37. و نیز درباره شرح این صفت «ترک الکتمان علی ابنته ام کلثوم» چنین میگویند:
اهدى لها بعض الاُمراء لابنته اُمّ كلثوم عنبراً، فصعدالمنبر،فقال: ايّها الناس، انّ امّ كلثوم بنت علي خانتكم عنبراً، و ايم الله لو كانت سرقتهلقطعتها من حيث اقطع نساءكم .
یعنی (یکی دیگر از صفات آن حضرت آنست که تقصیر دختر خود «ام کلثوم» را کتمان ننمود، (ابن دأب میگوید بعضی از حکام مقداری عنبر برای ام کلثوم هدیه فرستادند، پس امیرالمؤمنین علیه السلام بر منبر بالا رفته فرمود: ای مردم ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب درباره عنبر به شماها خیانت کرده است، و سوگند به خداوند اگر این عنبر را سرقت کرده بود البته میبریدم از او آنچه را که از زنان شما میبریدم (یعنی دست او را قطع میکردم.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من این موضوع را نفهمیدم، مگر ام کلثوم (ع)لیها سلام جز قبول کردن عنبر کار دیگری انجام داده؟ آیا تقبل هدیه چه خیانتی را دربر دارد؟
بابویهی: آقای نصرتآبادی نظرتان هست که در ضمن صفت 25 به این موضوع اشاره شده است و در آنجا گفته شد که قبول کردن والی هدیه را خیانت به مسلمین میباشد، و چون ام کلثوم در خانه امیرالمؤمنین(ع) بوده است از این جهت نبایستی هدیهای قبول کند.
نصرتآبادی: بابویهی باز این مسأله برای من حلّ نگردید، مگر این هدیه مال مردم بوده است که برای والی آوردهاند؟
بابویهی: آقای نصرتآبادی (لیس حیث تذهب من از شما سؤال میکنم چرا پیش از آنکه شخص والی به این منصب برسد برای او هدیه و تحفهای نمیبردند؟
نصرتآبادی: آقای بابویهی البته معلوم است که این هدیهها و تحفهها برای همین مقامی استکه فعلاً در دست گرفته.
بابویهی: آقای نصرتآبادی از همین جا بفهمید این گونه اموالی که به عنوان هدیه و صله برای حکّام و والیان میفرستند یک نوع غرضهای مادّی و رشوهای در کار است، که میخواهند از این راه توجّه والی را به سوی خود جلب کنند، تا در مواقع احتیاج اگر به او مراجعه نمودند متقابلاً حاجت ایشان را روا کند، و حکم به نفع آنان صادر نماید،
آقای نصرتآبادی من در اینجا کلامی از نهج البلاغه برایتان نقل میکنم تا بهتر به مسأله روشن شوید:
امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن کلامی میفرماید:
واعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفة في و عائها، و معجونة شنئتها كانما عجنت بريق حية او قيئها، فقلت اصلة ام زكاة ام صدقة فذلك محرم علينااهل البيت. فقال لا ذا و لا ذاك و لكنها هدية. فقلت هبلتك الهبول، اعن دين الله اتيتني لتخدعني، امختبط ام ذو جنة ام تهجر.
و الله لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها على ان اعصي الله في نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلت و ان دنياكم عندي لاهون من و رقة في فم جرادة تقضمها ما لعلي و لنعيم يفنى و لذة لا تبقى. نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعين. [405]
(یعنی و عجیبتر (از سرگذشت عقیل آنست که شخصی (به نام اشعث بن قیس که مردی دو رو و منافق بود شبانگاه نزد ما آمد با ظرفی سربسته دارای معجونی «حلوایی» که آن را دشمن میداشتم و از آن بدم میآمد، به طوری که گویا با آب د هن مار و یا باقیء او خمیر شده بود، به او گفتم: آیا این هدیه است یا زکات یا صدقه؟ زکات و صدقه بر ما اهل بیت حرام است (اشعث گفت: نه زکات است و نه صدقه، بلکه هدیه است، پس من به او گفتم: مادرت در عزایت بگرید.
آیا از راه دین خدا آمدهای مرا بفریبی؟ آیا از راه اعتدال خارج شدهای؟ یا دیوانهای؟ یا بیهوده سخن میگویی؟ سوگند به خدا اگر هفت اقلیم [406] را با هر چه در زیر آسمانهای آنها است به من بدهند برای آنکه نافرمانی کنم خدا را ـ درباره مورچهای که پوست جُوی را از او برُبایم ـ چنین نخواهم نمود.
(سپس امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: به تحقیق دنیای شما نزد من پستتر و خوارتر است از برگی که در دهن ملخی باشد که آن را میجَود، علی را چه کار با نعمتی که از دست میرود و فانی شدنی است؟ و با خوشیی که به جا نمیماند، به خدا پناه میبرم از خواب رفتن عقل (که بدیها را درک نکند و (پناه میبرم به خدا از بدی لغزش، و تنها از او یاری میجوییم.
نصرتآبادی: آقای بابویهی خداوند به توفیقات شما بیفزاید که مسأله هدیه را برای من حلّ نمودید و به این نکات دینی مرا متوجه کردید.