بابویهی: روز جمعه 14 محرم برابر با 29 مهر سال جاری بود که آقایان وارد شدند و مجلس بحث تشکیل گردید و پس از اداء مراسم، نخست آقای نصرتآبادی رو به اینجانب کرده و گفت: آقای بابویهی دیروز که از خدمت شما مرخّص شدیم آقای نوبختی گفتند من از اول تا آخر این بحثهای آقای بابویهی را نوشتهام و چون به آن مطالب مراجعه میکنیم میبینیم آنچه را که ما باید تا به حال درباره مذهبمان فهمیده باشیم از گفتارهای ایشان فهمیدهایم و همچنین درباره خلافت خلفائمان مجهولی برای ما باقی نمانده است.
و بدست ما آمد که نه مذهبهای اهل تسنّن روی پایه صحیحی بوده و نه خلفاء خلافتشان شرعی بوده است بلکه هر دوی اینها دست نشانده عدّهای از مردم آن عصر هستند، و به همین جهت ما از مذهب خود دست برداشتیم و مذهب تشیع را اختیار کردیم و آقای بابویهی قبلاً به ما قول دادند که این مذهب را کاملاً شرح دهند، اکنون من «نوبختی» از شما آقای نصرتآبادی خواهشمندم که این موضوع را به آقای بابویهی تذکّر بدهید که بحث خودشان را منحصر در همین موضوع بنمایند و بیش از این بحثهای گذشته را دنبال نکنند که دیگر نیازی به تکرار آنها نیست.
و من هم در جواب آقای نوبختی گفتم این پیشنهاد شما خیلی به جا و به مورد است و من از آقای بابویهی درخواست میکنم که به مباحث گذشته خاتمه میدهند و مسأله وصایت و امامت را مطرح کنند تا در ضمن مذهب تشیّع نیز مشروحاً واضح گردد.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی من از پیش مترصّد وقت متناسبی بودم که این موضوع را به میان آورم و مسائل مربوط به آن را بیان کنم و اکنون که شما مهیّا بودن خود را اعلام نمودید بر اینجانب لازم شد که این مبحث را دنبال نمایم و مباحث گذشته را با این بحث تکمیل کنم. اینک مسأله امامت و وصایت پیغمبر(ص) را طرح کرده و اطراف آن گفتگو مینماییم. و لا قوّة الا بالله.