16. و نیز درباره شرح این صفت «الشجاعة» چنین میگویند: «كان منها على امر لم يسبقه الاوّلون و لم يدركه الاخرون، من النجدة والباس و مباركة الاخماس على امر لم يُرَ مثله، و لم يولّ دبرا قطّ، و لم يبرز اليه احد قطّ الا قتله، و لم يكع عن احد قطّ دعاه الى مبارزته، و لم يضرب احدا قطّ في الطول الا قدَّه، و لم يضربه في العرض الا قطعه بنصفين، و ذكروا انّ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حمله على فرس، فقال: بابي انت و امّي مالي و للخيل، انا لا اتبع احدا، و لا افرّ من احد، و اذا ارتديت سيفي لم اضعه الا للذي ارتدي له.»
خلاصه ترجمه گفتار بالا: امیرالمؤمنین علیه السلام در شجاعت و دلاوری چنان بوده که در میان اولین و آخرین مانند او نبوده و در جنگیدن و به زانو در آوردن لشکرها نظیر نداشته است.
هرگز پشت به لشکری نکرده (و از آن فرار ننموده)، و هیچگاه احدی در جنگیدن با او روبرو نگشته و او را به مبارزه نطلبیده مگر آنکه آن حضرت او را به قتل رسانیده، و هرگز از کسی نترسیده، و هیچ کس را با شمشیر خود از درازا «طول» نزد است مگر آنکه قامت او را شکافته، و اگر از پهنا «عَرْض» بزده او را به دو نیم کرده.
روایت کردهاند که روزی رسول الله صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را بر اسبی سوار کرد تا به جنگ رود، او به پیغمبر(ص) عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت مرا با اسب چه کار؟ زیرا من در میدان جنگ احدی را دنبال نمیکنم و نیز از کسی فرار نمینمایم و هرگاه شمشیر را حمایل کنم آن را فرود نمیآورم مگر بر همان کسی که به جهت قتل او شمشیر بستهام. ترجمه تمام شد.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من هر قدر درباره این صفت امیرالمؤمنین فکر میکنم میبینم که یک چنین نیرو و قدرتی دیده و شنیده نشده است، زیرا هر اندازهای شخص پهلوانِ قدرتمند و دلیر باشد وقتی لشکر دشمن به او هجوم آوردند، چون امکان ندارد که یک فرد حریف جمیع لشکریان شود، ناگزیر بایستی فرار کند و گرنه حتماً کشته خواهد شد، و چون تاکنون شنیده نشده که آن حضرت از میدان جنگ فرار کرده باشد، و در صحنه جنگ هم کشته نشده است ـ بلکه مقتل حضرتش محراب مسجد کوفه بوده ـ بنابراین قطعاً بایستی گفت که این گونه شجاعت فقط منحصر به آن وجود مقدّس بوده است و بس.
بابویهی: آقای نصرتآبادی این فکر جنابعالی صد در صد صحیح و مطابق با واقع میباشد، و تأیید میکند گفتار بالا را این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام که به عثمان بن حنیف میفرماید:
والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیّت عنها و لو امکنَت، الفُرصَ من رقابها لسارعت الیها الخ. [378]
(سوگند به خداوند که اگر همه عرب بر جنگ با من همراه شوند من از ایشان روی نمیگردانم و به آنان پشت نمیکم و اگر به دسترسی به آنها فرصت پیدا شود، به سوی آنان میشتابم .....
آقای نصرتآبادی من اگر بخواهم موضوع شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام را (که اظهر من الشمس و ابین من الامس است) تفصیلاً وارد شوم به این زودیها از عهده آن برنمیآیم، لیکن برای آنکه این مسأله را بیمصداق نگذاشته باشم، تعدادی از رجال نامی و جنگجویان دلاور را که آن حضرت به خاک مذلّت انداخته است نامآوری میکنم که سنّی و شیعه آنها را نقل کردهاند:
1. در جنگ بدر کبری که بزرگترین جنگهای اسلام بوده [379] بسیاری از گردنکشان قریش کشته شده، و عده زیادی از سران آنان را اسیر گرفتند، علی بن ابیطالب علیه السلام در این جنگ به قولی سی و پنج نفر از دلاوران و سرکردگان ایشان را به قتل رسانید و بعضی گفتهاند: چهل و چند نفر، و اینک من نام 34 نفر از آنان را که در دست است به عرضتان میرسانم:
الولید بن عتبه، العاص بن سعید بن العاص، مطعم بن عدی بن نوفل، حنظله بن ابی سفیان، نوفل بن خویلد، زمعة بن الاسود، الحارث بن زمعة، نضر بن الحارث بن عبدالدار، عمیر بن عثمان بن کعب عم طلحة، عثمان و مالک اخوا طلحة، مسعود بن ابی امیة بن المغیرة، قیس بن الناکهة بن المغیره ابوالقیس بن الولید بن المغیرة، عمرو بن مخزوم، المنذر بن ابی رفاعة، منبه بن الحجّاج السهمی، العاص بن منبه، علقمة بن کلدة، ابوالعاص بن قیس بن عدی، معاویة بن المغیرة بن ابی العاص، لوذان بن ربیعة، عبدالله بن المنذر بن ابی رفاعة، مسعود بن امیّة بن المغیرة، الحاجب بن السایب بن عویمر، اوس بن المغیرة بن لوزان، زید بن ملیص، عاصم بن ابی عوف، سعید بن وهب، معاویة بن عامر بن عبدالقیس، عبدالله بن جمیل بن زهیر، السایب بن سعید بن مالک، ابوالحکم بن الاخنس و هشام بن ابی امیة.
2. در جنگ اُحُد [380] عدّه بسیاری از مشرکین کشته شدند، و امیرالمؤمنین علیه السلام تمام علمداران ایشان را یکی پس از دیگری به قتل رسانید که سر کردهآنها طلحة بن ابی طلحة بود که او را «کبش کتیبه» «سرلشکر»مینامیدند، وی عَلَم در دست گرفته به میدان آمد و مبارز طلبید، علی بن ابیطالب علیه السلام شمشیری بر مغزش فرود آورد و بر زمین افتاد، و پس از او پسرش ابوسعید، و بعد از او برادرانش خالد و مخلد و کلده و محالس که از طایفه «بنی عبد الدار» بودند به میدان رزم آمده و یکی پس از دیگری عَلَم را در دست گرفتند که آن حضرت به آنان مهلت نداده و همه را به خاک انداخت تا ان که از بنی عبدالدار دیگر کسی نبود که علمدار شود، غلام عبدالدار که از این قبیله بود به نام «صواب» این غلام حبشی بود و در بزرگی جثه و تنومندی مانند گنبدی بود که در این هنگام با دهان کف کرده و چشمان سُرخ شده به میدان آمد و میگفت: به خدا سوگند که نمیکشم به عوض آقایان خود مگر «محمّد» (ص) را، مسلمانان از او ترسیدند و جرأت میدان او نکردند، امیرالمؤمنین علیه السلام، ضربتی کمر بُر بر او بزد و او را از کمر دو نیم کرد، نیم بالای او بر زمین افتاد و نیم دیگرش به جای خود به حالت ایستاده بماند، مسلمانان به او نگاه میکردند و از روی تعجب میخندیدند.
سپس رزمندگان دلاور دیگر که هر کدام به میدان آمدند آنان را نیز آن حضرت از دَم شمشیر به قتل رسانید: از قبیل: عبدالرحمن بن حمید بن زهره، حکم بن اخنس بن شریق الثقفی، ولید بن ارطاة، امیة بن ابی حذیفه، ارطاة بن شرجیل، هشام بن امیّه، مسافع، عمرو بن عبدالله الجمحی، بشر بن مالک مغافری، ابو حذیفة بن مغیرة، قاسط بن شریح عبدی و مغیرة بن مغیرة.
و چون لشکر مشرکین شکست خوردند افراد دیگری نیز از آنان را به قتل رسانید.
3. و در جنگ احزاب «خندق» [381] امیرالمؤمنین علیه السلام این اشخاص نامی را بکُشت: عمرو بن عبدُود یَل عرب که برابر با هزار جنگنده بوده، و پس از او پسرش، و نوفل بن عبدالله بن مغیرة، و منبه بن عثمان عبدری، و هبیرة بن ابی هبیرة مخزومی سپس باد شدیدی وزیدن گرفت و لشکر دشمن فرار کردند.
4. در سال هشتم هجری بعد از فتح مکه جنگ «حُنین» واقع گردید در این جنگ پیغمبر صلی الله علیه و آله با دوازده هزار نفر به سوی وادی حنین کوچ کردند. [382]
روایت شده که ابوبکر چون این جمعیت لشکر را دید گفت: امروز ما مغلوب نخواهیم شد، ولی بر کس گفته او لشکر اسلام در اولین مرحله شکست خورده و او با جمیع اصحاب فرار کردند جز ده نفر که 9 نفر ایشان از بنی هاشم و دهمی آنان ایمن بن امّ ایمن بود که شهید شد و آن نه نفر باقی ماندند، و آن هاشمیّین: عباس بن عبالمطلب از طرف راست پیغمبر(ص)، و فضل بن عباس از طرف چپ، و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب زین اسب را گرفته، و امیرالمؤمنین علیه السلام در پیش روی آن حضرت شمشیر میزد و دشمن را دفع میکرد، و نوفل بن حارث و ربیعة بن حارث و عبدالله بن زبیر بن عبدالمطلّب و عُتبه و مُعتب دو پسران ابولهب که این گروه اطراف رسول الله(ص) را گرفته او را حفاظت مینمودند، و به این مناسبت مالک بن عبادة عاقفی این اشعار را سروده:
لم یواس النبی غیر بنیها | شم عند السیوف یوم حنین |
هرب الناس غیر تسعة رهط | فهم یهتفون بالناس این |
ثم قاموا مع النبی ص علی الموت | فأتوا زینا لنا غیر شین |
و سوای ایمن الامین من القوم | شهیداً فاعتاً قرة عین |
مردی دلاور از لشکر دشمن به نام «او جرول» بر شتر سرخی سوار با عَلَم سیاهی دلیرانه در جلو لشکر مشرکین حرکت میکرد و به هر مسلمانی که دست مییافت میکشت، و این رجز را میخواند
انا ابو جرول لا براح حتی نبیح الیوم او نباح
امیرالمؤمنین علیه السلام بر سر راه او آمد اول شترش را کشت پس از آن ضربتی بر فرق او فرود آورده و او را دو نیم کرده و این شعر را میخواند:
قد علم القوم لدی الصباح انی لدی الهیجاء ذونصاح
پس از کشته شدن ابو جرول مشرکین توان و مقاومت خود را از دست داده و رو به فرار گذاردند، و ابن عباس که دارای صدایی غرّاء بود لشکر مسلمین را صدا زد و در نتیجه یکی پس از دیگری برگشتند و به لشکر دشمن هجوم و غنائم بسیاری از آنها به دست آوردند، و این آیه شریفه در مورد این جنگ نازل گردید: «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ فِی مَوَاطِنَ كَثِیرَةوَیوْمَ حُنَین إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَیئاً وَضَاقَتْ عَلَیكُمْ الاَْرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیتُم مُدْبِرِینَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللهُ سَكِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ كَفَرُوا وَذلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِینَ» التوبة: 25 و 26.
فضل بن عباس گفته است که امیرالمؤمنین علیه السلام در این روز چهل نفر از شجاعان را بکشت و هر کدام را به دو نیم کرد به طوری که از بینی تا عورتشان دو نصف گردید و نیز وی گفته است که ضربت آن حضرت همیشه بِکر بود، یعنی به همان ضربت اول دو نیم میکرد و احتیاج به ضربت دوم نداشت، و آن بزرگوار در بین بیست و چهار هزار شمشیر زن بایستاد تا آنکه مدد آسمانی برسید.
بابویهی: آقای نصرتآبادی من نمیتوانم تمام جنگهایی که امیرالمؤمنین علیه السلام در آنها شرکت کرده و رجالی را که به قتل رسانیده است برایتان نقل کنم، و همین قدر خواستم که نمونهای از شجاعت آن حضرت را خواطر نشان کرده باشم، و بحث امروزمان هم به طول انجامید با آنکه بنای ما بر این بود که مطالب را فشرده و کوتاه کنیم و فعلاً بحث را خاتمه میدهیم و انشاء الله قسمت دیگر از اوصاف را به مجالس بعد موکول میکنیم.
بابویهی: روز شنبه 29 محرّم برابر با 14 آبان بود که آقای نصرتآبادی وارد شده و مجلس بحث تشکیل گردید و اینجانب به شرح باقی صفات امیرالمؤمنین پرداختم:
17. و نیز درباره شرح این صفت «ترک الفرح و ترک المرح» چنین میگویند: «اتت البشرى الى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم تترى بقتل مَن قتل يوم اُحد من اصحاب الالوية، فلم يفرح و لم يختل، و قد اختال ابو دجانة، و مشي بين الصفّين مختالاً، فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: انّها لمشيّة يبغضها الله الاّ في هذا الموضع.»
خلاصه ترجمه: (یکی دیگر از صفات آن حضرت اینست که): هنگام کشتن دشمن اظهار خوشنودی نمینمود و حالت تکبّر و ناز به خود نمیگرفت، در جنگ اُحُد برای پیغمبر(ص) پی در پی خبر میآوردند که علی بن ابیطالب صاحبان عَلَم را به قتل رسانید، ولی این بشارتها آن حضرت را خوشنود نمیکرد و به خود نمیبالید و نمی نازید.
ابودجّانه انصاری در میان صف دو لشکر به طور تکبّر و تبختر حرکت میکرد، پیغمبر(ص) به او فرمود این گونه راه رفتن را خداوند دشمن میدارد مگر در موقع جنگ.
خداوند متعال همین معنا را در قرآن مجید از آن نهی کرده چنانکه میفرماید:
«وَلاَ تَمْشِ فِی الاَْرْضِ مَرَحاً» [383] . «إِ نَّ اللهَ لاَ یحِبُّ كُلَّ مُخْتَال فَخُور» [384]