40. و نیز درباره شرح این صفت «و شهادة الذین کانوا فی ایامه انه وفرّ فیئهم و ظلف نفسه عن دنیاهم» چنین میگویند:
ثم دخل الناس علیه قبل ان یستشهد بیوم فشهدوا جمیعا انه قد وفرّ فیئهم و ظلف عن دنیاهم و لم یرتشی فی [اجراء] احکامهم و لم یتناول من بیت مال المسلمین ما یساوی عقالاً و لم یأکل من مال نفسه الاّ قدر البلغة، و شهدوا جمیعاً انّ ابعد الناس منهم بمنزلة اقربهم منه.
هذا آخر کتاب ابن دأب و الحمدلله و صل الله علی محمد و آله.
یعنی (یکی دیگر از صفات آن حضرت آنست که جمیع مردمی که در زمان او بودند، یک روز پیش از شهادتش وارد بر او شده و متّفقا گواهی دادند به اینکه حقوق و نصیبشان را از بیت المال و غنائم جنگی، همه را به طور وافر و کامل به آنان داده است (و شهادت دادند که او از دنیای مردم کناره گرفته است، و (نیز شهادت دادند که هیچ گاه آن حضرت(ع) در اجرای احکام دینیّه رشوهای نگرفته است و (باز گواهی دادند که او «در تمام مدت عمرش» از بیت المال مسلمین به اندازه زکات سالیانه شتر و گوسفند برنداشته است و (همچنین از مال و اموال خودش استفاده نکرده است مگر به اندازه یک زندگی قانعانهای، و جمیع آنان گواهی دادند به اینکه دورترین ایشان مانند نزدیکترین افراد به آن حضرت بودهاند.
تا اینجا گفتار «ابن دأب» به پایان رسید و صل الله علی محمد و آله.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی شما در ابتدای امر هفتاد صفت برای امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کردید، ولی چرا در مقام شرح کردن به چهل شماره منتهی شده است.
بابویهی: آقای نصرتآبادی من به همان ترتیبی که خود ابن دأب شرح کرده است وارد بحث شدم، چنانکه میبینید هر صفتی را که به اتمام میرساند با کلمه «ثم» صفت بعد از آن را افتتاح میکند، و اگر دقّت کنید در بعضی از شمارهها چند صفت را در یک جا نقل کرده است، مثلاً مینویسد: «ثم المرؤة، و عفه البطن و الفرج، و اصلاح المال» که این خود چهار صفت میباشد، و نیز مینویسد: «ثم حاجة الناس الیه، و غناه عنهم» که دو صفت هستند، و «فما الحفیظة و الکرم» که دو صفت است، و از آن جمله همین صفت اخیر میباشد که چند صفت در آن گنجانده شده است، آری پارهای از صفات را اصلاً شرح نکرده و شاید آنها را از آن اهل نظر سؤال ننموده است، و منهم نخواستم از ابن دأب پیشی گرفته و مستقلاً از خودم چیزی نوشته باشم.
آقای نصرتآبادی و برای آنکه به مباحثم زودتر خاتمه داده باشم، بحث امروز را طولانی کردم، از حضورتان معذرت میخواهم.
نصرتآبادی: آقای بابویهی من بایستی از شما عذرخواهی کنم که اسباب مزاحمت برایتان پیش آوردم و سفرتان را به تأخیر انداختم خداوند والدین شما را رحمت کند و خیر دنیا و آخرت به شما عنایت فرماید.
بابویهی: آقای نصرتآبادی من انشاء الله فردا عازم مراجعت به تهران هستم، و آدرس خودم را هم که به شما دادهام، چنانچه مشکلاتی و سؤالاتی برایتان رخ داد، کتباً برای من ارسال دارید، من در خدمت شما هستم و اگر برای آقای نوبختی نامهای مرقوم نمودید سلام مرا به ایشان برسانید، شما را به خدا میسپارم.
نصرتآبادی: آقای بابویهی من از زبان این شاعر از درون خود به شما عرض میکنم:
یقولون ان الموت صعبٌ علی الفتی | مفارقة الاحباب و الله اصعب. |
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته