29. و نیز درباره شرح این صفت «ثم الحکمة و استخراج الکلمة بالفطنة» چنین میگویند:
التي لم يسمعوها من احد قطّ بالبلاغة في الموعظة، فكان ممّا حفظ من حكمته وصف رجلاً ان قال: ينهى و لا ينتهي، و يامر الناس بما لا ياتي، و يبتغي الازدياد فيما بقي، و يضيع ما اُوتي، يحبّ الصالحين، و لا يعمل باعمالهم، و يبغض المسيئين و هو منهم، يبادر من الدنيا ما يفنى، و يذر من الاخرة ما يبقى، يكره الموت لذنوبه، و لا يترك الذنوب فی حياته.
قال ابن دأب فهل فکّر الخلق الی ما هم علیه من الوجود بصفته الی ما قال غیره؟
بابویهی: آقای نصرتآبادی کلماتی که ابن دأب ذیل صفت فوق نقل کرده است جامع تر و مفصّلتر از آن را نهج البلاغه نقل نموده، و منهم آن را که کلام 142 باشد در اینجا میآورم و منحصراً ترجمه همان را بیان میکنم تا تبدیل با حسن شود و آن این است:
و قال عليه السلام: لرجل سأله ان يعظه: لا تكن ممن يرجوا الآخرة بغير العمل، و يرجي التوبة بطول الامل. يقول في الدنيا بقول الزاهدين، و يعمل فيها بعمل الراغبين. ان اعطي منها لم يشبع، و ان منع منها لم يقنع. يعجز عن شكر ما اوتي، و يبتغي الزيادة فيما بقي ينهى و لا ينتهي و يامر بما لا ياتي. يحب الصالحين ولا يعمل عملهم، و يبغض المذنبين وهو احدهم. يكره الموت لكثرة ذنوبه، و يقيم على ما يكره الموت له ان سقم ظل نادما، وان صح امن لاهيا. يعجب بنفسه اذا عوفي ويقنط اذا ابتلي. ان اصابه بلاء دعا مضطرا و ان ناله رخاء اعرض مغترا. تغلبه نفسه على ما تظن و لا يغلبها على ما يستيقن. يخاف على غيره بادنى من ذنبه. و يرجو لنفسه باكثر من عمله. ان استغنى بطر و فتن، و ان افتقر قنط ووهن. يقصر اذا عمل، و يبالغ اذا سال. ان عرضت له شهوة اسلف المعصية و سوف التوبة. و ان عرته محنة انفرج عن شرائط الملة. يصف العبرة و لا يعتبر و يبالغ في الموعظة و لا يتعظ. فهو بالقول مدل و من العمل مقل. ينافس فيما يفنى، و يسامح فيما يبقى. يرى الغنم مغرما، و الغرم مغنما. يخشى الموت و لا يبادر الفوت. يستعظم من معصية غيره ما يستقل اكثر منه من نفسه، و يستكثر من طاعته ما يحقر من طاعة غيره. فهو على الناس طاعن و لنفسه مداهن. اللغو مع الاغنياء احب اليه من الذكر مع الفقراء. يحكم على غيره لنفسه و لا يحكم عليها لغيره، و يرشد غيره و يغوي نفسه. فهو يطاع و يعصى، و يستوفي و لا يوفي، و يخشى الخلق في غير ربه و لا يخشى ربه في خلقه.
قال الرضی (ره): و لو لم يكن في هذا الكتاب الا هذا الكلام لكفى به موعظة ناجعة و حكمة بالغة و بصيرة لمبصر و عبرة لناظر مفكّر.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من تاکنون یک چنین کلماتی را ندیده و نشنیدهام که این گونه حکمتآمیز باشد.
بابویهی: آقای نصرتآبادی شما حق دارید که اظهار بیاطلاعی کنید، زیرا روحانیّت تسنّن هیچ گاه مریدهای خود را به سوی خطبات و کلمات و روایات و احادیث امیرالمؤمنین و سایر ائمه اهل بیت پیغمبر علیهم السلام تشویق نمیکنند، بلکه همان طوری که در ضمن بحثهای گذشته به عرضتان رساندم، ابن ابی الحدید میگوید: ما شرط کردهایم با خودمان که اعتنایی به گفتارهای شیعه نکنیم و چیزی از آنها نقل ننماییم.
و گرنه شما ببینید که سیّد رضی «گردآورنده نهج البلاغه» رضوان الله علیه این کلام امام علیه السلام را چگونه تمجید و ستایش میکند؟ میگوید: اگر نبود در این کتاب «نهج البلاغه» مگر همین کلام امیرالمؤمنین، بس بود از نظر موعظه اثر کننده و از نظر حکمت بالغه و رسا، و برای بصیرت و بینایی بخش هر طالب بصیرتی، و برای عبرت و پندگیری هر ناظر متفکّری.
و همچنین ابن دأب برای تحریک و تشویق به سوی آن کلماتی که از آن حضرت در اینجا نقل نموده میگوید: آیا بشر هیچ گاه فکر کرده است درباره خودش که دارای چه صفتی است؟ تا از خویش اطلاعی پیدا کند، و آن چه دیگران درباره اوصاف او گفتهاند هیچ وقت آنها را مورد مطالعه قرار داده است؟ تا از نواقص و عیوب خود مطّلع شود، و درصدد علاج آنها برآید؟
بابویهی: آقای نصرتآبادی هر چند شما نیاز به ترجمه ندارید لیکن من ناچارم این کلام را جمله به جمله به طور اختصار ترجمه کنم تا سایر مراجعین بتوانند از آن بهرهمند شوند.
نصرتآبادی: آقای بابویهی اگرچه اینجانب به لغت عرب اشنا هستم ولی از ترجمه آن بهتر میتوانم استفاده نمایم و اینک منتظر بیانات جنابعالی میباشم:
مردی به امیرالمؤمنین عرض کرد: مرا موعظه کنید (آن حضرت) به او فرمود:
مباش از کسانی که بدون عمل و کردار امید به آخرت دارند (و مقامهای آن سرا را تمنّا میکنند)، و به واسطه آمال و آرزوهای طول و دراز توبه کردن را تأخیر میاندازند.
گفتارش در دنیا گفتار زاهدها و پارسایانست و(لی) رفتارش رفتار دنیاخواهان میباشد،
اگر از (مال و منال) دنیا به او داده شود سیر نمیگردد، و اگر به او نرسد قناعت نمیکند،
ناتوانست از شکرگذاری آنچه به او داده شده است و(لی) درخواست مینماید زیاده از آنچه دارا میباشد.
مردم را نهی میکند و(لی) خودش دست برنمیدارد.
نیکوکاران و صالحین را دوست میدارد و(لی) کردار آنان را انجام نمیدهد،
و گناهکاران را دشمن میدارد، و خودش یکی از آنها میباشد.
به واسطه گناهان بسیار، از مرگ کراهت دارد و(لی) ایستادگی میکند بر همان گناهانی که به سبب آنها کراهت از مرگ دارد.
اگر بیمار شود (از بد رفتاریش) پشیمان میگردد، و چون تندرستی یابد اسوده خاطر و غافل گردد
هرگاه آسایش بیند خودپسند میشود و به خود میبالد، و چون گرفتار شود نومید و پژمرده گردد،
اگر بلا و سختی برایش پیش آید جدّاً دعا و زاری میکند و چون راحتی و خوشی به او دست دهد از روی غرور و فریب (از خدا) دوری میجوید.
نفس امّاره بر او مسلّط است درباره چیزهایی که گمان به آنها دارد (مانند آمرزش گناهان پس به گناه ادامه میدهده به گمان آن که آمرزیده میشود) و خود بر نفسش مسلط نیست درباره چیزهایی که یقین دارد (که مرگ و عذاب اخروی باشد پس در این امور بر نفس خود مسلط نیست)،
بر دیگران میترسد از گناهی که کمتر از گناه خود او است،
و جزای بیشتر از عملش را برای خود امیدوار است،
اگر به توانگری و ثروت رسد شاد شده و در فتنه و گمراهی افتد (و باک از گناه ندارد) و چنانچه تنگدست و فقیر شود (از رحمت خدا) نومید شده و سستی (در عبادت و بندگی) مینماید،
اگر اطاعت و بندگی کند در آن کوتاهی میکند (و درست انجام نمیدهد)
اگر از خدا حاجت طلبد زیاد اصرار مینماید،
اگر شهوت و خواهش نفسانی به او روی آورد، در معصیت پیشی میگیرد، و توبه و بازگشت را پشت سر میاندازد،
هرگاه به او اندوهی برسد، از دستورهای دینی دوری میگزیند،
عبرت و پند گیری را بر د یگران بیان میکند، و(لی) خودش عبرت نمیگیرد،
در نصیحت کردن دیگران کوشا است و(لی) خودش نصیحت را نمیپذیرد،
پس او به گفتار خود مینازد، و عمل و کردارش اندکست،
در چیزهایی که نابود شدنی است کوشش میکند (که دنیا و مال و منال او است) و درچیزهایی که باقی و جاویدانست (که آخرت و مافیها باشد) سهل انگاری مینماید،
چیزهایی که غنیمت است و سود دارد (مانند اطاعت و بندگی خدا) به نظرش غرامت و خسارت میآید، و(لی) معصیت و نافرمانمی خدا که غرامت و تاوان است غنیمت و سود میداند،
از مرگ ترسانست، و(لی) پیش از آنکه فرصت از دست برود (سوی کارهای پسندیده و نیکو) نمیشتابد گناه دیگران را بزرگ میداند ولی گناه خود را که بزرگتر از گناه آن هاست کوچک میشمارد،
پس او نسبت به مردم سخت گیری میکند، و درباره خودش سهلانگار است،
بیهوده و لغوگویی با ثروتمندان را بیشتر دوست د ارد از ذکر خدا گفتن با فقراء
برای سود خود به زیان دیگران حکم میکند (اگرچه ناحق باشد) و بر سود دیگران به زیان خود حکم نمیکند (اگرچه حق با آنان باشد)،
دیگران را ارشاد میکند، و خود را گمراه میسازد، پس دیگران از او پیروی مینمایند و خودش معصیت میکند،
حق خود را از دیگران تماماً می ستاند و(لی) حق دیگران را تام و کامل نمیدهد،
از مردم میترسد نه در راه پروردگارش (یعنی از ترس مردم کاری را انجام میدهد که خداپسند نیست) و(لی) در کار مردم از خدا نمیترسد (یعنی به مردم زیان میرساند، و در این عملش از خدا بیمی ندارد). ترجمه تمام شد.
بابویهی: آقای نصرتآبادی این کلام امیرالمؤمین علیه السلام آیینهایست تمام نما که اگر کسی بخواهد خودشناس شود و خودسازی کند، و از ملکات و اوصاف درونی خویش خبردار شود، بایستی در برابر این آیه بایستد و یکایک این کلمات ملکوتی را تحت مطالعه دقیق قرار دهد و درون خویش را با این اوصاف مهلکه که امیرالمؤمنین علیه السلام بیان نمودند بسنجد تا ببیند به چه مقدار از این صفتها متّصف میباشد، و تا چه حدّی در مخاطره روحی واقعست.
آقای نصرتآبادی به طور مشروح عرض کنم: هر کسی که بخواهد روش زاهدین را پیش بگیرد، و کسی که بخواهد، در سیر و سلوک معنوی قدم گذارد، و کسی که بخواهد در مقام ریاضتهای مشروعه برآید و تصفیه نفس کند، و کسی که بخواهد متخلق به اخلاق حسنه گردد و از اخلاقهای رذیله مبرّا شود، و کسی که بخواهد راه حکمت را بپیماید و طریقه استخراج و استنباط حکمت را بیاموزد، بایستی در این کلام حکیم آفرینِ امیرالمؤمنین علیه السلام نظر نماید،
آقای نصرتآبادی این کلام امام علیه السلام استادیست که درس اخلاق برای شاگردان خود میگوید و با وجود این کلام نیازی به تحمّل مشقّتهای تحصیلی نیست و احتیاجی به حاضر شدن در مجالس اساتید اخلاق نمیباشد، بکله با تأمل کردن در یکایک این دستورهای روح بخش امام علیه السلام میتواند شخص عیبهای اخلاقی خود را کشف کند و سپس درصدد برطرف کردن و ازاله نمودن آنها برآید، و در نتیجه پس از زمانی خود را خواهد دید که فردیست خلیق و با همه مؤمنین خوش سلوک و بر اَحَدی از آنان تفوّق نمیجوید و به هیچ یک از ایشان خودفروشی و خودنمایی نمیکند، و عُجب به نفس ندارد، و خویشتن را از دیگران بهتر نمیداند، و در مقام عیبجویی کسی برنمیآید، و به اعمال نیک خود اطمینان خاطر ندارد، و از توبه و انابه به دستگاه باری تعالی خویش را مستغنی نمیبیند و .....
آقای نصرتآبادی شما این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام را آسان به حساب نیاورید و ساده تلقّی نکنید، سوگند به خداوند که اگر (فرضاً) دانشمند زبردستی برای سالیان دراز درون خود را مورد مطالعه قرار دهد و اعمال و کردارهای خویش را بیازماید، و نیّات و سریره خود را دقیقاً بررسی کند، یعنی درصدد آن برآید که نواقص و عیوب نفسانی خویش را به دست آورد، هرگز نمیتواند این گونه و این همه اطلاعات اخلاقی و روحی پیدا کند، و از نفسانیات خود خبردار شود، که امیرالمؤمنین علیه السلام بدون تحقیق پیشین ارتجالاً و ابتدائاً جمیع اسرار و امراض معنوی بیمار اخلاق را برملا نموده، و کسی را که گرفتار این فسادهای روحی بوده راهنمایی کرده که نسبت به این سائل این گونه جواب داده که این خود معجزهایست از معجزات و کرامتی است از کرامات بیکران حضرتش.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من نمیدانم چگونه از شما تشکر کنم که مرا به این نکات پر ارجارزنده متوجه نمودید، خداوند بر توفیقات شما بیفزاید.