تمام موجودات این جهان از هوای لطیف گرفته تا سنگ سخت سنگین تماماً جسم میباشند و به همین جهت این جهان را عالم اجسام مینامند.
در تقسیم اولیه اجسام را این گونه تقسیم کردهاند: جماد، نبات، حیوان، و در ذیل هر یک از این سه جنس انواع مختلفی وجود دارد، یعنی جمادات و همچنین نباتات و حیوانات به انواع بیشماری قسمت بندی میشوند و هر نوعی از این انواع افراد بیحسابی را در بردارند:
مثلاً: نباتاتی که در این خاک روییده میشوند به اندازهای زیادند که هیچ گیاه شناسی نمیتواند تعداد انواع و اصناف آنها را بشمارد تا چه رسد به آنکه بخواهد آحاد آنها را به دست آورد و بر همین قیاس است جمادات و حیوانات.
آنچه در اینجا جالب توجه است که نبایستی آن را نادیده گرفت اینست: آن چیزی که باعث تکثیر جسم شده و افراد بی انتهایی از آن به وجود آورده به طوری که شماره آنها را به سر حدّ نامنتهایی رسانده است، فقط موضوع صفت میباشد، یعنی صفتهایی بیحدّ و بیشمار از جسم ظهور و بروز کرده و در نتیجه آن را به صورت این اجناس و انواع و اصناف درآورده و از هر کدام اینها نیز افراد غیر متناهی تحویل داده است با آنکه جمیع اینها از مرتبه جسمانیت خود خارج نشدهاند، یعنی تمام جمادات جسمند، تمام نباتات جسمند و تمام حیوانات (که یک نوع از آنها انسانست) جسمند.
آقای نصرتآبادی ما از اینجا میفهمیم که موضوع صفت موضوع پر اهمیّت و پر ارجی میباشد که از یک چیز «جسم» جهان را پر کرده و جلوههای گوناگون جذّاب و جالبی به جسم عطا نموده و چه آثار بیکران و چه خواص نامحدودی را به عالم تحویل داده است.
و اگر بر فرض محال صفت جمادیّت را از جمادات و صفت نباتیت را از نباتات و صفت حیوانیت را از حیوانات بگیرند جز یک جسم ساده بسیط بیخاصیّت چیز دیگری به جای نخواهد ماند.
نوبختی: آقای بابویهی این موضوعی که مطرح نمودید برای من روشن نشده است خواهشمندم آن را بیشتر توضیح بدهید.
بابویهی: آقای نوبختی مسألهای که در بالا مطرح شده تا اندازهای دقیق است و با مثال مسائل مشکل را میتوان آسان کرد و به ذهنها نزدیک نمود و من برای شما در اینجا مثالی میآورم تا مطلب برایتان واضح گردد.
گیاههایی که در زمین روییده میشوند مادّه تمام آنها جسم است ولی آنچه گیاه را به شکلهای مختلف درمیآورد و صورتهای گوناگونی به آن میدهد صفتهایی بیش نیست.
مثلاً یک قسمت از گیاه به صفت درختی و قسمتی از آن به صفت بوتهای میباشند پس قسمتی از درخت مثلاً به صفت گردویی و قسمتی به صفت سیبی و قسمتی به صفت هلویی و ...... در میایند و نیز قسمتی از بوتهها به صفت ریاحین و سبزیهای خوردنی و قسمتی به صفت دارویی و قسمتی به صفت گُل و ....... میرویند.
آقای نوبختی به همین مثال بالا قیاس کنید جمادات و حیوانات را که جمیع افراد و اجزاء اینها هر کدام به صفتی نمایان شدهاند و گرنه در اصلِ مادهِ خود همه و همه اینها جز جسم چیز دیگری نمیباشند.
آقای نوبختی بدانید آنچه در اینجا اهمیّت بسزایی دارد و بایستی توجه را به سوی او معطوف داشت اینست:
تمام آثاری که از موجودات ظاهر میشود و جمیع خواصّی که هر کدامشان از خود نشان میدهند، سبب همه آنها صفتهایی است که از جسم بُروز کرده است.
شما ببینید با آنکه مادّه جمیع اشجار همان جسم است و بس ولی آنچه از درختها به صفت سیبی درآمده اثر مخصوصی دارد که آن اثر در درخت گلابی یافت نمیشود و همچنین بعکس، و آنچه به صفت هلویی درآمده اثر مخصوصی دارد که در درخت گیلاس یافت نمیشود و همچنین است جمیع اشجار و بوتههایی که در جهان ماده روییده میشوند که یکایک آنها صفتی مخصوص به خود دارند و هر صفتی هم اثر خاصی در آن میباشد که این اثر در فرد دیگری وجود ندارد.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی اکنون که مقدّمه فوق را دانستید به نکتههای ذیل توجه کنید:
1. صفات به دو قسم تقسیم میشوند: یک قسم صفات حسنه «خوب» مانند: علم، حیاء، تواضع و .... قسم دیگر صفات رذیله «بد» مانند: بخل، حسد، طمع و ....
2. آثاری که هر صفتی از خود بُروز میدهد مانند خود اوست، یعنی صفتهای خوب اثرهای آنها نیکو میباشد و صفتهای بد اثرهای آنها بد و زیانآور است.
3. صفات نیز به دو بخش تقسیم میشوند: صفات معنوی درونی و صفات ظاهری بُرونی.
4. همان طوری که اجسام دارای صفتهای ظاهری برونی هستند (چنانکه تفصیلاً به عرضتان رساندم) همین طور نفس انسان هم به صفتهایی معنوی درونی متّصف میشود.
آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی با در نظر گرفتن نکات و مطالب فوق به گفتار ذیل توجه نمایید:
دانسته باد که مقصود اصلی ما در این بحث همان صفتهای حسنه معنوی انسان میباشد:
افراد بشر از نظر تمثال و ظاهر یکسانند، ولی آنچیزی که ایشان را از یکدیگر جدا میکند و به پاره از آنان امتیاز میبخشد و بعضی را بر بعض دیگر تفضیل و برتری میدهد، فقط صفتهای معنوی ایشانست و بس و گرنه هیچ کس بر اَمثال خود فضیلتی ندارد.
مثلاً میبینیم دو انسانی را که یکی از ایشان عالم و دانشمند و دیگری جاهل و نادان که چه اکرام و احترامهایی متوجّه آن عالم میباشد و در مقابل چه محرومیتهایی که گریبان آن جاهل را گرفته است، پس این تفاوت گزاریها همه به خواطر صفت علم و دانش اوست و گرنه از حیث هیکل و ظاهر بشریت مزیّتی بر یکدیگر ندارند.
الناس من جهة التمثال اکفاء | ابوهم آدم و الامّ حوّاء |
فان یکن لهم من اصلهم شرف | یفاخرون به فالطین و المائ |
ما الفضل الاّ لاهل العلم انّهم | علی الهدی لمن استهدی ادلاء |
و قیمة المرء ما قد کان یحسنه | و الجاهلون لاهل العلم اعداء |
فقم بعلم و لاتطلب به بدلا | فالناس موتی و اهل العلم احیاء |
آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی شما ببینید یک صفت علم چگونه شخص را در میان جامعه معزّز و محترم میکند و اگر چنان چه انسانی صفتهای متعددی از صفات حسنه را داشته باشد که هر کدام از آنها یک نوع فضیلتی به صاحب خود بیفزاید، این فردِ متصف در چه درجهای از رفعت واقع میشود و به چه مقام شامخی خواهد رسید.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی برای امروز همین مقدار از بحث کفایت میکند و در همینجا آن را خاتمه میدهیم و دنباله این مبحث را روز آینده دنبال میکنیم پس مجلس تعطیل گردید و آقایان رفتند.