44. «حدیث اول»: السیرة الحلبیه جزء 3 صفحه 198 قال الصِّدیق رضی الله عنه: سَمِعتُ رَسولُ اللهُ(ص) یَقُولُ: نِعْمَ عَبْدُاللهِ وَ اُخوالْعَتیرةِ خالِدِ بنِ الْوَلیدِ سَیْفُ مِنْ سُیُوفِ اللهِ سَلَّهُ اللهُ عَلَی الکافِرینَ وَ المنافِقینَ.
یعنی ابوبکر رضی الله عنه گفت شنیدم از پیغمبر(ص) که میگفت نیکو عبدالله و اخوالعتیرة ایست خالد بن ولید شمشیریست از شمشیرهای خدا که آن شمشیر را خداوند کشیده است بر روی کفار و منافقین.
آقایان بخوانید و تعجب کنید: اگر خالد بن ولید شمشیریست از شمشیرهای خدا پس چرا این شمشیر عدهای از مسلمین و مؤمنین را کشت؟ و چرا پیغمبر(ص) از کردار این شمشیر یعنی خالد، سه بار بیزاری جُسته و عرض میکند: (بارالها من از عمل خالد بیزارم). این دو موضوع ضدین هستند (و جمع میان دو ضد محال است) در نتیجه بایستی یکی از این گفتار را بپذیریم یا بیزاری پیغمبر را از اعمال خالد و یا گفتار ابابکر را درباره او.
اضافه میکنم: در این گفتار ابوبکر: «خالد شمشیر خدا است که بر روی کفار و منافقین کشیده شده» این دو سؤال نیز پیش میآید: آیا بنی جذیمه از کفار بودند یا از منافقین؟ اگر ایشان کافر و یا منافق بودهاند، پس چرا پیغمبر برای کشته آنان دیه فرستاد (کافر و منافق که دیه ندارند) و اگر این طایفه مؤمن و مسلمان بودند (و محکوم به هیچ حدّی از حدود شرعیه نبودند چنانکه در بالا محقق گردید) پس حدیثی را که ابوبکر درباره خالد نقل نمود خلاف واقع و مجعول خواهد بود.
45. حدیث دوم: در همان کتاب و در همان صفحه آمده است: وَ قالَ (ایْ رَسُو الله(ص) لِلصدّیقِ رَضِیَ اللهُ عَنْه فی حَقِّ خالِدِ: عَجَزتِ النِّساءُ اَنْ یَلْدِنَ مِثْلَ خالِدِ بنِ وَلید.
یعنی پیغمبر(ص) به ابوبکر گفت: زنان عاجزند از اینکه مانند خالد بن ولید را بزایند.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی این حدیث دوم نیز مانند حدیث اول از حدیثهای مجعول «از پیش ساخته» است، متن این حدیث گزاف بودن و پوچ بودن خود را فاش میکند، زیرا این جمله: «زنان عاجزند از اینکه مانند خالد را بزایند» هنگامی راست و صحیح است که درباره شخصی گفته شود که دارای امتیازاتی بوده و در خصلتهای نیکو و صفتهای پسندیده اقلاً سرآمد تمام افراد زمان خود باشد اگر این جمله یاد شده صادق و مطابق با واقع باشد، بایستی خالد نظیر و مانند نداشته و منحصر به فرد باشد.
در نتیجه بایستی اهل تسنن (که این حدیث را پذیرفتهاند) اعتراف کنند به اینکه خالد بن ولید از حیث رتبه و مقام از ابابکر و عثمان و دیگر صحابه بالاتر بوده است.
اضافه میکنم ابابکری که این حدیث را نسبت به پیغمبر میدهد، و تفوّق و برتری خالد را از همه مردم تصدیق و تثبیت ضمنی میکند، پس چرا در سقیفه خالد را جلو نینداخته و خلافت را به او واگذار ننموده با آنکه همواره دم از اولویّت میزدند و به خیال خود اَولی را منصوب به خلافت مینمودند.
به اضافه ان که هیچ شخص مسلمان عاقلی نمیتواند باور کند که پیغمبر(ص) یک روز از خونریزی و خونخواری خالد بیزاری بجوید و روز دیگر بگوید: (زنان عاجزند از اینکه مانند خالدی را بزایند) زیرا ساحت مقدس نبوی(ص) منزه است از گزافگویی و از اینکه فاسق و فاجری را ستایش نماید.
اضافه میکنم به آنچه در بالا گفته شد جنایات دیگر خالد را که ذیلاً نقل میشود:
46. بابویهی: کامل ابن اثیر جلد 2 صفحه 172 (ذیل عنوان مالک بن نویره) مینویسد:
...........وَ لمّا قَدِمَ خالِدٌ البَطاحَ بَثّ السّرایا وَ اَمَرهُمْ بِداعِیَةِ الْاِسلامِ، وَ اَنْ یأتُوهُ بِکلِّ مَنْ لَم یَجِبْ وَ اِنْ امْتَنَع اَنْ یَقْتُلُوه، وَ کانَ قَدْ اَوْصاهُمْ اَبُوبَکْرٌ اَنْ یُؤذِّنوا اِذا نَزَلُوا، فَاِنْ اَذِّنَ الْقَوْمُ فَکُفُوا عَنْهُم وَ اِنْ لَمْ یؤذِّنوا فَاقْتُلوا وَ نْهِبُوا، وَ انْ اَجابُوکُمْ اِلی داعِیَةِ الاِسْلامِ فَسائِلُوهُمْ عَنِ الزّکاةِ فَاِنْ اَقَرّوا فَاقْبَلُوا مِنْهُمْ وَ اِنْ اَبَوا فَقاتِلُوهُم، قالَ فَجائْتُه الخَیْلُ بِمالِکِ بنِ نُوَیرَةِ فی نَفَرً مِنْ بَنی ثَعْلَبته بنِ یَربُوعُ، فَاخْتَلَفَ السَّرِیة فیهم، وَ کان، فیهِمْ اَبوُ قتادَةِ،ِ وَ کانَ فیمَنْ شَهِدَ اَنَّهُم قَد اَذَّنُوا وَ اَقاموا وَ صلّوا فَلمّا اخْتَلَفُوا، اَمَرَبِهِمْ فُحُبِسوا فی لَیْلَةٍ بارِدةٍٍ لا یَقُومُ لها شَیءٌ، فَاَمَر خالِدٌ مُنادیاً فَنادی دافِئُوا اُسَراکُم ـ وَ هِیَ فی لُغَةٍ کِنایَة الْقَتْلِ ـ فَظَنَ القَومُ اَنّه اَرادَ الْقَتْلَ وَ لَمْ یُرِد الاّ الدَّفَ، فَقتَلُوهُم، فَقَتَل ضَرارُ بنُ الاَزوُد مالِکاً، وَ سَمِعَ خالِدُ الواعِیَة فَخَرَجَ وَ قَدْ فرَغَو مِنْهم، فَقال اِذا اَرادَ اللهُ اَمْراً اَصابَهُ، وَ تزِوّج خالِدُ اُمَّ تَمیمِ اِمرأَةَ مالکٍ.
فَقالَ عُمَر لابِی بَکْرٍ اِنّ سَیْفَ خالِدٍ فیه رَهْقٌ، وَ اَکْثَر عَلَیْه فی ذلِکَ فَقالَ یا عُمَر تأوَّل فَاَخْطَاَ فِارْفَعْ لِسانَکَ عَنْ خالِدٍ........ وَ وَدی مالِکا وَ کَتَبَ اِلی خالدٍ اَنْ یَقدَمِ علیه فَفَعَل وَ دَخَل الْمَسْجِدَ ...... فَقامَ اِلیه عُمَر...... وَ قالَ لَهُ قَتَلْتَ اِمْرأ مُسْلِماً ثمّ نتزوتَ عَلی اِمرأَتَهُ وَ اللهِ لَارْجِمنّکَ؟.......... وَ قَدِمَ مُتِمّمُ بنُ نُوَیرةِ عَلی اَبی بَکْرِ یَطْلبُ بِدَم اَخیهِ وَ یَسْئَلُه اَن یردّ عَلیهم سِبَیهُمْ فَاَمرَ اَبوبکر برِدِّ السَبیّ وَ وَدی مالِکاً مِنْ بَیْتِ المالِ الکلام.