بابویهی اکنون که مرا حَکَم قرار دادید به سخنانم توجه کامل بنمایید: احادیثی را که ابوبکرجلوگیری مینموده و یا آنها را میسوزانیده، حدیثهایی بوده قطعی الصدور یعنی آنها حدیثهایی بوده اند دست اول و واسطهای در میان ایشان و پیغمبر نبوده است تا آنکه شک در صدور آنها از پیغمبر بنمایند.
در نتیجه آن احادیث مانند آیات قرآنی وحی الهی به شمار میروند چنانکه در پیش گفته شد (که آنچه را پیغمبر بفرمایند به صریح آیه شریفه « وَمَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحَى » [48] و آیه شریفه « وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا » [49] همه وحی الهی هستند و بایستی به آنها ملتزم شد) نتیجتاً میتوان گفت کسی که از روی علم و عمد اینگونه احادیث را انکار کند و تکذیب نماید (تا چه رسد به آنکه آنها را بسوزاند) مانند کسی است که انکار آیات قرآن را کرده باشد، و کیفر و پاداش این چنین شخص جز عذاب خداوند متعال چیز دیگری نخواهد بود.
اضافه میکنم: آن احادیثی را که ابوبکر از نشرش جلوگیری کرده و آن پانصد حدیثی را که سوزانیده است، آیا جز احکام و اخلاقیات و حکمت و امثال چیز دیگری بوده است؟ که بایستی اصحاب آنها را دست به دست به دیگران برسانند و خلف از سلف بگیرند و در میان امت منتشر کرده و از آنها استفاده نمایند و چه بسا آن احادیث کلمات گرانبها و روشن کننده و هدایتبخش بوده که در اثر این جلوگیری و نابود نمودن آنها به ما امت بیچاره نرسیده و از بهرههای آنها محروم ماندهایم آیا این عمل جز ظلم و ستم به امت چیز دیگری میتوان بود؟
باز اضافه میکنم: ابابکری که خود را خلیفه پیغمبر به جهان معرفی میکند و هر دم و هر ساعت امکان دارد مراجعاتی از اطراف و اکناف به او بشود، مسایل و احکام و حلّ مشکلاتی را خواستار شوند، و او هم نه پیغمبر بود تا به او وحی شود و نه از علما و دانشمندانی بوده که تا اطلاعات وافی داشته باشد، آیا اینچنین شخص، خودش را نیازمند و محتاج (در آینده) به آن احادیث نمیدیده تا برای خود ذخیره کرده و در مواقع حساس از آنها استفاده کند و جوابگوی مراجعین شود؟ آیا این چنین شخص که سود و زیان دینی خود را نمیتواند تشخیص دهد جز سفیهنام دیگری میتوان بر او نهاد.
لیکن آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی من به شما میگویم: این عمل ابابکر (و همچنین آنچه از رفیقش عمر بن خطاب در ایام رحلت پیغمبر(ص) سر میزده «چنانکه در مبحث بعد یادآور میشویم») ساده نبوده سرّی در کار و در پشت پرده اموری نهان بوده است، ولی برای عموم قابل حلّ نیست، و همه کس نمیتواند درباره آنها قضاوت حقی بنماید لیکن اگر بحثهای ما ادامه پیدا کند و در مبحث خلافت وارد شویم نتیجه آن مبحث، خودبهخود همه اینگونه اسرار را فاش کرده و پرده از روی آنها برمیدارد به طوری که برای هیچ خواننده شک و ریبی نخواهد ماند.
آیا اینچنین افرادی که در صدر اسلام میزیستند و اینگونه اعمال و رفتارهای آتشزا را مرتکب میشدند نبایستی گفت که قسمتی از نفاق و اختلافات جامعه مسلمین را به عهده دارند.
نصرتآبادی و نوبختی: آقای بابویهی چون تمام گفتارهای شما خالی از هر گونه تعصبات و طرفداری و طرفیت میباشد و همه آنها وابسته به دلیلهای عیانی و حسی است، هیچ با انصاف و با مروّتی نمیتواند آنها را تخطئه کند، بلکه هر کسی که به این دلیلها مراجعه نماید ناگزیر است که جمیع آنها را گواهی و تصدیق کند.
بلی کسانیکه تعصّبهای قومی و حبّ و بغض جاهلیت گریبانگیر آنان شده است و تعقل و تفکّر ندارند، این چند دلیل که سهل است اگر هزار برهان برای آنان آورده شود، تسلیم حق نخواهند شد چنانکه قرآن کریم میفرماید: « فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آیاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِینٌ » [50]
ولی ما «نصرتآبادی و نوبختی» بحمد الله از این سلسله نیستیم بلکه طالب حق و شیفته برهان و منطق میباشیم.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی من به شما بشارت میدهم به موفقیّت و هدایت و البته استقامت کنید و پابرجا باشید و از خداوند متعال استمداد نمایید تا راه حق را به شما بنمایاند و به صراط مستقیم خود هدایت کند و ضمناً ناگفته نماند که آنچه درباره ابابکر گفته شد مشتی بود از خروار و قطرهای از قلزم، موقعیت سفر نه به بنده و نه به شما اجازه بیشتر از اینها را نمیدهد و چنانچه در بحث خلافت وارد شویم بیش از اینها پردهبرداری میشود. در همینجا بحثها را خاتمه دادیم و آقایان خداحافظی کرده و رفتند.