239. (الثالث): قوم تعمدواالكذب لا لانهم اخطاؤا و لا لانهم رووا عن كذاب فهؤلاء تارة يكذبون في الاسناد فيروون عمن لم يسمعوا منه و تارة يسرقون الاحاديث التي يرويها غيرهم و تارة يضعون احاديث و هؤلاء الوضاعون انقسموا ثمانية اقسام:
(الاول)الزنادقة قصدواافساد الشريعة و ايقاع الشك فيها في قلوب العباد و التلاعب بالدين كعبدالكريم بن ابي العوجاء و بنت حماد،
ا. و قال ابن عدي لمااخذ ابن ابي العوجاء اتى به محمد بن سليمان بن علي فامر بضرب عنقه فقال و اللّه لقد و ضعت فيكم اربعة الاف حديث احرم فيهاالحلال و احل فيهاالحرام.
ب. و عن جعفر بن سليمان قال سمعت المهدي يقول اقر عندي رجل من الزنادقة انه وضع اربعمائة حديث فهي تجول في ايدي الناس ............
ج. و قال حماد بن زيد و ضعت الزنادقة على رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم اربعة الاف حديث.
(الثاني) قوم كانوا يقصدون و ضع الحديث نصرة لمذهبهم و هذا مذكور عن قوم من السالمية عن عبداللّه بن يزيد المقري قال رجع رجل من اهل البدع عن بدعته فجعل يقول انظروا هذاالحديث عمن تاخذونه فانا كنااذا ترائينا رايا جعلنا له حديثا.
هـ . و عن ابن لهيعة قال سمعت شيخا من الخوارج تاب و رجع فجعل يقول ان هذه الاحاديث دين فانظروا عمن تاخذون دينكم فانا كنااذا هويناامرا صيرناه حديثا ............
(الثالث) قوم و ضعوا في الترغيب و الترهيب ليحثواالناس بزعمهم على الخير و يزجروهم عن الشر .......
و. عن ابي عبداللّه النهاوندي قال قلت لغلام خليل هذه الاحاديث التي تحدث بها من الرقائق فقال و ضعناها لنرفق بها قلوب العامة..............
قال ابن الجوزي غلام خليل كان يتزهد و يهجر شهوات الدنيا و يتقوت البقلاء صرفا و غلقت اسواق بغداد يوم موته فحسن له الشيطان هذاالفعل القبيح.
ز. و عن محمد بن عيسى الطباع قال سمعت ابن مهدي يقول لميسرة بن عبد ربه من اين جئئت بهذه الاحاديث من قرا كذا فله كذا قال و ضعتهاارغب الناس فيها.
وسئل عبدالجبار ابن محمد عن ابي داود النخعي فقال كان اطول الناس قياما بالليل و اكثرهم صياما بنهار و كان يضع الحديث و ضعا.
ح. و كان ابوبشر احمد بن محمد الفقيه المروزي من اصلب اهل زمانه في السنة و اذبهم عنها و اخفهم امن خالفها و كان مع هذا يضع الحديث و يقلبه.
وقال ابو زرعة الرازي كان ميسرة بن عبد ربه يضع الحديث و قد و ضع في فضائل قزوين نحوا من اربعين حديثا.
ط. و عن ابي عمار المروزي قال قيل لابي عصمة بن ابي مريم من اين لك عن عكرمة عن ابن عباس في فضائل القران سورة سورة و ليس عند اصحاب عكرمة هذا قال اني رايت الناس اعرضوا عن القران و اشتغلوا بفقه ابي حنيفة و مغازي بن اسحق فوضعت هذاالحديث حسبة و قال ابن عدي سمعت ابا بدر احمد بن خالد يقول كان و هب بن حفص من الصالحين مكث عشرين سنة لا يكلم احدا قال ابو عروبة كان يكذب كذبا فاحشا، و عن يحيى بن سعيد القطان ما رايت الكذب في احد اكثر منه فيمن ينسب الى الخير و الزهد ............
(الخامس) قوم كان يعرض لهم غرض فيضعون الحديث ...............
یا. و منهم من كان يضعه في ذم من يريد ان يذمه كما حكی عن سعد بن طريف انه راى ابنه يبكي فقال مالك فقال ضربني المعلم فقال اما و اللّه لاحدثنهم حدثني عكرمة عن ابن عباس عنرسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم قال معلموا صبيانكم شراركم.
یب. و قيل لمامون بن احمد الا ترى الی الشافعي و الى من تبعه بخراسان فقال حدثنااحمد بن عبداللّه بن معدان عن انس قال قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم يكون في امتي رجل يقال له محمد بن ادريس اضر على امتي من ابليس.
یج. و قيل لمحمد ابن عكاشة الكرماني ان قوما يرفعون ايديهم في الركوع و بعد رفع الراس من الركوع فقال انباناالمسيب بن و اضح حدثنا عبداللّه المبارك عن يونس عن يزيد عن الزهري عن انس قال قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم من رفع يديه في الركوع فلا صلاة له.
(السابع) قوم شق عليهم الحفظ ......... و هؤلاء قسمان، احدهماالقصاص و معظم البلاء منهم يجري .............
ید. حكى فقيهان ثقتان عن بعض قصاص رماننا و كان يظهر النسك و التخشع انه حكى لهما قال قلت يوم عاشوراء قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم من فعل اليوم كذا فله كذا و من فعل كذا فله كذاالى اخر المجلس فقالا و من اين حفظت هذه الاحاديث فقال و اللّه ما حفظتها و لااعرفها فقال بل في و قتي قلتها و قد صنفت بعض قصاص زماننا كتابا فذكر فيه ان الحسن و الحسين دخلا على عمر بن الخطاب و هو مشغول فلماافاق من شغله رفع راسه فراهما فقام فقبلهما و وهب لكل و احد منهماالفا و قال لها اجعلاني في حل فما عرفت دخولكما فرجعا و شكراه بين يدي ابيهما فقال علي سمعت رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم يقول عمر بن الخطاب نور في الاسلام و سراج لاهل الجنة فحدثناه فدعا بداوة و قرطاس و كتب بسم اللّه الرحمن الرحيم حدثني سيدا شباب اهل الجنة عن ابيهماالمرتضى عن جدهماالمرتضى انه قال عمر نور الاسلام في الدنيا و سراج اهل الجنة و اوصى ان يجعل في كفنه على صدره فوضع فلمااصبحوا و جدوه على قبره و فيه صدق الحديث الحسن و الحسين و صدق ابو هما و صدق رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم عمر و نور الاسلام و سراج اهل الجنة.
والعجب لهذا بلغت به الوقاحة الى ان يصنف مثل هذا ثم ماكفاه حتى عرضه على كبار العلماء فكتبوا عليه تصويب ذلك التصنيف الخ................
یو. (فصل) قال ابن الجوزي: و الوضاعون خلق كثير فمن كبارهم و هب بن و هب القاضي و محمد بنالسائب الكلبي و محمد بن سعيد الشامي المصلوب و ابو داود النخعي و اسحق بن نجيح الملطي و عباس بن ابراهيم النخعي و المغيرة بن شعبة الكوفي و احمد بن عبداللّه الجويباري و مامون بن ابي احمد الهروي و محمد بن عكاشة الكرماني و محمد بن القاسم الطائكاني و محمد بن زياد اليشكري .........................
یز. و قال الحافظ سهل بن البراء ثم و ضع احمد بن الجويباري و محمد بن عكاشة الكرماني محمد بن تميم الداري الفارياني على رسول اللَّه صلى اللّه عليه و سلم اكثر من عشرة الف حديث قد قدم جماعة من الكذابين على كذبهم و تنصلوا من ذلك.
یح. عن ابن ابي شيبة قال كنت اطوف بالبيت و رجل و رائي يقول اللّهم اغفر لي و مااراك تفعل فقلت يا هذا قنوطك اكثر من ذنبك فقال دعني فقلت له اخبرني، فقال اني كذبت على رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم خمسين حديثا فطارت في الناس و مااقدر ان ارد منها شيئا.
یط. و قال ابن لهيعة دخلت على شيخ و هو يبكي فقلت و ما يبكيك قال ضعت اربعمائة حديث ادخلتها في الناس فلاادري كيف اصنع.
ک. و قال النسائی: الکذابون المعروفون بوضع الحدیث اربعة: ابن ابی یحیی بالمدینة، و الواقدی ببغداد، و مقاتل بن سلیمان بخراسان، و محمد بن سعید المصلوب بالشام.
(فصل) قال ابن الجوزي لما لم يكن احداان يدخل في القران ما ليس منه اخذ اقوام يزيدون في حديث رسول اللَّه صلى اللّه عليه و سلم و يضعون عليه مالم يقلالخ.
بابویهی: آقای نوبختی البته آقای شیخ محمد نصرتآبادی نیازی به ترجمه ندارند و فهمیدند که این احادیث چه میگویند، ولی من برای شما خلاصه معنای اینها را میگویم تا ببینید چه خائنها و راهزنان دین که به لباس مبلغین دینی درآمده و با زبان و قلمهای مسموم خود هزارها خرافها و مزخرفات از پیش خود بافته و به پیغمبر نسبت داده و به سبب آنها این امتِ خواب رفته خامِ بیخبر را در بیابانهای ضلالت و گمراهی پراکنده کردند. اینک آقای نوبختی به یکایک معنای این احادیث فوق توجه نمایید:
(حدیث اول): وقتی ابن ابی العوجاء زندیق را نزد محمد بن سلیمان آوردند که او را گردن بزنند، گفت: سوگند به خدا که من چهار هزار حدیث جعل کرده و در آنها حرامهایی را حلال و حلالهایی را حرام کردم.
(حدیث دوم): مهدی عباسی میگوید یکی از زندیقها نزد من اقرار کرد به اینکه چهارصد حدیث جعل نموده و در میان جامعه منتشر کرده است.
(حدیث سوم) حماد بن زید میگوید زندیقها چهار هزار حدیث از پیش خود ساخته و آنها را به پیغمبر نسبت دادهاند.
(حدیث چهارم): عبدالله مقرّی میگوید یکی از بدعت گذارانی که از این عمل خود توبه نموده بود گفت حدیثها را وارسی کنید، و ببینید گویندگان آنها چه کسی است، زیرا هر وقت رأی ما بر چیزی قرار میگرفت حدیثی درباره آن میساختیم.
(حدیث پنجم): ابولهیعه میگوید یک نفر از خوارج که توبه نموده بود میگفت این احادیث دین است، ببینید از چه کسی آنها را میگیرید، زیرا وقتی ما به چیزی علاقه پیدا میکردیم، حدیثی درباره آن جعل میکردیم.
(حدیث ششم): ابو عبدالله نهاوندی به «غلام خلیل» میگوید این حدیثهایی را که نقل میکنی رقّت آورند؟ جواب داد ما خودمان آنها را جعل کردهایم تا دلهای مردم را نسبت به آنها نرم کنیم، ابن جوزی میگوید غلام خلیل مردی بوده زاهد و از دنیا کنارهگیری مینمود و خوراک او فقط باقلا بوده است، و وقتی از دنیا رفت بازارهای بغداد برای او تعطیل کردند، و با این وصف شیطان او را فریب داد و این کار قبیح و زشت را در نظر او نیکو گردانید.
(حدیث هفتم): محمد طباع میگوید از پسر مهدی شنیدم که به میسرة میگفت این احادیث را (که هر کس فلان چیز را بخواند فلان ثواب به او داده میشود) از کجا آوردهای؟ او در جواب گفت من خودم آنها را ساختهام تا مردم به آن اعمال رغبت کنند و از عبد الجبار پرسیدند داود نخعی چگونه است؟ جواب داد از همه مردم شبخیزتر و روزهدارتر بوده و با این وصف حدیث جعل میکرد.
(حدیث هشتم): احمد فقیه مروزی از سختترین افراد زمان خود بود درباره سنّت و با مخالفین آن جداً مبارزه مینمود و با این وصف حدیث جعل میکرد و احادیث را زیر و رو مینمود و ابو زرعه رازی میگوید میسره حدیث جعل میکرد و چهل حدیث در ستایش قزوین ساخته است.
(حدیث نهم) به ابو عصمت مروزی گفتند:، از کجا تو این مطالب را آوردهای که هر دم از عکرمه از ابن عباس نقل میکنی درباره فضیلت قرآن، با آنکه نزد اصحاب عکرمه این گونه مطالب نبوده است؟
او در جواب گفت من دیدم مردم از خواندن قرآن روی گردان شده و به فقه ابوحنیفه و جنگ نامه ابن اسحق روی آوردهاند، از این جهت این احادیث را از پیش خود سا ختم تا عندالله مأجور باشم.
(حدیث دهم) احمد بن خالد میگوید: وهب بن حفص یکی از صالحین بوده که مدت بیست سال با کسی سخن نگفته ولی ابوعروبه گفته که این مرد دروغهای فاش میگفت و نیز یحیی قطان گفته است: در بین افرادی که معروف به خیر و زهد هستند ندیدم دروغگوتر از این مرد.
(حدیث یازدهم): نقل شده است از سعد بن طریق که وقتی دید پسرش گریه میکند از او پرسید چرا گریه میکنی؟ جواب داد معلّم مرا زده، سعد گفت سوگند به خدا حدیثی درباره او خواهم ساخت، سپس گفت: روایت کرده است عکرمه از ابن عباس از پیغمبر که فرموده: معلمین اطفال شما بدترین مردم هستند.
(حدیث دوازدهم): به مأمون بن احمد گفتند: شافعی (یعنی محمد بن ادریس امام شافعیّین) و اصحابش (اوج گرفتهاند) در خراسان، او در جواب ایشان این حدیث را بساخت: احمد بن عبدالله بن معدان از اَنَس از پیغمبر که فرموده: میآید در امت من مردی که نام او محمد بن ادریس است و ضرر او بر امّتم از شیطان بیشتر میباشد.
(حدیث سیزدهم): به محمد بن عکاشه کرمانی گفتند: گروهی هستند که در رکوع و پس از رکوع دست خود را بلند میکنند او در جواب ایشان گفت: خبر داد ما را مسیّب از عبدالله مبارک از یونس از یزید از زهری از اَنَس که پیغمبر فرموده هر کس دستش را در رکوع بلند کند نمازش باطل است.
(حدیث چهاردهم): دو نفر فقیه مؤثّق نقل کردهاند: یک نفر از قصهسرایان و داستانگویان (که اهل عبادت و خشوع بوده) میگفته است پیغمبر فرموده: هر کس در روز عاشورا چنین کند فلان ثواب را به او میدهند. و هر کس چنان کند فلان پاداش به او داده میشود، این دو فقیه از او پرسیدند از کجا این احادیث را آوردهای؟ در جواب آنان گفت: سوگند به خدا از کسی نقل نمیکنم بلکه همین ساعت آنها را ساختم.
(حدیث پانزدهم): (مؤلف میگوید): یک نفر از قصهسرایان و داستانگویانِ زمان ما کتابی را تألیف کرده و در آن این موضوع را نوشته: روزی حسنین وارد بر عمر بن خطاب شدند در حالی که او به کاری مشغول بود ناگاه سرش را بلند کرد و ایشان را بدید، از جای برخاست و آنان را بوسید و به هر کدامشان هزار درهم «دینار» بداد و گفت مرا حلال کنید زیرا من ورود شما را نفهمیدم، حسنین نزد پدرشان آمده و این عمل عمر را به او گفتند، علی بن ابیطالب گفت: از پیغمبر شنیدم که میگفت: عمر بن خطاب نوریست در اسلام و چراغ اهل بهشت میباشد، حسنین این حدیث را بر عمر نقل کردند، عمر دستور داد دوات و کاغذ آوردند، نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم (و حدیث حسنین را نیز نوشت) و پس از آن وصیت نمود که این نوشته را در کفن من روی سینهام بگذارید و چون او فوت کرد این عمل را انجام دادند، روز بعد دیدند نامهای روی قبرش افتاده و در آن نوشته: راست گفت حسن و حسین و راست گفت پدرشان و راست گفته است رسول خدا که عمر نور اسلام است و چراغ اهل بهشت میباشد.
(مؤلف اضافه میکند): تعجب است از این مرد وقاحتش به جایی رسیده که برای این گونه گفتارهایش کتابی تألیف کرده و آنها را در آن کتاب نوشته است و به این هم اکتفا نکرده بلکه این کتابش را نزد علمائ برده و ایشان هم آن را تصویب نمودند.
(حدیث شانزدهم): ابن جوزی میگوید جعل کنندگان حدیث بسیارند، و سرشناسان ایشان ده نفرند: وهب بن وهب قاضی، محمد بن سائل کلبی، محمد بن سعید شامی، ابو داود نخعی، مغیرة بن شعبه کوفی، احمد بن عبدالله جویباری، مأمون بن ابی احمد هروی، محمد بن عکاشه کرمانی، محمد بن قاسم طائکانی، محمد بن زیاد یشکری.
(حدیث هفدهم): سهل بن براء میگوید: احمد جویباری و محمد بن عکاشه کرمانی، و محمد بن تمیم فاریابی، ده هزار حدیث جعلی را که خود ساخته بودند به پیغمبر نسبت دادند.
(حدیث هجدهم): ابوشیبه میگوید: مشغول طواف کعبه بودم که شنیدم مردی پشت سر من میگوید: خدایا مرا بیامرز و نمیبینم ترا که مرا بیامرزی. من برگشتم و به او گفتم این ناامیدی تو از گناهت بزرگتر است او گفت مرا واگذار، باز به او گفتم از جریان کارت به من خبر بده، گفت من پنجاه حدیث دروغ بر پیغمبر بستهام و آنها در میان مردم منتشر گشته، و من نمیتوانم آنها را برگردانم.
(حدیث نوزدهم): ابولهیعه میگوید پیرمردی را دیدم که گریه میکرد، از او پرسیدم چرا گریه میکنی؟ گفت من چهار صد حدیث جعل کردهام و در بین مردم پخش نمودم، اکنون نمیدانم چه کنم؟
(حدیث بیستم): نسائی میگوید: دروغگویانی که مشهور به جعل کردن حدیث بودهاند چهار نفر میباشند: ابن ابی یحیی در شهر مدینه، واقدی در بغداد، مقائل بن سلیمان در خراسان، و محمد بن سعید (که او را بدار زدند) در شام بودهاند.
(حدیث بیست و یکم): ابن جوزی میگوید چون برای هیچ کس امکان نداشت که بتواند چییز که از قرآن نیست جزء آن نمایند، از این جهت گروهی چیزهایی را که پیغمبر نگفته بوده است، به صورت حدیث درآورده و به آن حضرت نسبت دادهاند.
«فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللهِ لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَیدِیهِمْ وَوَیلٌ لَهُمْ مِمَّا یكْسِبُونَ» البقره: 79.
بابویهی: آقای نوبختی من پیش از بیان کردن حدیثهای فوق به شما عرض کردم: احادیثی را که درباره فضائل خلفاء نقل کردهاند حدیثهایی است که زمینه ندارد، ولی جنابعالی به واسطه خوشبینی و خوشباوری که دارید، خیال کردید که هر چه علماءتان نقل میکنند تمام آنها صحیح و مطابق با واقعست، و من ناچار شدم که این احادیث فوق را برایتان بگویم تا از این سادهلوحی و خوشبینی دست بردارید و بدانید که دستهای خیانت بسیار است و قلمهای مسموم بیشمار.
نوبختی: آقای بابویهی راستی من در خیالم خطور نمیکرد که کسی جرأت کند دروغ بر پیغمبر(ص) ببندد، ولی با این احادیثی که شما از سیوطی نقل کردید دیگر اطمینانی برای شخص باقی نمیماند که بتواند به حدیثی تکیه کند و آن را از پیغمبر(ص) بداند.
بابویهی: آقای نوبختی شخص محقق و کنجکاو، هیچ گفتاری را نادیده و نسنجیده قبول نمیکند، هر کس توانائی علمی دارد بایستی یکایک دلیلها و روایتهای هر نویسنده و گویندهای را بررسی نماید، و خود را به علم و دانش ایشان مُتّکی نکند و نگوید این نویسنده یا این گوینده بهتر از من میداند، زیرا در میان این سلسله دروغگویان، شیادان و جعل کنندگان بسیارند.
ـ به هوش باش که دزدان ره دلیل رهند ـ
کسانی که سیر تاریخ دارند و اَدیان شناسان حقیقی میدانند که اکثر آن افرادی که جامعهای را بر هم میزنند و اشخاصی که اختلاف در میان ملل ایجاد میکنند و کسانی که دین خدا را بر گروندگانش مشتبه و ملتبس مینمایند همان علماء سوء و اهل قلم هستند و گرنه بیسوادان و اوساط از مردم چنین قدرتی نداشته و کسی از اَمثال ایشان متابعت و پیروی نخواهد کرد.
به اضافه اینکه بسیاری از احادیث است که خود علماء شما آنها را جعل و ساخته شده میدانند همان طوری که شنیدید جلال الدین سیوطی در کتاب خود «اللآلی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة» چه تعداد سنگینی از حدیثها و چه افراد کثیری از دروغگویان و جعل کنندگان را که نام برده است.
آقای نوبختی حالا که تا اندازهای به این جوّ تاریکی که قلمفرسایان خائن به وجود آوردهاند آشنا شدید، احادیثی را که همین ایادی جنایتکار درباره خلفاء شما به عنوان فضیلت ساختهاند، قسمتی از آنها را با شرح برایتان بیان میکنم تا آنچه را که گمان نمیکردید عیاناً مشاهده کنید، اینک به عرایضم توجه نمایید: