بابویهی: چون من این حدیث «یوم الانذار» را برای آقایان نقل نموده و معنا کردم آقای نوبختی رو به آقای شیخ محمد کرده و گفت: آقای نصرتآبادی راستی جای تعجب است که با این پیشآمد مهمّ یعنی با تعیین کردن رسول الله(ص) خلیفه و وصی خود را در همان روزی که اعلام رسالت خویش را مینموده است، چگونه عدّهای از مسلمین آن عصر به این امر پر اهمیت پشت پا زده و به وصیّی که آن حضرت شخصاً معین کرده بوده اعتنایی نکرده و در سقیفه بنی ساعده اجتماع نمودند و داد خلافت را بلند کردند.
نصرتآبادی: آقای نوبختی این تعجب شما بسیار به جا و به مورد است زیرا عملی را که این قوم مرتکب شدند برخلاف عقل سالم و فطرت سلیم میباشد و این حدیثی که آقای بابویهی برایمان نقل کردند هر انسان عاقل باوجدانی آن را تصدیق میکند و نیازی به سند حدیث ندارد.
آقای نوبختی من مثالی در اینجا برای شما میآورم تا به طور واضح این موضوع را دریابید:
اگر خود جنابعالی مثلاً یک مؤسّسهای را تشکیل دهید، فرضاً کارخانهای را تأسیس کنید و ضمناً یکی از خویشان و یا یکی از دوستانتان از قدم اول با شما در این راه کمک کند یعنی برای هر گونه لوازم آن کارخانه ـ از جایگاه و اساس و استخدام کارمند و تهیّه مصالح ساختمانی و مراجعات اداری و وارد کردن موادّ لازمه و انتخاب نمایندگانی که فرآوردههای این کارخانه را به مصرف برسانند و .... ـ با شما مساعدت نماید.
با این فرض اگر جنابعالی بخواهید برای خود معاون و کارفرمایی در نظر بگیرید آیا غیر از این شخص یاد شده کس دیگری را معاون خود قرار میدهید؟ و یک فرد بیگانه ناشی بیاطلاع را در این کارخانه نماینده خویش مینمایید؟
نوبختی: آقای نصرتآبادی شما این چه سؤالی است مطرح نمودید.
زیرا بسیار واضح و هویداست که هیچ عاقلی محصول زحمات یک عمر خود را به دست افرادی نمیسپارد که سرمایه او را آتش بزنند و حاصل زندگی او را به باد فنا بدهند.
آری هر کسی غیر از این راه راه دیگری را در پیش بگیرد قطعاً سفیه و ابله خواهد بود.
نصرتآبادی: آقای نوبختی اکنون قیاس کنید به مثال بالا مسأله خلافت و وصایت علی بن ابیطالب(ع) را تا ببینید که چگونه عقل صحیح و فطرت پاک در اینجا قضاوت میکند.
آقای نوبختی علی بن ابیطالبی که از قدم اول با پیغمبر(ص) ـ در امر رسالت ـ همکاری کرده: در روز اِنذار میان خاندان عبد المطلّب وفاداری ابدی خود را با آن حضرت اعلام نموده و به دنبال این پیمانش در تمام جنگها خود را در خطر و مشقت انداخته تا آنکه گردنکشان و دلیران کفّار را به خاک مذلّت افکنده و مرجهای خیبری و عمرو بن عبدودّها را سر از تن جدا نموده تا جایی که در شأنش: لا فتی الاّ علیّ لا سیف الاّ ذوالفقار نازل گردیده و خویش را در پرتگاه نابودی قرار داده در آن شبی که به جای پیغمبر(ص) آرمیده تا آن حضرت جان به سلامت در برده و از مکه به مدینه هجرت نموده و آن قدر از آن مدینه علم تعلیم گرفته تا باب آن مدینه گردیده و چنان در وظیفه وزارت و نیابت از حضرتش پایداری و استقامت کرده تا آن که نسبت به پیغمبر نسبت هارون به موسی را واجد شده و ........
البته البته فطرت سلیم و عقل سالم در اینجا حکم میکند که بایستی یک چنین فردی را پیغمبر(ص) به جای خود نصب نماید و او را وصیّ و خلیفه خویش قرار دهد.
بابویهی: آقای نصرتآبادی خداوند بر تأییدات شما بیفزاید که جواب جامعی به آقای نوبختی دادید و من هم برای تأیید این گفتارتان اضافه میکنم:
آقای نصرتآبادی اگر بر فرض محال و «العیاذ بالله» پیغمبر(ص) کس دیگری را (که هیچ گونه از این فداکاریها و خدمات و جانفشانیهای علی بن ابیطالب(ع) را نداشته) خلیفه خود قرار میداد، جهان بشریّت زبان طعن به سوی او باز میکردند و این عمل او را جزء جرائم و تضییع حقوق بشر اعلام مینمودند، و او را به دنیا چنین معرفی میکردند: که شخصی ادّعای نبوت کرده و داد عدالت عمومی زده، لیکن خود او اوّل ستمکار بوده است، زیرا این پیغمبر کسی را که به طور تمام و کمال از او و از دین او دفاع همه جانبه کرده است، او را برکنار نموده و حق او را پایمال کرده، و در مقابل کسانی را که هیچ گونه امتیاز و تفوّقی بر عموم مردم نداشتهاند آنها را بر مسلمین حاکم کرده و منصب خلافت خود را به آنان داده است.
ولی از آنجایی که تمام دانشمندان اهل سیر و مطالعه به اضافه جمیع مسلمین میدانند که پیغمبر اسلام(ص) عادلترین عدالتمندان جهان میباشد بلکه همه حقوقدانان عالم بایستی از مکتب او داد و عدالت را تعلیم بگیرند همه آنان اعتراف دارند که هرگز او از مسیر عقل و فطرت برکنار نخواهد رفت.
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یعْلَمُونَ» الروم: 30.