شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من بحمد الله حق برایم واضح گردید و از برکات مباحث جنابعالی مستبصر شده و به فرقه ناجیه شیعه پیوستم ولی خیلی دوست داشتم آیه غار را که اهل تسنّن برای ابابکر فضیلت میدانند، شما برای ما توضیح دهید و طریق باطل بودن استدلالشان را روشن کنید، تا بر اطلاعات ما افزوده شود و یقین ما مستحکم گردد.
بابویهی: آقای نصرتابادی من خواسته جنابعالی را به جا میآورم ولی به شرط آنکه پس از اتمام بحث شما خلاصه آن را به طور ساده برای آقای نوبختی بیان کنید، اینک به عرایضم توجه نمایید.
آیه شریفه غار این است:
«إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ كَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللهُ سَكِینَتَهُ عَلَیهِ وَأَیدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِینَ كَفَرُوا السُّفْلى وَكَلِمَةُ اللهِ هِی الْعُلْیا وَاللهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ» [302] .
ترجمه آیه به طور خلاصه: (اگر یاری نکردید او «پیغمبر» را پس به تحقیق که خدایش یاری کرد، آن وقتی که بیرون کردندش کافران، هنگامی که آن دو، در غار بودند، وقتی که میگفت بهمراهش که اندوه مخور، بدرستی که خدا با ماست، پس فرو فرستاد خدا آرامش را بر او «پیغمبر» و تقویت کردش به لشکرهایی که نمیدیدید آنها را، و گردانید کلمه آنان را که کافر شدند پایین، و کلمه خدا بالا است، و خدا غالب درستکار است).
بابویهی: آقای شیخ محمد نصرتآبادی فضائلی که بعضی از علماء اهل تسنن از این آیه شریفه برای ابابکر استنباط کردهاند از این قرار است:
گفتهاند:
اوّلاً ابابکر با پیغمبر در این آیه با هم یاد شدهاند، چنانکه
فرموده «ثانی
اثنین» .
ثانیاً هر دوی ایشان در یک مکان جای داده شدهاند، چنانکه فرموده: «اذهما فی الغار» .
ثالثاً ابابکر را مصاحب
پیغمبر معرفی نموده چنانکه فرموده «اذ یقول لصاحبه».
رابعاً پیغمبر اظهار
شفقّت نسبت به ابابکر نموده چنانکه فرموده «لاتحزن» .
خامساً ابابکر و پیغمبر در یک
ردیف قرار داده شدهاند چنانکه فرموده « انّ الله معنا »..
سادساً نزول سکینه بر ابابکر
شده است که فرموده « فانزل الله سکینته علیه ».
زیرا سکینت هیچ گاه از پیغمبر
جدا نشده است تا آنکه بر او نازل گردد.
این شش فضیلت است که از این آیه شریفه بر
ابابکر ثابت کردهاند.
بابویهی: آقای نصرتآبادی من تعجب میکنم از علماء اهل تسنّن که ادعاء علم ادبیات میکنند ولی طوری از این آیه برداشت کردهاند که اگر زن بچه مردهای از بیاناتشان اطلاع پیدا کند به ریش آنان میخندد به عرایض ذیل توجه نمایید تا صدق گفتارم برایتان واضح شود:
فضیلت اول: این جزء از آیه شریفه «ثانی اثنین» عیناً مثل اینست که مثلاً بگوییم: خرج رسول الله(ص) فی عدّة رجال هو عاشرهم (یعنی پیغمبر با عدهای از مردان بیرون رفت که دهمین آنان بود) و هر عوامی میفهمد که بودن پیغمبر با آن جمعیّت هیچ شأن و مقامی برای آنان نمیشود، زیرا اگر تمام آن افراد کافر بودند و یا همه ایشان مؤمن و یا بعضی از آنان کافر و بعض دیگر مؤمن، باز همین جمله صدق میکرد بدون هیچ تفاوتی، همان طوری که کفر آن کفّار از مقام آن حضرت نمیکاهد.
نتیجتاً وقتی ابابکر با پیغمبر باشد دو نفر محسوب میشوند و هر کدامشان دوّمین همدیگرند، و این امر در رتبه و درجه یکدیگر هیچ گونه دخالتی ندارد، پس دوّمین بودن پیغمبر در غار هرگز برای ابابکر فضیلتی نخواهد شد. [303]
فضیلت دوم: این جمله «اذ هما فی الغار» مانند جمله اولست که اصلاً دلالت بر فضیلت ندارد مثلاً اگر مؤمنی و کافری یا عدهای از مؤمنین با گروهی از کفّار گِرد یک دیگر جمع شوند، خودِ این جمع شدنشان نه از مقامشان میکاهد و نه فضیلتی به آنان میافزاید. اضافه میکنم: مسجد از غار بالاتر است و بسیار اتفاق میافتاد که پیغمبر(ص) با گروهی از مؤمنین و یهود و نصاری و منافقین در مسجد اجتماع میکردند، و اگر تجمّع در یک مکان ایجاد فضیلت مینمود پس میبایست در مسجد بیشتر و بهتر اثر کند از آن اثری که در غار مینماید و همه میدانند که هیچ گاه آیهای در شأن این تجمع نازل نشده است.
باز اضافه میکنم کشتی نوح به مراتب از غار افضل بوده زیرا پیغمبری مانند حضرت نوح(ع) آن را برای نجات خلق کثیری ساخته است، ولی برای اجتماع کنندگانِ در کشتی و راکبینِ آن، هیچ فضیلتی نبوده و گرنه میبایست شیطان و بهائم و درندگان و دیگر موجودات از سوار شدن در آن و بودنشان با حضرت نوح(ع) به فضیلت بزرگی رسیده باشند، و همه میدانند که هیچ فضیلتی برای آنها نبوده است.
باز اضافه میکنم خداوند متعال بعضی از تجمعهای با پیغمبر را مذمت نموده بلکه به آن حضرت امر کرده که از عدهای کنارهگیری کند: چنانکه میفرماید: «فَمَالِ الَّذِینَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِینَ عَنِ الْیـمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِینَ» [304] . «وَاصْبِرْ عَلَى مَا یقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً» [305] .
فضیلت سوّم: این جمله «اذ یقول لصاحبه» مانند دو جمله پیشین فضیلتی را برای ابابکر ثابت نمیکند به این بیان: کلمه «صاحب» به معنای همدم و معاشر شخص است، پس هر دو نفری که با هم باشند هر کدام از آنان صاحب یکدیگر محسوب میشوند.
خواه این دو نفر کافر باشند یا هر دو مسلمان یا یکی از آنان مسلمان و دیگری کافر یا هر دو عاقل باشند یا دیوانه و یا یکی از آنان عاقل و دیگری دیوانه چنانکه در قرآن کریمست: «قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَكَ مِن تُرَاب ثُمَّ مِن نُطْفَة ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً» [306] . که در این آیه شریفه مؤمنی که با کافری روبرو شده و به او عتاب و خطاب میکند آن دو نفر را صاحب همدیگر نامیده.
بلکه لغت عرب یک انسان را با یک حیوانی که همراه او است نیز صاحب یکدیگر خوانده است چنانکه شاعر عرب گفته:
انّ الحمار مع الحمار مطیّة فاذا خلوت به فبئس الصاحب
(یعنی الاغ با الاغ، چهارپای سواری هستند و هرگاه با آن خلوت کنی بد همدمی میباشد)
بابویهی: آقای نصرتآبادی میبینید در آیهای که تلاوت شد کافری را صاحب مؤمن، و در شعر فوق چهارپایی مانند الاغ صاحب انسانی گفته شده است، پس در این صورت کلمه «صاحب» که در آیه شریفه غار آورده شده و منظور از آن ابابکر است که صاحب رسول الله(ص) بوده، هیچ گونه فضیلت و منقبتی را برای ابابکر ثابت نمیکند.
آقای نصرتآبادی ممکن است از افراد اهل تسنن به گفتار بالا اعتراض کند و بگوید: در مکه معظّمه از اصحاب و سایر مسلمین بسیار بودند و پیغمبر(ص) هیچ کس را همراه خود به غار نبرد و از میان همه آنان ابابکر را انتخاب نمود، پس این خود یک مزیّت و فضیلتی برای او خواهد بود.
آقای نصرتآبادی به گفتار ذیل توجه کنید تا بدانید که جای هیچ گونه اعتراضی نیست:
مورخین سنی و شیعه مینویسند در سنه 13 از بعثت بود که کفار قریش در «دار الندوه» اجتماع کردند و توطئه نمودند برای کشتن پیغمبر(ص)، جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و او را از نقشه ایشان باخبر نمود و به جنابش عرض کرد که شبانگاه به غار ثور رود و از آنجا به مدینه هجرت نماید، پس حضرت در شب اول ماه ربیع الاولِ این سنه علی بن ابیطالب(ع) را به جای خود نصب نموده و به سوی غار حرکت کرد و در بین راه به ابوبکر برخورد نمود و او را با خود به غار بُرد.
در این شب کفّار خانه آن حضرت را زیر نظر گرفته بودند تا چون پاسی از شب بگذرد بر او هجوم بیاورند و وی را به قتل برسانند، و با این خفقان و محاصره شدید چگونه آن حضرت دسترسی به صحابه و سایر مسلمین داشته تا افرادی از بین آنان انتخاب کند و همراه خود ببرد.
به اضافه آنکه پیغمبر(ص) نیازی به همراهی احدی نداشته تا کسی را با خود بردارد، پس اینکه میبینید ابابکر را با خود به غار برده، برای آنست که در بین راه با او مصادف شده نه آنکه او را از میان صحابه انتخاب کرده باشد تا برای ابابکر فضیلتی ثابت شود.
بلکه اگر با این وصف ابابکر را با خود نمیبرد خطر آن را داشت که کفار به او برخورد کنند و از پیغمبر جویا شوند و او هم ناگزیر از ملاقتش خبر دهد، و در نتیجه به حضرتش دست یابند.
فضیلت چهارم: یا جلمه «لاتحزن» همانند جملات سابقه فضیلتی برای ابابکر نداشته بلکه در نکوهش اوست به بیانی که ذیلاً گفته میشود:
این غصه و اندوه ابابکر از دو حال خارج نبوده: یا آنکه کاری ممدوح و مورد رضایت خداوند متعال بوده «مثلاً برای رسول خدا محزون شده و از این پیش آمد ناگوار مغموم گشته است» و یا آنکه مذموم و مورد غضب او بوده است.
کلمه «لا» در این جمله صرف نهی است که پیغمبر(ص) به واسطه آن ابابکر را نهی کرده است. و آن حضرت از چیزی نهی میفرماید که آن چیز خلاف و نامشروع باشد، پس این حزن و اندوه ابابکر کاری برخلاف خوشنودی خداوند بوده است و اگر اندوه از مورد رضایت خدا بود، هرگز از آن نهی نمینمود.
پس این جمله «لاتحزن» بر علیه ابابکر است و هیج ارتباطی با معنای شفقت و مهربانی ندارد.
فضیلت پنجم: از جمله «انّ الله معنا» نیز نمیتوان فضیلتی برای ابابکر ثابت نمود:
زیرا مقصود از کلمه «معنا» که به معنای «با ما است» همان خود پیغمبر(ص) میباشد و بس و این گونه تعبیر (با آنکه گوینده یک نفر است ولی بگوید ما) در کلام عرب و در قرآن کریم بسیار است که در مقام بزرگداشت و احترام، از یک فرد تعبیر به جمع میآورند چنانکه میفرماید: انّا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون (یعنی ما نازل کردیم قرآن را و ما حافظ آن هستیم) که در این آیه شریفه خداوند متعال از خودش تعبیر به «ما» آورده است.
آقای نصرتآبادی قرینه و شاهد بر این معنایی که گفته شد در جملات دیگر آیه غار موجود است، به جهت آنکه مفاد جمله «انّ الله معنا» اینست که خداوند متعال یاری میکند پیغمبر را و دشمنانش را از او دفع مینماید، و ما میبینیم در این دو جمله «فانزل الله سکینته علیه و ایّده بجنود لم تروها» به نصرت و یاری آن حضرت تصریح فرموده است
فضیلت ششم: این جمله «فانزل الله سکینته علیه» به اضافه آنکه فضیلتی برای ابابکر ندارد بلکه منقصتی را درباره او ثابت میکند به این بیان: