بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی قسمت اخیر از کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام که درباره وظائف عاملین آن حضرت بوده است ـ نسبت به رعایا و زیردستان ـ به عرضتان رساندم، و اینک به قسمت سوم از نامههای آن حضرت (که خطاب به سرکردگان و زمامداران خود میباشد و وظائف شخصی آنان را بیان میفرماید) توجه نمایید:
3. و من کتاب له علیه السلام
كتبه لشريح بن الحارث قاضيه
روي ان شريح بن الحارث قاضي امير المؤمنين عليه السلام اشترى على عهده دارا بثمانين دينارا فبلغه ذلك فاستدعاه و قال له: بلغني انك ابتعت دارا بثمانين دينارا و كتبت كتابا و اشهدت فيه شهودا، فقال شريح: قد كان ذلك يا امير المؤمنين. قال فنظر اليه نظر مغضب ثم قال له:
يا شريح اما انه سياتيك من لا ينظر في كتابك، و لا يسالك عن بيتك حتى يخرجك منها شخصا و يسلمك الى قبرك خالصا. فانظر يا شريح لا تكون ابتعت هذه الدار من غير مالك، او نقدت الثمن من غير حلالك فاذا انت قد خسرت دار الدنيا و دار الاخرة. اما انك لو اتيتني عند شرائك ما اشتريت لكتبت لك كتابا على هذه النسخة فلم ترغب في شراء هذه الدار بدرهم فما فوق. و النسخة هذه:
هذا ما اشترى عبد ذليل من میت قد ازعج للرحيل، اشترى منه دارا من دار الغرور من جانب الفانين، و خطة الهالكين، و تجمع هذه الدار حدود اربعة:
الحد الاول ينتهي الى دواعي الافات، والحد الثاني ينتهي الى دواعي المصيبات، والحد الثالث ينتهي الى الهوى المردي، والحد الرابع ينتهي الى الشيطان المغوي، وفيه يشرع باب هذه الدار.
اشترى هذا المغتر بالامل من هذا المزعج بالاجل هذه الدار بالخروج من عز القناعة و الدخول في ذل الطلب و الضراعة، فما ادرك هذا المشتري فيما اشترى من درك فعلى مبلبل اجسام الملوك، و سالب نفوس الجبابرة، و مزيل ملك الفراعنة، مثل كسرى و قيصر، و تبع و حمير، و من جمع المال على المال فاكثر، و بنى و شيد و زخرف، و نجد و ادخر، و اعتقد و نظر بزعمه للولد اشخاصهم جميعا الى موقف العرض و الحساب، و موضع الثواب و العقاب. اذا وقع الامر بفصل القضاء (و خسر هنالك المبطلون)
شهد على ذلك العقل اذا خرج من اسر الهوى وسلم من علائق الدنيا. [350]
بابویهی: آقای نصرتآبادی شما میدانید این کلمات فوق نامه ایست که امیرالمؤمنین علیه السلام به «شریح قاضی» نوشته است وقتی که او خانهای را به هشتاد دینار خریداری کرده،
آقای نصرتآبادی هر چند شما نیازی به ترجمه آن ندارید ولی برای آقای نوبختی باید ترجمه و شرح شود، اینک من معنای این کلمات شریفه را به طور اختصار مخلوط با اندک شرحی به عرضتان میرسانم:،
هنگامی که به امیرالمؤمنین علیه السلام خبر رسید که شریح یک چنان خانهای خریده است او را احضار نمود و به او فرمود به من گفتهاند که تو منزلی به هشتاد دینار خریدهای و برای آن قبالهای نوشته و چند نفر را در این باره گواه گرفتهای؟
شُریح در جواب آن حضرت عرض کرد: آری چنین است.
امیرالمؤمنین(ع) به او نگاه شخص خشمگین نموده و فرمود: ای شریح آگاه باش که به همین زودیها کسی به نزد تو میآید که به این قبالهات اعتنایی نمیکند و از شاهدها و گواهانت نمیپرسد و تو را از آن خانه با چشم باز «حیران و سرگردان» بیرون میآورد و از همه چیز جدایت میکند و به گورت می سپارد (که همان ملک الموت و عزرائیل باشد).
ای شُریح بنگر که مبادا این خانه را از مال غیر خریده باشی، یا بهای آن را از غیر حلال داده باشی که در این صورت زیان دنیا و آخرت بردهای.
ای شریح آگه باش اگر وقت خرید خانه پیش من آمده بودی قبالهای برای تو مینوشتم که رغبت نمیکردی آن را به یک درهم بخری تا چه رسد به بالاتر.
نوبختی: آقای بابویهی آنقدر من میدانم که منظور از قباله همان سند مالکیّت است که در موقع خرید و فروش چیزی مینویسند ولی از کیفیّت نوشتن و محتویات قباله اطلاع کاملی در دست ندارم و از جنابعالی خواهشمندم که هر چند به طور اختصار باشد این موضوع را برای ما تشریح کنید.
بابویهی: آقای نوبختی قبالههایی که برای معاملات ملکی و غیر ملکی مینویسند دارای چند رکن است و من آنها را مختصراً به عرضتان میرسانم:
اموری که باید در جمیع قبالهها یادآوری شود از این قرار است:
1. نام و مشخّصات فروشند.؛ 2. نام و مشخصات خریدار؛ 3. مورد معامله از املاک و غیر املاک بایستی دقیقاً مشخص گردد. 4. اگر مورد معامله مِلک باشد باید جایگاه آن معلوم شود که در چه شهری یا روستایی و در چه محله و کوچهای واقعست 5. حدود چهارگانه آن مِلک را بایستی یادآوری کنند. 6. مبلغی که بهاء معامله قرار داده شده است ذِکر میکنند. 7. تاریخ خرید و فروش را نیز درج مینمایند. 8. اموری که در ضمن معامله شرط میشود خاطر نشان میکنند (صورت قباله این چنین است):
1. فروشنده فلان شخص فرزند فلانی دارای شهرت «لقب» فلان.
2. خریدار آقای فلان فرزند فلانی دارای شهرت «لقب» فلان.
3. مورد مطالعه مثلاً یک باب خانه دارای مشخصات ......... و اقع در کوچه فلان از کوچههای شهرستان یا روستای فلان.
4. ملک مذکور محدود است به حدود چهارگانه: حد شمالی به خانه فلانی، حدّ جنوبی به شارع خاص، حدّ شرقی به خیابان فلان، و حدّ غربی به سرای فلانی.
5. مبلغ مورد معامله عبارتست از فلان مقدار تومان معادل فلان مقدار ریال که نقداً به قبض فروشنده داده شد ـ و یا اقساطاً تا فلا مدت به ایشان پرداخته میشود.
6. معامله مذکوره مشروط به آنست که اگر عیب و نقصی در آن دیده شود خسارت آن به عهده فروشنده است.
7. اینجانبان فلان و فلان و فلان مندرجات متن را گواهی میدهیم.
8. این خرید و فروش «بیع و شراء» واقع گردید در تاریخ فلان روز از برج فلان برابر روز فلان از ماه فلان در سال فلان هجری قمری.
آقای نوبختی آنچه در بالا به عرضتان رساندم اصول و ارکان سندها و قبالههائیست که هنگام معاملات نوشته میشود ولی عبارتهای آنها منحصر به آن صورتی که من برای شما نوشتم نیست و گاهی به حسب اقتضاء موارد تبصرهها و مواد دیگری نیز به آن اضافه میکنند.
آقای نوبختی مشابه این قبالههای رسمی ظاهری، قبالهای معنوی امیرالمؤمنین علیه السلام برای شریح قاضی ترتیب دادند که سبب عبرت او و دیگران باشد، و سزاوار است که این قباله شریفه آن حضرت را در حاشیه قبالههای ملکی درج کند، تا هر کسی که در آنها نظر کند عبرت بگیرد و مصداق کلام حضرتش را عیاناً مشاهده نماید تا آنکه لااقلّ دست در معاملاتی نبرند که شرعاً مأذون نباشند و خود را آلوده به کیفرهای دردناکی نکنند.
نوبختی: آقای بابویهی من از شما متشکرم که عرض مرا پذیرفتید و این موضوع را هر چند جزء مباحثمان نبود تشریح نمودید خداوند به شما جزای خیر عنایت کند.
بابویهی: برای تأیید گفتار بالا قسمتی از عبارت ابن ابی الحدید را که ذیل این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام آورده است نقل میکنم:
انّه علیه السلام املی علیه کتابا زهدیاً و عظیماً مماثلاً لکتب الشروط التی تکتب فی ابتیاع الاملاک فانهم یکتبون: هذا ما اشتری فلان من فلان اشتری منه داراً من شارع کذا و خطه کذا و بجمع هذه الدار حدود اربعة فحد منها ینتهی الی دار فلان و حد آخر ینتهی الی ملک فلان و حد آخر ینتهی الی ما کان یعرف بفلان و هو الآن معروف بفلان و حدّ آخر ینتهی الی کذا و منه شروع باب هذا الدار و طریقها. اشتری هذا المشتری المذکور من البائع المذکور جمیع الدار المذکورة بثمن مبلغه کذا و کذا دینارا او درهماً، فما الذی ادرک المشتری المذکور من درک فمرجوع به علی من یوجب الشرع الرجوع به علیه، ثم تکتب الشهود فی آخر الکتاب الخ.
و صورت قبال این است:
این خانه را خریده است بندهای خوار و پست، از مردهای که خارج شده است برای کوچ کردن (به خانه آخرت) ـ مکان این خانه ـ در سرای فریب و در جای نیست شوندگان و مرکز تباه گشتگان میباشد (که همین دنیا باشد).
این خانه دارای چهار حدّ است: حدّ اول منتهی میشود به آفتها (زیرا هر بنایی به نوعی از انواع آفات نابود میشود یا رطوبت با کمک هوا و آفتاب آن را به تدریج از بین میبرد یا آتش سوزی یا زلزله و یا به سبب باران و سیلها خراب میگردد).
حد دوم منتهی میشود به مصیبتها و اندوهها (زیرا دنیا مجتمع ناملایمات گوناگونی است، از قبیل: بیماریها عیبهای مادرزایی، فقر و تنگدسی، خطرهای مالی که به توسط دزدان و چپاولگران و ظالمین رُخ میدهد، انواع خطرهای جانی که زن و فرزند و دوستان شخص را از میان برمیدارند و انواع خوفهایی که آسایش انسان را سلب میکند).
حدّ سوم منتهی میشود به آرزو و میلهای نفسانیِ هلاک کننده،
(به جهت آنکه خواهشهایِ درونی شخص اولاً انتهایی ندارد زیرا انسان هر ساعتی و هر روزی هوا و هوسی او را از جای برمیکَند. ثانیاً بسیاری از خواستههای نفسانی در حدّی هستند که دسترسی به آنها برای هر کس میسر نیست و هر قدر به انتظار مینشیند دست به آنها نمییابد.
و ثالثاً اکثر آمال و آرزوهای بشر عقلایی نیست و به مصلحت او تمام نمیشود و بر فرض آنکه به خواهش خود برسد، بسا میشود که سرمایه هستی خویش را در این راه به هدر میدهد و به طوری سرگرم لذّت بری و کامیابی میگردد که از تمام ترقّیها و پیشرفتهای معنوی محروم میماند.
آنچه در اینجا به عرض رساندم اجمالیت از تفصیلات بیکران که شرح آنها در اینجا نمیگنجد.
و حدّ چهارم منتهی میشود به شیطان گمراه کننده، (شیطان از راه مادیات دنیا با انسان ارتباط پیدا میکند و از همین راه او را میفریبد، و خانه یکی از اسبابهای ارتباط به او است و به همین جهت میبینیم که بسیاری از افراد برای به دست آوردن یک خانه تحت تأثیر فریبهای شیطانی واقع شده و خلافهایی را مرتکب میشوند تا منزلی را ترتیب میدهند).
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: ـ درب این خانه از راه همین حدّ چهارم باز میشود ـ
(یعنی شیطان انسان را اغوا میکند و فریب میدهد و سبب میشود تا او را وارد خانهآی مینماید که از حدّ شئونات او زیادتر و از احتیاجات او فزونتر و مزیّن به زینتهای مزخرفه و آرایش به پیرایههای گول زننده میباشد).