25. قال ابن دأب: قلنا فما ادنى طعام الرعيّة؟ فقال: يحدّث الناس انـّه كان يطعم الخبز و اللحم، و ياكل الشعير و الزيت، و يختم طعامه مخافة ان يزاد فيه. و سمع مقلىً في بيته، فنهض و هو يقول: في ذمّة علي بن ابي طالب مقلى الكراكر، قال: ففزع عياله، و قالوا: يا امير المؤمنين انها امراتك فلانة نحرت جزوراً في حيّها، فاخذ لها نصيب منها فاهدى اهلها اليها. قال: فكلوا هنيئاً مريئاً. قال فيقال: انّه لم يشتك الماً الاّ شكوى الموت، و انّما خاف ان يكون هديّة من بعض الرعيّة، و قبول الهديّة لوالي المسلمين خيانة للمسلمين.
یعنی (یکی دیگر از صفات آن حضرت آنست که): خوراک او مانند خوراک فقیرترین رعیت بوده، مردم نقل کردهاند که امیرالمؤمنین علیه السلام به دیگران نان و گوشت میداد و خود نان جو و زیتون میخورد، و ظرف غذایش مُهر میکرد که چیزی به آن اضافه نکنند، و شنید که در خانه گوشتی را تفت میدهند، از جای برخاست و میگفت: آیا در ذمّه علی بن ابیطالب کباب کردن گوشت باشد؟ اهل و عیالش از این گفتار حضرت ترسیدند، عرض کردند یا امیرالمؤمنین زوجهات فلانی گوسفندی «شتر» در قبیله خود کشته است، و آنها قسمتی از آن را به خاطر او جدا نموده و برایش فرستادهاند، آن حضرت فرمود: بخورید گوارایتان باشد.
امیرالمؤمنین از این جهت خائف بود که مبادا این گوشت به عنوان هدیه از طرف رعیّت فرستاده شده باشد، زیرا هدیه قبول کردن والی در واقع خیانت به مسلمین است، و آن حضرت از هیچ ناگواری نالان نمیبود مگر از مرگ (در رابطه به این صفت به صفت 37 نیز مراجعه نمایید.)