(خلاصه ترجمه حدیث): در سیره حلبیه جزء 3 صفحه 196 آمده است: پیغمبر(ص) خالد بن ولید را با سیصد و پنجاه نفر از مهاجر و انصار و طایفه بنیسلیم بسیج کردند و به جانب طایفه « بنی جذیمه » فرستادند تا آنان را بهسوی اسلام دعوت کنند و آنحضرت از اسلام ایشان خبر نداشتند و خالد را امر به جنگ با آنان نکرده بودند حتی در صورتی که اسلام هم نیاورده باشند.
بنی جذیمه در زمان جاهلیت دو نفر از عموهای خالد را که نام یکی از آنان « فاکه » بوده کشته بوده و نیز پدر عبدالرحمن بن عوف را در آنزمان به قتل رسانیده و از طایفه بنیسلیم هم مالک بن شرید را کشته بودند، بنی جذیمه شرورترین طایفههای زمان جاهلیت به شمار میرفتند و آنان را به « لعقة الدم » مینامند (که کنایه از خونخواری آنها بوده) این طایفه در ناحیه یلملم (که در نواحی مکه میقات اهل یمن و در آنجا مسجد معاذ بن جبل میباشد) میزیستند.
هنگامی که این قوم شنیدند خالد با بنی سلیم به سوی آنان میآیند شدیداً وحشت نموده و مسلّح شدد. چون خالد به آنان رسید و با ایشان روبهرو شد، گفت اسلام بیاورید جواب دادند ما مسلمان هستیم خالد گفت پس سلاحتان را زمین نهید، گفتند ما از تو در امان نیستیم و سلاح را زمین نمیگذاریم زیرا بعد از منخلع شدن از سلاح، نیست مگر کشته شدن، خالد گفت شما در امان نیستید مگر آنکه پیاده شوید، عدهای از ایشان پیاده شدند، آنها را اسیر کرد و بقیه فرار نمودند و اسیران را در میان لشکر خود تقسیم کرد (در روایت دیگریست): که چون خالد با بنی جذیمه روبهرو شدند، به ایشان گفت: مسلمان هستید یا کافر، گفتند: ما مسلمانیم نماز میخوانیم و محمد(ص) را تصدیق داریم و مسجدها ساختهایم و در آن ها اذان میگوییم. خالد گفت: چرا مسلح هستید؟ گفتند میان ما و طایفهای از عرب عداوت و دشمنی میباشد و گمان کردیم که شما آن طایفه هستید، به همین جهت سلاح با خود برداشتیم خالد گفت سلاح از خود بردارید چون سلاح را از خود برداشتند گفت تسلیم شوید در این هنگام دستور داد گتفهای آنان را بستند و در میان لشگرش تقسیم نمود، چون سحرگاه شد منادی خالد ندا در داد که هر کس اسیری با او است او را به قتل برساند، طایفه بنی سلیم آن چه اسیر با آنان بود همه را کشتند ولی مهاجر و انصار اسیران خود را رها کردند.
مردی از این گروه این واقعه را به پیغمبر(ص) گزارش داد حضرت به او فرمود: آیا کسی در این میان، خالد را برای این عملش سرزنش کرد یا نه؟ عرض کرد آری یک مرد زرد رنگ میان بالا و یک مرد بلند قد سرخرو خالد را به خواطر این کردارش سرزنش نمود عمر بن خطاب در این میان گفت من این دو را میشناسم: اما اولی پسر خود من است که این صفت را دارد و اما مرد دومی سالم نوکر حذیفه میباشد ـ در این هنگام پیغمبر(ص) دو مرتبه عرض کرد: بار خدایا من از این عمل خالد بیزارم! پس از آن علی بن ابیطالب را به سوی بنی جذیمه رهسپار نمود و به او دستور داد که در آنان نظر نماید: دیه کشتگان ایشان را بدهد و عوض اموالی که از آنان تلف شده است به ایشان اعطاء کند، حتی اگر ظرفی که سگ از آن آب میخورد از بین رفته باشد بهاء آن را ادا نماید، علی بن ابیطالب تمام فرمانهای پیغمبر(ص) را عمل نموه و برگشت و آن حضرت او را بسیار تحسین نمودند سپس رسول الله(ص) رو به قبله ایستادند و دستهای خود را بلند کرده سه مرتبه عرض کردند: بارالها من بیزاری میجویم به سوی تو از آنچه خالد بهجا آورده است.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی نبایستی خواننده هر چه را در کتب میبیند و همچنین مستمع آنچه را میشنود، بدون تأمل و دقت از آنها بگذرد بلکه وظیفه هر خواننده و شنونده اینست که بهر چه برمیخورد در آنها عمیق شود، یکایک آن جملات و گفتارها را زیرنظر بگیرد صحت و سقم آنها را به دست آورده حق و باطل آنها را تشخیص دهد تا عامیانه و کورکورانه به آنها معتقد نشده و دل به آنها نبندد.
نصرتآبادی و نوبختی: آقای بابویهی ما از این نصیحت مشفقانه جنابعالی نهایت تشکر و از این راهنمایی شما کمال امتنان را داریم، لیکن ما توانایی علمی شما را نداریم تا بتوانیم از اینگونه احادیث برداشتههای عمیقانه بنماییم، استدعا داریم خود شما متعهد شوید و از استنباطهایتان ما را بهرهمند فرمایید:
بابویهی: آقای نصرتآبادی چون مرا حَکَم قرار دادید به گفتارهای ذیل کاملاً توجه فرماییدو محصولات حدیث فوق را مشاهده نمایید:
باید دانست که اولاً: مأموریت خالبد بن ولید در این کار فقط این بوده که «بنیجذیمه» را به اسلام دعوت کند و بس زیرا ـ همانطوری که در این حدیث آورده شده ـ پیغمبر(ص) از اسلام آنان مطلع نبوده است و ثانیاً آن حضرت او را امر به قتال و جنگ با ایشان نکرده بوده ـ هر چند اسلام نیاورده باشند ـ
ولی بعد از روبهرو شدن ایشان با خالد هم برای خالد و هم برای لشگریانش واضح شد که بنیجذیمه مسلمان هستند، زیرا در حدیث اول و در حدیث دوم بنیجذیمه اعتراف به اسلام خود نمودند بلکه در حدیث دوم تصدیق به پیغمبر و بناء مساجد و گفتن اذان و خواندن نماز در آن مساجد را نیز اقرار کردند.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی کسانی که از حدود و قوانین اسلام اطلاع دارند میدانند که این عمل خالد جز خیانت و ارتکاب معاصی کبیره و جز مخالفت با قرآن کریم و سنت پیغمبر(ص) چیز دیگری نخواهد بود.
آیا این مرد صحابی این آیه شریفه را نشنیده بوده:
و مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِي الاَْرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً [53]
کسی که کُشت تنی را بدون آنکه کُشته باشد تنی را یا فسادی در زمین پس گویا کُشته است همه مردم را.
ایا خالد این آیه شریفه نخوانده بوده:
وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَغَضِبَ اللهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً [54]
و کسی که بکشد مؤمنی را از روی عمد پس جزایش جهنم جاودانی است و غضب کرد خدا بر او و لعنت نمود او را و مهیا کرده برای او عذابی بزرگ.
بابویهی: آقای نصرتآبادی جمیع این وعیدهای قرآنی و عذابهایی را که خداوند قهّار برای کشندگان مقرر کرده در صورتی که یک فرد مؤمنی را بکشند خا لد بن ولیدی که عدّهای از مؤمنین را به قتل رسانیده است عقاب او چگونه خواهد بود.
نصرتآبادی: آقای بابویهی تمام گفتارهای جنابعالی متین است و با موازین شرعیه منطبق میباشد لیکن من احتمال میدهم که خالد در این کارش عذری از عذرهای شرعی داشته بوده.
بابویهی: آقای نصرتآبادی اگر کشتن بنیجذیمه برای خالد جایز بوده و در این عملش عذری و وجهی شرعی در دست داشت اولاً: بهطور قطع آن عذر را اظهار میکرد و بر بنیجذیمه حجّت میآورد و برایشان ثابت مینمود که قتل شماها واجبست، و نیز بر لشگریانش آن وجه شرعی را شرح و تفصیل میداد تا در نتیجه اتش غضب آنان شعلهور شده و هر چه تمامتر بر دشمن خود بنازند، و حال آنکه اثری از عذر در حدیث نمودار نیست بلکه (رغماً لانف خالد) دو چیز در اینجا موجود است و شهادت میدهند که هیچگونه مجوّز شرعی و عذری برای خالد نبوده است: یکی مخالفت مهاجر و انصار با او که اسیران خود را نکشتند بلکه آنان را رها نمودند، و یکی دیگر اعتراضِ پسرِ عمر و سالم نوکر حذیفه بر خالد و سرزنش کردن این دو نفر او را بر این عمل شنیعش.
و ثانیاً: اگر این کشتار خالد مشروع میبود، هرگز پیغمبر(ص) از آن تبرّی نمیجستند و سه مرتبه نمیگفتند: «بار خدایا من از این عمل خالد به سوی تو بیزاری میجویم»
اضافه میکنم: اگر مقتولین بنیجذیمه مهدور الدم بودند و کشتن آنان از نظر شرع مطهّر لازم میبود، پس چرا پیغمبر(ص) علی بن ابیطالب را اعزام نمودند و برای کشتگان آنان دیه فرستادند و پرواضح است که «دیه» برای شخص مقتول در صورتیست که ریختن خون او حرام میباشد.
بابویهی: آقای نصرتآبادی به نظر من این کشتار خالد هیچگونه وجه شرعی نداشته بلکه یک نوع خونخواهی بوده است و بس. به جهت آنکه بنی جذیمه دو عموی او را در زمان جاهلیت کشته بودند، این حادثه سبب ایجاد عقده و کینهای در دل خالد گردیده، و نیز بنی سلیم که او را اطاعت کردند و اسیران در دست خود را کشتند به جهت آن بوده که بنی جذیمه سه نفر از بنی سلیم «مالک بن شرید و دو برادرانش» را به قتل رسانیده بودند.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی عجیبتر از آنچه که در بالا گفته شد، این دو حدیثی است که ذیلاً درباره خالد برای شما میخوانیم: