چهارم: معاویة بن ابی سفیان
31. اَخْرَجَ اِمامُ الْحَنابِلِةِ اَحْمَد فی مُسنَدِه جلد 5 صفحه 247 عَنْ عَبدِاللهِ بنِ بِرَیدَة قالَ: دَخَلْتُ اَنَا وَ ابی علی مُعاویَة فَاَجلَسَنا عَلی الفَرْش ثُم اُتِینا بِالطَعامِ ثُمَّ اُتِئنا بالشّرابِ فَشَرِبَ مُعاویةُ ثَمّ ناوَلَ اَبی ثُمَّ قالَ ما شَرِّبْتُهُ مُنْذُ حُرُّمَة رَسُولِ اللهِ(ص) ثُمّ قال مُعاویَةُ کُنْتُ اَجملُ شَبابِ قُریشَ و اَجْوَدُهُم ثَغراً وَ ما شیءٌ کُنتُ اَجُدِلَهُ لَذّةً کما کُنْتُ اَجِدُهُ وَ اَنَا شابٌ غَیر اللین اَوْ اِنسانٌ حَسَنُ الحَدیثِ یُحَدِّثُنی.
(خلاصه ترجمه) احمد حنبل که امام طایفه حنبلیهاست در کتاب «مسند» خود مینویسد که عبدالله بن بریده میگوید من و پدرم وارد بر معاویه شدیم ما را بر فراش خود نشانید و برای ما غذا آوردند و خوردیم پس از آن شراب آوردند معاویه آن را خورد و به پدر من داد پدرم گفت: من از آن زمانی که پیغمبر(ص) آن را حرام کرده نیاشامیدم سپس معاویه گفت من زیباترین جوانان قریش بودم و بهترین نوچههای آنان بودم، هیچ چیزی نزد من از شراب لذیذتر نبود هنگامی که من جوان بودم مگر شیر و یا انسانی که خوشگفتار بود و برای من سخن میگفت.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی این کتاب من است به نام «الشیعة و التسنن» و میبینید این پنج حدیثی را که علماء شما درباره شرابخواری معاویه نقل کردهاند ولی وقت به من و شما اجازه نمیدهد که بیش از این برای شما حدیث بخوانم و ترجمه و شرح کنم.
آقایان بخوانید و تعجب کنید بلکه بخوانید و گریه کنید زیرا از گفتار بریده معلوم میشود که این شرابخواری بعد از تحریم مسکرات بوده است، اکنون بنگرید و ببینید معاویهای که از مشاهیر صحابه به شمار میرود و اهل تسنن او را خلیفه و کاتب وحیمیدانند علنناً در مجلس عمومی شراب میخورد و به دیگران از مسلمین هم پیشنهاد خوردن آن را میکند وای بر امّتی که اینگونه افراد خلیفه آنان باشند.
32. بابویهی: اخرج الشافعی فی کتاب «الامّ» جلد 1 صفحه 208 عن الزهری قالَ: لَمْ یُؤَذّنْ لِلنَّبیِ(ص) وَ لا لِاَبی بَکْرٍ وَ لا لِعُمَر وَ لا لِعُثْمانَ فِی الْعیدَیْنِ حَتّی اَحْدَثَ ذلکَ مُعاوِیةُ بِالشّامِ فَاَحْدَثَه الحَجّاجُ بِالْمَدیْنةِ حِیْنَ اَمَرَ عَلَیْها.
(خلاصه ترجمه): شافعی در کتاب (الامّ) از زهری نقل کرده که گفت برای نماز عید قربان و عید فطر اذان گفته نشد نه در زمان پیغمبر(ص) و نه در زمان ابابکر و عمر و عثمان مگر آنکه معاویه در شام این امر را بدعت گذارد و همچنین خجّاج در مدینه (به همین بدعت را عملی کرد) هنگامیکه از طرف معاویه والی بوده است.
33. فِی الدُرِّ المَنثْورِ عَنِ عَنَ القاسِمِ بنِ مُحمدٍ: اِنّ حیّاً سَألوا مُعاوِیةَ عَنِ الاُخَیْتنِ مِمّا مَلَکَتْ الیَمینُ یَکُونانِ عِنْدَ الرَّجُلِ یَطَؤهما؟ قالَ لَیْس بِذلکَ بأسس فَسَمِعَ بذلِکَ النُّعمانُ بنُ بَشیرُ فَقالَ اَفتَیْتَ بِکذا و کِذا؟ قَالَ نِعَمْ الحدیث.
(خلاصه ترجمه): در کتاب «درّ المنثور» از قاسم بن محمد نقل کرده که عدّهای آمدند و از معاویه پرسیدند: آیا جایز است یک مرد با دو خواهری که هر دو کنیز او هستند جماع نماید؟ معاویه جواب داد با کی نیست. نعمان بن بشیر این موضوع را شنید و به معاویه گفت تو این چنین فتوایی را دادهای گفت: بلی.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی هیچ فقیهی جمیع بین دو خواهر را تجویز نکرده است یعنی جایز نیست برای یک مرد که با دو خواهر ازدواج کند خواه آن دو از زنانِ آزاد باشند و یا کنیز لیکن معاویه برخلاف اجماع فقها از روی هوای نفس حکم نموده است و جمع بین دو مملوکه «کنیز» را تجویز کرده است. آنچه در پیرامون معاویه قلمی گردید نمی از دریا و مشتی از خروار بوده زیرا اعمالهای نامشروع و خیانتهای او در یک جزوه نمیگنجد، و چنانچه به مباحث خلافت موفق شویم قسمتی از آنها را یادآوری مینماییم: