بابویهی: بعد از آنکه از این سفر خود مراجعت نمودم و مباحثی که میان اینجانب و آقای نوبختی و آقای نصرتآبادی ردّ و بدل شده بود جمعآوری کردم و به صورت کتابی درآوردم، خوش داشتم اشعاری که ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه [413] (از مسلمین صدر اسلام درباره خلافت و وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است به این کتاب اضافه کنم و همچنین تعدادی اشعار غذیر خم را ضمیمه نمایم تا مطالب گذشته را بیشتر تأیید کرده و بر اتمام حجّت بر اهل تسنّن افزوده شود.
ابن ابی الحدید میگوید: و از جمله اشعاری که ما نقل کردیم که از صدر اسلام گفته شده است و متضمن اینست که «علی بن ابیطالب علیه السلام» وصی رسول الله صل الله علیه و آله میباشد، این اشعار است:
عبدالله بن ابی سفیان الحرث بن عبدالمطلب گفته است:
ومنا علىٌّ ذاك صاحب خيبر | و صاحب بدر يوم سالت كتائبه |
وصىّالنبي المصطفى و ابن عمه | فمن ذا يدانيه و من ذا يقاربه |
عبدالرحمن بن جعیل چنین گفته:
لعمري لقد بايعتم ذا حفيظة | على الدين معروف العفاف موفقا |
عليا وصى المصطفى و ابن عمه | و اول من صلى اخاالدين و التقى |
ابو آلهیثم بن التیهان بدری چنین گفته:
قل للزبير و قل لطلحة اننا | نحن الذين شعارناالانصار |
نحن الذين رات قريش فعلنا | يوم القليب اولئك الكفار |
كنا شعار نبينا و دثاره | يفديه مناالروح و الابصار |
ان الوصي امامنا و ولينا | برح الخفاء و باحت الاسرار |
عمر بن حارثه انصاری (هنگامی که با محمد بن حنفیّه در جنگ جمل بوده در حالیکه امیرالمؤمنین علیه السلام سرزنش مینموده این فرزندش را که از جنگ کردن کوتاهی میکرده چنین گفته:
ابا حسن انت فصل الامور | يبين بك الحل و المحرم |
جمعت الرجال على راية | بهاابنك يوم الوغى مقحم |
و لم ينكص المرء من خيفة | و لكن توالت له اسهم |
فقال رويدا و لا تعجلوا | فانى اذا رشقوا مقدم |
فاعجلته و الفتى مجمع | بما يكره الوجل المحجم |
سمى النبي و شبه الوصي | و رايته لونهاالعندم |
مردی از طافه «ازد» در جنگ جمل چنین گفته:
هذا على و هو الوصي | اخاه يوم النجوة النبي |
و قال هذا بعدى الولى | و عاه و اع و نسى الشقى |
جوانی از قبیله «بنی ضبّة» در جنگ جمل از لشکر عایشه بیرون آمده و چنین میگفت:
نحن بنو ضبة اعداء علىّ | ذاك الذى يعرف قدما بالوصى |
و فارس الخيل على عهد النبي | ماانا عن فضل على بالعمى |
لكننى انعى ابن عفان التقى | ان الولى طالب ثار الولى |
سعید بن قیس همدانی که از افراد لشکر امیرالمومنین(ع) بود در جنگ جمل چنین گفته:
اية حرب اضرمت نيرانها | و كسرت يوم الوغى مرانها |
قل للوصي اقبلت قحطانها | فادع بها تكفيكها همدانها |
هم بنوها و هم اخوانها |
زیاد بن لبید انصاری که از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بوده در روز جنگ جمل چنین گفته:
كيف ترى الانصار في يوم الكلب | انااناس لا نبالي من عطب |
و لا نبالي في الوصي من غضب | و انماالانصار جد لا لعب |
هذا على و ابن عبد المطلب | ننصره اليوم على من قد كذب |
من يكسب البغى فبئسمااكتسب |
حجر بن عدی کندی در روز جنگ جمل چنین گفته:
يا ربنا سلم لنا علياً | سلم لناالمبارك المضيا |
المؤمن الموحد التقيا | لا خطل الراى و لا غوياً |
بل هاديا موفقا مهدياً | و احفظه ربى و احفظ النبيا |
فيه فقد كان له وليا | ثم ارتضاه بعده و صيا |
خزیمة بن ثابت انصاری بدری «ذو الشهادتین» روز جنگ جمل چنین گفته:
ليس بين الانصار في جحمة الحر | ب و بين العداة الاالطعان |
و قراع الكماة بالقضب البيض | اذا ما تحطم المران |
فادعها تستجب فليس من الخز رج | و الاوس يا على جبان |
يا و صى النبي قد اجلت الحرب الاعادي | و سارت الاظعان |
و استقامت لك الامور سوى الشام | و في الشام يظهر الاذعان |
حسبهم ما راوا و حسبك منا | هكذا نحن حيث كنا و كانوا |
و نیز در جنگ جمل چنین گفته:
اعائش خلى عن على و عيبه | بما ليس فيه انماانت والده |
وصى رسول الله من دون اهله | و انت على ما كان من ذاك شاهده |
و حسبك منه بعض ما تعلمينه | و يكفيك لو لم تعلمي غير و احده |
اذا قيل ما ذا عبت منه رميته | بخذل ابن عفان و ما تلك آیده |
و ليس سماء الله قاطرة دما | لذاك و ماالارض الفضاء بمائدة |
ابن بدیل بن ورقاء خزاعی روز جنگ جمل چنین گفته:
يا قوم للخطة العظمى التى حدثت | حرب الوصي و ما للحرب من آسى |
الفاصل الحكم بالتقوى اذا ضربت | تلك القبائل اخماسا لاسداس |
عمرو بن احیجة روز جنگ جمل در حین خطبه حسن بن علیها سلام بعد از خطبه عبدالله بن الزبیر چنین گفته:
حسن الخير يا شبيه ابيه | قمت فينا مقام خير خطيب |
قمت بالخطبة التى صدع الله | بها عن ابيك اهل العيوب |
و كشفت القناع فاتضح الامر | و اصلحت فاسدات القلوب |
لست كابن الزبير لجلج في القو | ل و طاطا عنان فسل مريب |
و ابى الله ان يقوم بما قا | م به ابن الوصي و ابن النجيب |
ان شخصا بين النبي لك الخير | و بين الوصي غير مشوب |
زجر بن قیس جعفی در روز جنگ جمل چنین گفته:
اضربكم حتى تقروا لعلى | خير قريش كلها بعد النبي |
من زانه الله و سماه الوصي | ان الولى حافظ ظهر الولى |
كماالغوى تابع امر الغوى |
ابن ابی الحدید میگوید: این اشعار (فوق را ابومخنف لوط بن یحیی در کتاب «وقعة الجمل» ذکر کرده است (و نیز وی میگوید از اشعاری که من نقل کردهام این شعرهاییست که مسأله وصی بودن علی بن ابیطالب(ع) را در بردارد و آنها را نصر بن مزاحم بن یسار منقری در کتاب «صفّین» ذکر کرده است. آن اشعار از این قرارند:
زجر بن قیس چنین گفته:
فصلى الاله علىاحمد | رسول المليك تمام النعم |
رسول المليك و من بعده | خليفتناالقائم المدعم |
عليا عنيت و صى النبي | نجالد عنه غواة الامم |
و از شعرهایی که منسوب به اشعث بن قیس میباشد، اینست:
اتاناالرسول رسول الانام | فسر بمقدمه المسلمونا |
رسول الوصي و صى النبيّ | له السبق و الفضل في المؤمنينا |
نصر میگوید از اشعاری که امیرالمؤمنین علیه السلام در «صفین» انشاء فرموده:
يا عجبا لقد سمعت منكرا | كذبا على الله يشيب الشعرا |
ما كان يرضى احمد لو اخبرا | ان يقرنوا و صيه و الابترا |
شانى الرسول و اللعين الا خزرا | انى اذاالموت دنا و حضرا |
شمرت ثوبي و دعوت قنبرا | قدم لوائى لا تؤخر حذرا |
لا يدفع الحذار ما قد قدرا | لو ان عندي يا بن حرب جعفرا |
او حمزة القرم الهمام الازهرا | رات قريش نجم ليل ظهرا |
جریر بن عبدالله بجلی میگوید این اشعار را نوشتند به شرحبیل بن سمط کندی رئیس یمامه که از اصحاب معاویه بود:
نصحتك يا بن السمط لا تتبع الهوى | فما لك في الدنيا من الدين من بدل |
ولاتك كالمجرى الى شر غاية | فقد خرق السربال و استنوق الجمل |
مقال ابن هند في على عضيهة | و لله في صدر ابن ابى طالب اجل |
و ما كان الا لازما قعر بيته | الى ان اتى عثمان في بيته الاجل |
وصى رسول الله من دون اهله | و فارسه الحامى به يضرب المثل |
نعمان بن عجلان انصاری چنین گفته:
كيف التفرق و الوصى امامنا | لا كيف الا حيرة و تخاذلا |
لا تغبنن عقولكم، لا خير في | من لم يكن عند البلابل عاقلا |
و ذروا معاوة الغوى و تابعوا | دين الوصي لتحمدوه آجلا |
عبدالرحمن بن ذؤیت سلمی چنین گفته:
الاابلغ معاوية بن حرب | فما لك لا تهش الى الضراب |
فان تسلم و تبق الدهر يوما | يزرك بجحفل عدد التراب |
يقودهم الوصي اليك حتى | يردك عن ضلال و ارتياب |
مغیرة بن حرث بن عبدالمطلّب چنین گفته
يا عصبة الموت صبرا لا يهولكم | جيش ابن حرب فان الحق قد ظهرا |
و ايقنواان من اضحى يخالفكم | اضحى شقيا و امسى نفسه خسرا |
فيكم وصى رسول الله قائدكم | و صهره و كتاب الله قد نشرا |
عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب چنین گفته:
و صى رسول الله من دون اهله | و فارسه ان قيل هل من منازل |
فدونكه ان كنت تبغى مهاجرا | اشم كنصل السيف عير حلاحل |
پس از آنکه ابن ابی الحدید اشعار فوق را نقل میکند میگوید: اشعاری که این کلمه «وصیّ» در آنها آورده شده (که دلالت بر وصیّ بودن علی بن ابیطالب(ع) مینماید جداً بسیار است، لیکن ما اندکی از آنهایی که در این دو حرب جمل و صفّین گفته شده است نقل کردیم، و امّا آن اشعاری که در غیر این دو مورد انشاء شده، به اندازهای زیاد است که از حدّ شماردن خارج میباشد و بالاتر از آنست که کسی بتواند آن شعرها را بشماره درآورد،
و اگر نبود اینکه خوانندگان را ملول و خسته میکرد، آن قدر از آن اشعار را در اینجا ذکر میکردم که صفحات بسیاری را پُر کند. اینک متن گفتار ابن ابی الحدید را بخوانید:
و الاشعار التی تتضمن هذه اللفظة کثیرة جداً و لکنا ذکرنا منها هیهنا بعض ما قیل فی هذین الحربین فاما ما عداهما فانه یجلّ عن الحصر و یعظم عن الاحصاء و العدّ، و لولا خوف الملاله و الاضجار لذکرنا من ذلک ما یملأ اوداقاً کثیرة. انتهی. الحق ینطق منصفاً و عنیداً.
من «بابویهی» توجه خوانندگان را به مطلب ذیل جلب میکنم:
با قطع نظر از آیات شریفه بسیاری که در شأن علی بن ابیطالب(ع) نازل شده و ولایت و خلافت آن حضرت را تصویب نموده، و با قطع نظر از احادیثی که در این باره از پیغمبر(ص) نقل شده است [414] که اولویت و اقدمیت امیرالمؤمنین را اثبات مینمایند.
آیا این اشعاری که (خود ابن ابی الحدید اقرار دارد به اینکه چون بسیار است نمیتوان آمار آنها را به دست آورد حجت را بر ابن ابی الحدید و امثال او تمام نمیکند؟
آیا ایشان را ملزم به این نمیکند که به خلافت و وصایت آن حضرت معترف شوند، و تصریح کنند به اینکه جز او کس دیگر وصیّ و جانشین پیغمبر(ص) نبوده، و هر کس غیر این معنی را ادّعا کند کذّاب و مفتری و از جرگه مسلمین واقعی خارج میباشد؟
خواننده محترم شما کدام موضوع تاریخی را سراغ دارید که به اندازه عشری از اعشار مدرکهای خلافت امیرالمؤمنین(ع) درباره آن، مدرک ذکر کرده باشند، و نسبت به اثبات و یا نفی چیزی به مقدار یک صدم دلیلهای وصایت آن حضرت دلیل تاریخی نقل کرده باشند.
آیا چنین نیست که اگر مورخی یک یا دو و یا سه دلیل تاریخی درباره موضوعی بیان کند، خود او و جمیع مراجعین و مطالعه کنندگان آن، به طور قطع (ع)ادی میگویند این موضوع از نظر تاریخ ثابت و جای هیچ شک و شبههای در آن نیست.
(خواننده محترم پس چرا ابن ابی الحدیدها با تمام این گونه اعترافها و اقرارهای خودشان، یک چنین حق مسلّم منصوص مقطوع تاریخی را ـ که وصی بودن امیرالمؤمنین علیه السلام باشد و کالشمس فی رابعة السماء واضح و هویداست ـ نادیده گرفته اند، و بالعکس از پی افرادی (که از اوساط عوامهای مسلمانان بوده رفته، و کذباً و افتراءً علی الله و علی الرسول(ص) مقام و منصب خلافت را برای آنها قائل شدهاند، و در نتیجه خود و سایر مردم عوام را از این فیض الهی محروم کرده و در وادی ضلالت و حیرت گرفتار نمودهاند. بخوانید و قضاوت کنید.
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ«28» جَهَنَّمَ یصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ» ابراهیم: 29.
«لِیحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً یوْمَ الْقِیامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یضِلُّونَهُم بِغَیرِ عِلْم أَلاَ سَاءَ مَا یزِرُونَ» النحل: 25.