گردش ایام مغیّر مقتضیات است، یعنی همان طوری که فلک میگردد و زمان جدیدی به ظهور و به روز میرسد، این زمان حاضر اقتضاء پیشین خود را از دست میدهد و در اموری به وظائف تازهای موظّف میکند.
با عبارت دیگر بگویم دست قضاء و قدر در هر ظرفی از زمان مقدّراتی را برای آفریدگان در نظر میگیرد و تصویب مینماید که در عصر پیشین خود وجود نداشته و حوادثی را به وجود میآورد که پیش از آن، اثری از آنها نبوده است.
نتیجتاً در هر عصری از اعصار یک سلسله تکالیفی حادث میشود که مکلّفین قبل به آن موظّف نبودهاند.
آقای نصرتآبادی ائمّه ما علیهم السلام هر کدام در زمان خود به حسب مقتضیات آن عصر، وظیفه خاصی را داشتهاند که بایستی به ان عمل نمایند:
امیرالمؤمنین علیه السلام میبایست پس از پیغمبر در مقابل خلفائی که منصب او را در دست گرفتهاند صبر کند و با انان نجنگد بلکه تا اندازهای در امورات ایشان دخالت نموده و آنان را در مشکلاتی راهنمایی کند (چنانکه در مباحث گذشته به آن اشاره نمودیم)، ولی بایستی با سه فرقه ناکثین، قاسطین و مارقین بجنگد.
ولی امام حسن علیه السلام مقتضای عصر او با زمان پدر بزرگوارش تفاوت بسیاری داشته که میبایست دست روی دست بگذارد و با معاویه طاغیه صلح کند که یکی از مصالح منظوره آن، رفع خطر از شیعیان و ابقاء آنان بوده است.
و چون نوبت به امام حسین علیه السلام رسید میان زمان او با زمان برادر بزرگوارش تفاوت بسیاری پیدا کرده و لباس دیگری را در بر نموده، زیرا او معاصر با یزیدی شد که هم کُوس خلافت پیغمبر را میزد و هم از هیچ فحشاء و منکری رویگردان نبود (که اینجا گنجایش شرح آنها را ندارد) و چنان آن پدر «معاویه» و این پسر «یزید» موضوع خلافت را بر جامعه آن روز ملتبس و مشتبه کرده بودند که امر جانشینی پیغمبر را با ارتکاب هیچ منکری منافات نمیدیدند، و چیزی باقی نمانده بود که آثار دین به کلی محو شود و حقیقت اسلام از بین برود (چنانکه شهادت سبط پیغمبر(ص) و قتل عام مدینه [349] سند جنایت آن شقی بوده).
یزید تصمیم گرفت که وصی سوم پیغمبر(ص) یعنی امام حسین(ع) را تابع خود کند و از او بیعت بگیرد و چون آن حضرت میدانست که مسالمت با یزید سبب نابودی احکام و حدود شرعیه و پایمال کردن نوامیس اسلامیه میشود، وظیفه خود در آن دید که دست بیعت به او ندهد و حتی از خون خود هم بگذرد و با این عملش به دنیا اعلام کرد که یزید افتراء به رسول الله(ص) زده و خلیفه و جانشین او نیست و با مظلومیت خویش بنیاد خاندان معاویه را بر باد داد و بطلان آنها را بر تمام طبقات مردم آن عصر و زمانهای آینده «الی الآن» آشکارا نمود و حجّت بر جمیع مسلمین جهان تمام کرد که یزید طاغیه زمانست که سبط رسول الله(ص) و سید شباب اهل جنت را میکشد. «وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنقَلَب ینقَلِبُونَ» الشعراء: 227.
و بر همین قیاس است تکالیف ائمه دیگر (و جای شرح و بسط آنها نیست) که هر کدام بر حسب اقتضاء زمان و شرایط و موانع آن، وظائف خاصی را عُهدهدار شدند و به طوری مخصوص آنها را ادا کرده و حق را به دنیا اعلام نمودند.
تا آن که چون نوبت به امام دوازدهمین علیه السلام رسید، به سبب مصالح و حکمتهایی که بیان آنها به طول میانجامد، خداوند او را از دیدگان پنهان کرد تا وقتی که زمان مقتضای خود را عوض کند و قابلیت دیگری را به خود بگیرد تا در نتیجه اجازه ظهور به حضرتش داده شود و او هم به وظیفه خاصی موظّف میگردد که هیچ یک از اجداد طاهرینش به آن مکلف نبودهاند که غلبه دادن دین اسلام باشد بر تمام ادیان جهان و نابود کردن جمیع آنها.
و این موضوع مهمّ وعدهایست الهی که تخلف بردار نیست و تاکنون تحقق پیدا نکرده و لباس وجود را در بر ننموده است، چنانکه در کتاب کریمست:
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» التوبه: 33.
«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» القصص: 5.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من نمیدانم چگونه از شما تشکر کنم که با این عبارت مختصرتان مشکل مرا حلّ نموده و جواب نافعی به اینجانب دادید به اضافه آنکه مطالب دیگری نیز در این خلال برایمان واضح گردید شکر الله سعیکم.
بابویهی: آقای نصرتآبادی شما به نیابت استاد جرداق ایرادی را مطرح کردید و من هم این جواب فوق را غائبانه به ایشان دادم و و با این جملات کوتاه به آن استاد بشارت میدهم که در هر عصری همانند علی علیه السلام بوده و خواهد بود، و منتظر علی زمان حاضر باشید که با همان ذوالفقار خواهد آمد. فانتظروا انی معکم من المنتظرین .