قسمت دهم از «و اعلم ان الرعیّة طبقات» تا «فیما خفّ علیه او تقل» .
امام علیه السلام در این قسمت از کلامش مردم را به هفت طبقه تقسیم نموده است به این ترتیب:
1. لشکر «سپاهیان»؛ 2. نویسندگان عمومی و خصوصی؛ 3. قاضیها؛ 4. کارگردانان «مأمورین حکمرانی»؛ 5. جزیه دهندگان اهل ذمّه و خراج دهندگان مسلمان؛ 6. سوداگران، بازرگانان و صنعتگران؛ 7. مستمندان و بیچارگان.
حیات هر جامعهای و پایداری آنان وابسته به اموریست که بدون آنها نمیتواند به زندگان انسانی خود ادامه دهند، بلکه چیزی نمیگذرد که اجتماع ایشان از هم گسیخته و پاشیده میشود.
اموری که در بالا یادداشت شده است طبقات جامعه میباشد که هر کدامشان به دیگری محتاجند و از مجموع آنان یک زندگی کاملی تشکیل میگردد به این بیان:
در درجه اوّل سپاهیان و لشکر اسلام میباشد که برای دفع دشمنان آمادهاند، و به منزله قلعه «دژ» و حصار ملت هستند که آنان را حفظ میکنند، و باعث عزت و ارجمندی دین و سبب افتخار و زینت والی و حاکم میباشند، و اگر این گروه نباشند، هر روزی دشمن از طرفی به سوی ایشان هجوم میآورند و نفوس و اموال آنها را در مخاطره انداخته امنیّت و آسایش آنان را سلب میکنند و زندگانیشان را منقّص میگردانند.
حقوق واجبهای که مسلمین میپردازند، خراج و جزیهای که اهل ذمّه میدهند، چیزهایی است که نظام و قوام سپاهیان وابسته به آنها میباشد و به وسیله این حقوقها لشکریان نیرو میگیرند، و نیازمندیهای شخصی خود را تأمین نموده و در اصلاح امورشان به آنها اعتماد دارند، پس صاحبان این حقوق هستند که نظام سپاهیان را نگهداری می کنند و در نتیجه امنیّت کشور حفظ میشود.
این دو دستهای که در فوق نامبرده شدند، نظام امورشان وابسته است به این چند صنف که عبارت باشد از قاضیها و کارگردانهایی که خراج و حقوق را جمعآوری مینمایند، و آن نویسندگانی که برای کارهای عمومی و خصوصی به آنان مراجعه میشود، و محاسبات را ثبت و ضبط میکنند، به جهت آنکه قاضیان هستند که برای پیوند زناشویی و داد و ستدها حکم میکنند، و نیز کارگردانها هستند که به اطراف و اکناف شهرها و روستاها رفته و حقوقهای واجبه را جمعآوری نموده و به حاکم میرسانند و همچنین نویسندگان هستند که مردم به آنها اعتماد داشته و سر رشته محاسبات و مراسلات و مکاتبات خویش را به ایشان واگذار مینمایند که اگر این گروه نمیبودند یک قسمت اعظم از امور جامعه تعطیل و راکد میماند.
جمیع این گروههای فوق نظام زندگانی ایشان وابسته است به اصناف دیگر از جامعه که سوداگران، تجّار و صنعتگران باشند که سودها و منافع کسی را جمعآوری کرده و بازارها را سرپا میکنند، و کارهایی را انجام میدهند که سعی و کوشش دیگران جایگیر آنها نمیگردد، و اگر این سلسله نبودند خراج و حقوقی وجود نداشته تا ارتش و دیگر از اصناف جامعه تأمین گردند.
پس از طبقات نامبرده بالا، طبقه سُفلای از مردم هستند که همان بیچارگان و مستمندان باشند و این صنف را بایستی ثروتمندان و حاکمِ وقت کمک کنند و آنان را تأمین نمایند.
ناگفته نماند: وابستگی نظام طبقات فوق به این صنف از مردم طوری نیست که اگر این گروه نباشد، اجتماع آنان از هم گسیخته شود، (بلکه برعکس فقراء به این اصناف نیازمند میباشند) لیکن چون این ضعفاء مورد مصرف حقوق واجبه هستند، از این جهت برای اداء حقوق واجبه و برای بریء شدن ذمّه اغنیاء، به این طبقه نیازمند میباشند.
آنچه در اینجا شایسته توجّه میباشد آنست که جمیع طبقات هفت گانه از مردم، برگردن والی حق مسلمّی دارند که بایستی از عُمده آنها برآید و حقوق انان را ادا کند، یعنی در گرفتاری ایشان شرکت نماید و تا امورات آنها را اصلاح نکند از پای ننشیند، پس وظیفه حاکم است که همّت بگمارد و در پیشآمدهای آسان و دشوار مردم صبر کند، و در این راه از خداوند متعال درخواست یاری نماید و از او استعانت بجوید.