صفحه اصلی   ارتباط با ما

Top of Box
Login ورود کاربران
کلمه کاربری

رمز عبور


Bottom of Box
Top of Box
Statistics آمار بازدیدکنندگان کاربران آنلاین : 51
بازدید های امروز : 7,892
بازدید های دیروز : 15,448
کل بازدید ها : 45,648,519
بازدید از این صفحه : 6170
پر بازدید ترین روز : 1392/2/23
بیشترین بازدید : 41593
بیشترین کاربر آنلاین : 623
Bottom of Box
Top of Box
با قرار دادن لینـک و لـوگـوی ما در وب سـایت یا وبـلاگتان جـهت معرفی و تـشویق بـازدیـدکنندگان به بازدید از این سایت از اجـر معنوی آن بهره مند شوید
Logo of Monazere.ir
Bottom of Box

برنامه نویسی اختصاصی
هاست 50 مگابایت
یک دامنه ir
ریسپانسیو
قابلیت ارتقا


گفتار ابن ابی الحدید پوچ و بی‌دلیل است

بابویهی: روز پنج‌شنبه 13 محرم برابر با 28 مهر بود که آقایان آمدند و مجلس بحث منعقد گردید و پس از اداء مراسم، نخست این‌جانب رو به آقای شیخ محمد نصرت‌آبادی کرده و گفتم: آقای نصرت‌آبادی این عبارت ابن ابی الحدید که شما خواندید، صدر آن ذیلش را تکذیب می‌کند و ذیل آن صدرش را به باد می‌دهد به بیانی که ذیلاً به عرضتان می‌رسانم:

ابن ابی الحدید چون دید که احادیث فضائل خلفائشان دروغ و مجعولست «چنان‌که در این کلامش به آن اعتراف کرده» و در نتیجه محدّثین و مورخین‌شان ننگین شده‌اند، درصدد برآمد که شریک جرمی برای آنان بتراشد، تا شاید ایشان را بی‌تقصیر کند و یا لااقلّ از جریمه و بدنامی آنان بکاهد، نتیجتاً پای شیعه را به میان کشیده و ایشان را اوّل مقصّر اعلام کرده و وضّاعین و جعل کنندگانِ خودشان را «در این باره» دنباله‌رُو شیعه قلمداد نمود.

ولی غافل از آن‌که به واسطه این گفتارش ننگی به ننگشان افزوده و هنوز غریق خود را نجات نداده که خویش را در دریای ننگ غرق نمود. به شرح ذیل توجه کنید تا صدق این مطلب را مشاهده نمایید:

آقای نصرت‌آبادی من یکایک جمله‌های این عبارت ابن ابی الحدید را پیش می‌کشم و درباره آن‌ها تحقیق و بررسیمی‌نمایم و حاصل نتیجه را در دیدگاهتان می‌گذارم.

ابن ابی الحدید در اول کلامش می‌گوید: ریشه دروغ در حدیث‌های فضائل خلفاء از ناحیه شیعه می‌باشد زیرا ایشان در مرحله اول حدیث‌هایی در فضیلت صاحبشان علی بن ابیطالب(ع) جعل کرده‌اند «که ذیلاً قسمتی از آن‌ها را نام‌آوری کرده است» و باعث این عملشان همان دشمنی با مخالفینشان «ابوبکری‌ها» بوده است و چون هواخواهان ابوبکر این عمل را از شیعه دیدند، ایشان هم در مقابل شیعه احادیثی به عنوان فضیلت برای ابابکر جعل کردند.

آقای نصرت‌آبادی اولاً بنا به دستور قرآن کریم که می‌فرماید: «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِینَ» [309] ما از ابن ابی الحدید درخواست برهان می‌کنیم و از او می‌پرسیم دلیل شما بر این‌که شیعه فضائلی را درباره علی بن ابیطالب(ع) جعل کرده‌اند چیست؟

آیا در کتابی از کتاب‌های شیعه این موضوع را خوانده که این احادیث (نامبرده ذیل [310] )مجعول و دروغ هستند و یا از پیش خود می‌گویید.

آقای نصرت‌آبادی اگر ابن ابی الحدید کوچک‌ترین مدرکی در دست داشته بود قطعاً آن را ذکر می‌کرد تا گفتارش محکم و مستحکم گردد و کسی نتواند به او ایراد کند و چون هیچ دلیلی و مدرکی نیاورده است بایستی به حکم قرآن کریم خود او را از دروغگویان محسوب نمود زیرا راستگو به کسی گفته شد است که گفتارش با برهان همراه باشد.

آقای نصرت‌ابادی شما ببینید که اگر من حدیث‌های فضائل خلفا را رد کردم همه‌اش به توسط دلیل‌های محکمی بود به اضافه آن‌که قسمتی از ان احادیث را علماء خودشان تصدیق به جعلش نموده بودند ولی ابن ابی الحدید در این‌جا جز ادعای محض گفتار دیگری ندارد و جز انکار کردن احادیث فضائل علی بن ابیطالب(ع) عمل دیگری انجام نداده است و عقلاء و دانشمندان جهان می‌دانند که در هیچ مکتبی صِرف انکار کردن و منکر شدن را نمی‌توان دلیل به حساب آورد، مگر در مکتب قُلدری و زورگویی و در مکتب تأویل که اهل تسنّن به آن‌ها تمسّک می‌کنند و به جای دلیل به کار می‌برند.

آقای نصرت‌آبادی باز ما از ابن ابی الحدید سؤال می‌کنیم که شما یکی از راویان احادیث ذیل را نام‌آوری نکردید و نگفتید که فلان راوی جعل کننده حدیث است و در نظر خود شیعه دروغگو می‌باشد؟

و نیز از او می‌پرسیم که چرا شما یکی از این احادیث را تجزیه و تحلیل نکردید تا مثلاً محال بودن و ممتنع بودن آن را ثابت نمایید و یا بگویید متن این حدیث با شرع یا عقل سازش ندارد و یا بگویید صدق این حدیث موجب کذبش می‌شود؟ همان طوری که من «بابویهی» درباره احادیث فضائل خلفاء همین گونه بحث نمودم.

آقای نصرت‌آبادی اگر ابن ابی الحدید بخواهد جوابگوی ما باشد بایستی از کتب شیعه بر علیه ما استدلال کند نه از کتب خودشان، و گرنه واضح است که هر مذهبی مختصاتی دارد که باعث ضدیت با مذاهب دیگر می‌شود و آن‌ها را ردّ می‌کند و هم‌چنین به عکس، و این ضدیت بین مذاهب هیچ کدامشان دلیل بر باطل بودن مذهب مقابل خود نمی‌شود.

پس اگر کسی بخواهد حقیقتاً مذهبی را ردّ کند و باطل بودنش را بر اهلش ثابت نماید، باید از خود آن مذهب دلیل بر علیه آن بیاورد، همچنان‌که می‌بینید من در سراسر مباحث‌مان به توسط احادیث اهل تسنّن بر علیه خودشان استدلال می‌کنم و باطل بودن مرام‌شان را اثبات می‌نمایم (و در مبحث روز پنج‌شنبه 30 ذیقعده قانون بحث و مجادله را بیان کردم که هر مخالفی بایستی از مدرک‌های طرف مقابل خود بیاورد).

آقای نصرت‌آبادی ناگفته نماند که محالست ابن ابی الحدیدها بتوانند بر علیه شیعه از کتاب‌های خود شیعه دلیلی بیاورند «و دون اثباته خرط القتاد» و این به جهت آنست که این فرقه ناجیه بر حق می‌باشند و گمراه نیستند زیرا اصول و فروعشان را از ائمه اهل بیت پیغمبر(ص) گرفته‌اند و تابع ثقلین می‌باشند و امکان ندارد که پیروان این سروران دست به سوی چنین جنایاتی دراز کنند، احادیثی از پیش خود جعل نمایند و به رسول الله نسبت دهند، بلکه این عمل شنیع کار آن کسانیست که تابع حق نیستند و در نتیجه از خدا و رسول نمی‌ترسند، چنان‌که افراد کثیری از راویان اهل تسنّن را که مرتکب این گونه اعمال ناشایسته بودند از نزدیک شناختید.

ثانیاً: ما در جواب ابن ابی الحدید می‌گوییم: این احادیثی را که شما نام‌آوری کرده‌اید و آن‌ها را مجعول شیعه پنداشته‌اید، بسیاری از آن‌ها را کتاب‌های خودتان نقل کرده‌اند مانند حدیث سطل، حدیث سدّ ابواب، حدیث اخوّت و حدیث صحیفه و دوات و .....بلکه احادیث سد ابواب و اخوت و دوات و صحیفه در نزد اهل تسنّن به حد تواتر رسیده که نمی‌توانند آن‌ها را انکار کنند. [311]

ما از ابن ابی الحدید می‌پرسیم که اگر این احادیث را (بنا به گفته شما) شیعه جعل کرده‌اند، پس چرا علمائ شما آن‌ها را نقل نموده‌اند؟ و در این صورت بایستی محدثین خودتان را شماتت کنید که یک چنین حدیث‌هایی را ذکر کرده‌اند.

و اگر چنان‌چه این احادیث صحیح و معتبر هستند، ما ابن ابی الحدید را تقبیح و تنقید می‌کنیم که چرا یک سلسله حدیث‌های صحیح را مجعول و دروغ اعلام کرده‌اید که این خود خیانتی است بزرگ به جهان علم و دانش به اضافه این‌که این عمل علماء شما مزید بر فضیلت شیعه می‌باشد «و الفضل ما شهدت به الاعداء» .

به گفتار بالا اضافه می‌کنم: آن‌چه از این احادیث نامبرده را که (ابن ابی الحدید ادعای جعل آن‌ها را می‌کند) علماء اهل تسنّن نقل کرده‌اند، هیچ کدامشان را از طرق شیعه نقل نکرده‌اند، بلکه راویان خودشان آن‌ها را نقل نموده‌اند، و در این صورت چرا ابن ابی الحدید آن‌ها را به شیعه نسبت داده است.

پس اگر در واقع این احادیث مجعول هستند بایستی ابن ابی الحدید جعل بودن آن‌ها را نسبت به راویان خودشان بدهد، نه به شیعه زیرا بنا به گفته خودش محدثین و مورخین سنی متعمدند که به احادیث شیعه اعتنایی نکنند، خصوصاً که اگر در نظرشان مجعول باشد. [312]

باز اضافه می‌کنم اگر این احادیث نامبرده مجعول شیعه هستند که یکی از آن‌ها حدیث دوات و صحیفه است، پس چرا «صحیح مسلم» آن را نقل کرده و محشّی آن «محمد فؤاد عبدالباقی» خود را به زحمت شدید انداخته تا گفتار عمر را توجیه‌ها و تأویل‌های ناروایی نموده است بلکه می‌بایست از اول بگوید این حدیث مجعولست و شیعه آن را جعل کرده و ما آن را قبول ن داریم، تا خودش و دیگران را راحت کند (و من این حدیث «دوات و صحیفه با تأویل محمد فؤاد را ذیل عنوان «محمد فؤاد عبدالباقی خیانت عمر را تأویل می‌کند» نوشته‌ام مراجعه شود).

و چون صحیح مسلم و محشّی آن چنین اظهاری نکرده‌اند، ما از این‌جا می‌فهمیم که این ادّعای ابن ابی الحدید دروغی است که خود آن را جعل کرده و به شیعه نسبت ناروایی داده.

ثالثا: ابن ابی الحدید در چند موضع از این عبارتش به طور عموم اعتراف کرده است که احادیث فضائل خلفائشان مجعول است چنان‌که می‌گوید: اعلم ان اصل الاکاذیب فی احادیث الفضائل الخ و نیز می‌گوید: فلما رأت البکریة ما صنعت الشیعة وضعت لصاحبها احادیث فی مقابلة هذه الاحادیث .

و در خلال این عبارتش قسمتی از آن احادیث جعلی خودشان را نام‌آوری کرده است: چنان‌که می‌گوید: نحو لو کنت متخداً خلیلاً الحدیث و نحو ائتونی بدواة و بیاض اکتب فیه لابی بکر کتاباً لایختلف علیه اثنان الخ. و نحو حدیث انا راض عنک فهل انت عنی راض.

آقای نصرت‌آبادی ابن ابی الحدید به فضاحت بکریّین افزوده است که این گروه به جعل حدیث فضائل خلفائشان اکتفا نکرده‌اند بلکه این هواخواهان ابابکر شروع کرده به جعل کردن مطاعن «ناسزاگویی» بسیاری درباره علی بن ابیطالب و دو فرزند او چنان‌که می‌گوید: فقابلتهم البکریة بمطا عن کثیرة فی علی و ولدیه و نسبوه تارة الی ضعف العقل و تارة الی ضعف السیاسة و تارة الی حب الدنیا و الحرص علیها.

رابعاً: ما به ابن ابی الحدید می‌گوییم: سرّ این‌که بکرییّن فضائلی برای خلفائشان جعل کرده‌اند اینست: چون پیشوایان و ائمه شیعه خصوصاً علی بن ابیطالب(ع) خود بخود و فی نفسه دارای فضائل و مناقب بی‌شماری هستند نیاز به جعل فضیلت ندارند زیرا کسی که به نص قرآن کریم نفس پیغمبر(ص) می‌باشد، قطعاً در ذات و صفات خود مشابه رسول الله بوده است و گرنه او را نفس پیغمبر خواندن لغو و بیهوده خواهد بود (و دستگاه وحی الهی از هر لغوی مبرّی و منزّه است) و این معنا نزد هر عاقل منصف غیر متعصبی واضح و آشکارا است.

لیکن خلفا اهل تسنّن یک چنین رتبه‌ای را ندارند و مانند اوساط از مردم هستند، و البته در این صورت اگر هواخواهانشان بخواهند درباره آنان فضیلت سرایی کنند ناچارند که فضائلی برای ایشان جعل نمایند و از پیش خود بتراشند، و چون این بیماردلان قلوبشان از حسد اهل بیت پیغمبر مملوّ می‌باشد و از طرفی هم نمی‌توانستند که چگونه پیشوایانشان را مدیحه سرایی کنند، ناگزیر از فضائل علی بن ابیطالب(ع) (که پیغمبر(ص) درباره او تصریح نموده بوده) اقتباس کرده و مشابه آن‌ها را با اندکی تغییر در عبارت برای خلفائشان جعل نمودند، و چون با این عمل هم آتش حقد و کینه‌شان فرو ننشست، شروع به جعل مطاعن نمودند و امورات ناسزایی را به کسی «به علی بن ابیطالب» نست دادند که آیه تطهیر در شأن او نزال گردیده است.

به تاریخ و تفاسیر مراجعه نمایید سپس قضاوت کنید.

آقای نصرت‌آبادی سرّ این جعلیات بکریّین همین بوده است که به عرضتان رساندم، نه آن‌چه ابن ابی الحدید از پیش خود بافته است بدون آن‌که برهان و دلیلی اقامه نماید.

«أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینَا آلَ إِبرَاهِیمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَینَاهُم مُلْكاً عَظِیماً» النساء: 54.

خامساً: این عبارت ابن ابی الحدید جداً تعجب‌آور است، زیرا آن‌چه در واقع این مرد را وادار به این گفتارها نموده، فقط هوای نفس و تعصب بوده است (و اگر غیر از این می‌بود بایستی تمام جملات گفتارش پیچیده به دلیل و برهان باشد، با آن‌که جز ادعای محض چیز دیگری به قلم نیاورده) و با این وصف می‌گوید: نسئل الله ان یعصمنا من المیل الی الهوی و حب العصبیّة (یعنی از خدا می‌خواهیم که ما را از متابعت هوای نفس و تعصب حفظ کند) که این جمله از عبارتش جز خودنمایی و عوام‌فریبی چیز دیگری نیست.

تأیید می‌کند گفتار بالا را این جملات او که می‌گوید: و احادیث مکذوبة تقتضی نفاق قوم من اکابر الصحابه و التابعین الاولین و کفرهم و علی ادون الطبقات فسقهم. که این جملات نشان می‌دهند که آن‌چه این مرد را تحریک کرده، همان طرف‌داری از خلفا بوده است و بس.

و اگر راستی ابن ابی الحدید دلسوز جمیع صحابه بوده، پس چرا از عمار و اباذر و ابن مسعود و ..... نامی نبرده و اشاره‌ای به آنان نکرده است، مگر عمار از صحابه نبوده؟ مگر اباذر از صحابه نبوده؟ مگر ابن مسعود از صحابه نبوده که آن‌ همه آزارها و اذیت‌هایی که از ناحیه عثمان به این رجال از صحابه وارد شده؟ و همه می‌دانند که این گروه از صحابه را کسی تکفیر یا تفسیق نکرده است.

به گفتار بالا اضافه می‌کنم: ما به ابن ابی الحدید می‌گوییم که کتاب‌های معتبر خودتان مملوّ از احادیثی است که تمام شئونات خلفائتان را بر باد می‌دهد و اگر شما غمخوار این اکابر صحابه هستید و راضی نیستید که مثالبی و مذمتی درباره آنان گفته شود که موجب تکفیر و یا تفسیق و نفاق ایشان گردد بایستی اولاً مورخین و محدثین خودتان را تقبیح و تنقید کنید، پیش از آن‌که به شیعه اعتراض نمایید و به آنان افتراء بزنید.

آقای نصرت‌آبادی شما ببینید از آن روزی که من این مباحث را شروع کرده‌ام آن‌چه از روایات در مذمت این اکابر صحابه و تابعینشان آورده‌ام (که موجب فسق یا نفاق و یا کفر ایشان می‌شود با آن‌که عشری از اعشار احادیث می‌باشد) جمیع آن ها از کتب خود اهل تسنن بوده و یک حدیث از آن همه احادیث را من از شیعه نقل نکرده‌ام، ولی چنان تعصب گریبان‌گیر ابن ابی الحدید شده است که تمام موجودیت و احادیث کتب معتبر خودشان را نادیده گرفته و زبان طعن به جانب شیعه گشوده است. «أَلاَ سَاءَ مَا یحْكُمُونَ» النحل: 59.

 

[309] . البقره: 111.

[310] . منظور از این احادیث حدیث‌هایی است که ابن ابی الحدید در این عبارتش ذکر کرده و آن‌ها عبارتند از حدیث اخوّت بین پیغمبر و علی(ع) و حدیث مسدود کردن درهای خان‌ها را به مسجد مگر خانه علی(ع) و حدیث دوات و صحیفه و حدیث بستن طوق به گردن خالد و حدیث لوح و حدیث نهی کردن ابابکر در نماز خالد را و حدیث صحیفه معلقه بکعبة و حدیث سطل آبی که برای وضو علی آورده شده و حدیث به بیعت پیرمردی ابابکر در اولین مرحله و ....

[311] . «حدیث السطل» ینابیع المود ة (الباب التاسع و الاربعون) ص 142 می‌نویسد: اخرج ابن المغازلى الشافعی وصاحب المناقب: بالاسناد عن الاعمش، عن ابى سفیان عن انى بن مالك قال النبی صلى الله علیه واله وسلم صلاة العصر وابطا فی ركوعه فی الركعة الاولى حتى ظننا انه سها، ثم رفع راسه واوجز فی صلاته وسلم، ثم اقبل علینا فنادى: یا على ادن منى، فما زال یتخطى الصفوف من الصف الاخر حتى دنا. فقال له: ما الذی خلفك عن الصف الاول ؟ قال: كنت على غیر وضوء فاتیت بیتى فلم اجد فیه ماء، فنادیت: یا حسن ویا حسین، فلم یجبنى احد، فاذا هاتف یهتف یا ابا الحسن، فاذا رایت انا بسطل من ذهب فیه ماء وعلیه مندیل فتوضات بالماء، وهو اطیب من المسك، فلا ادرى من اتاهما ومن اخذهما منى. فتبسم رسول الله صلى الله علیه واله وسلم وضمه الى صدره وقبل ما بین عینیه، ثم قال: ان السطل والماء المندیل من الجنة والذى اتاك بالسطل بالماء جبرائیل، والذى اتاك بالمندیل میكائیل، والذى نفس محمد بیده، ما زال اسرافیل قابضا بیده على ركبتی حتى لحقت بى الصلاة، وان الله وملائكة یحبونك. ایضا اخرج هذا الحدیث موفق بن احمد الخوارزمی بالاسناد عن حمید الطویل، عن انس بن مالك بلفظه. انتهی.

«حدیث سد الابواب» کنز العمال ج 11 (فضائل علی رضی الله عنه) ص 598 می‌نویسد:

اما بعد فانی امرت بسد هذه الابواب غیر باب علی فقال فیه قائلکم و انی و الله ما سددت شیئاً و لا فتحته و لکنی امرت بشیء فاتبعته. و نیز ینابیع المودة ص 87 (الباب السابع عشر فی سد ابواب المسجد الاباب علی):

و فی سنن الترمذی عن ابن عباس رضی الله عنهما قال ان رسول الله صلی الله علیه و سلم امر بسدّ الابواب الاباب علی. و نیز فرائد السمطین ج 1 ص 205 می‌نویسد:

اخبرنی المشایخ.................................. امر رسول الله صلی الله علیه و سلم بسدّ الابواب فشق ذلک علی اصحابه فلما بلغ ذلک رسول الله صلی الله علیه و سلم دعا الصلاة جامعة حتی اذا اجتمعوا صعد المنبر [و خطبهم] فلم یسمع لرسول الله صلی الله علیه و سلم تحمیدا و تعظیما فی خطبة مثل یومئذ، فقال یا ایها الناس ما انا سددتها و لا انا فتحتها بل الله عز و جل سدها ثم قرء: و النجم اذا هوی ما ضل صاحبکم و ما غوی و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی، فقال رجل: دع لی کوة تکون فی المسجد فابی و ترک باب علی مفتوحا فکان یدخل و یخرج منه و هو جنب.

«حدیث اخوّت» السیرة الحلبیة ج 2 ص 20 می‌نویسد:

و قبل الهجرة آخى صلی الله علیه و سلم بین المسلمین ای المهاجرین على الحق و المواساة، فآخى بین ابی بكر و عمر رضی الله عنهما، و آخى بین حمزة و زید بن حارثة، و بین عثمان و عبد الرحمن بن عوف، و بین الزبیر و ابن مسعود، وبین عبادة بن الحارث و بلال، و بین مصعب بن عمیر و سعد بن ابی وقاص، و بین ابی عبیدة بن الجراح و سالم مولى ابی حذیفة، و بین سعید بن زید و طلحة بن عبیدالله، و بین علی ونفسه ، و قال: اما ترضى ان اكون اخاك؟ قال: بلى یا رسول الله رضیت، قال: فانت اخی فی الدنیا والاخرة.   موضوع اخوت رسول الله با علی بن ابیطالب در مبحث خلافت عثمان ذیل عنوان: «تأسیس پیغمبر اخوت را بین صحابه و بین خود و علی بن ابیطالب» بیان کرده‌ام به آن‌جا نیز مراجعه شود.

«حدیث کتابت» بسیاری از کتب معتبر اهل تسنن این حدیث را نقل کرده‌اند و من قسمتی از آن‌ها را نام‌آوری می‌کنم: صحیح بخاری (محشی به حاشیه سندی) ج 4 ص 6 (باب قول المریض قوموا عنی)

و صحیح مسلم (طبع بیروت) ج 3 ص 1259.

و صحیح بخاری ج 2 (کتاب الجهاد و السیر باب اخراج الیهود من جزیرة العرب) و باب جوائز الوفد ج 4 و نیز صحیح مسلم (کتاب الوصیة) ج 2.

و من «بابویهی» این احادیث را با ترجمه ذیل عنوان: «حادثه روز پنج‌شنبه جلوگیری عمر از کتابت پیغمبر» آورده‌ام مراجعه شود که در این‌جا تکرار نمی‌کنم.

[312] . چنان‌که می‌گوید: الفصل الاول فیما ورد من الاخبار و السیر المنقولة من افواه اهل الحدیث و کتبهم لا من کتب الشیعة و رجالهم لانا مشترطون علی انفسنا ان لانحفل بذلک / شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج 4 ص 78.