـ سگان حوأب به او پارس کردند به طوری که شترهای نیرومند ایشان رمیدند، یکی از همراهان او گفت: آیا نمیبینید که چقدر سگان حوأب زیاد هستند و حمله آنها شدید میباشد، عایشه مهار شتر خود را کشید و گفت اینها سگان حوأب هستند، مرا برگردانید مرا برگردانید، زیرا شنیدم از پیغمبر(ص) که میفرمود ... و حدیث آن حضرت را نقل نمود [67] گویندهای از آنان به عایشه گفت: آرام باش که ما از حوأب گذشتهایم عایشه گفت (برای این گفتارتان) شاهدی دارید؟ پنجاه نفر اعرابی را احضار نمودند، و برای آنان مزدی قرارداد کردند این گروه برای عایشه سوگند یاد نمودند که اینجا حوأب نیست، در نتیجه او هم به راه خود ادامه داد.