صفحه اصلی   ارتباط با ما

Top of Box
Login ورود کاربران
کلمه کاربری

رمز عبور


Bottom of Box
Top of Box
Statistics آمار بازدیدکنندگان کاربران آنلاین : 55
بازدید های امروز : 7,566
بازدید های دیروز : 15,448
کل بازدید ها : 45,648,193
بازدید از این صفحه : 5893
پر بازدید ترین روز : 1392/2/23
بیشترین بازدید : 41593
بیشترین کاربر آنلاین : 623
Bottom of Box
Top of Box
با قرار دادن لینـک و لـوگـوی ما در وب سـایت یا وبـلاگتان جـهت معرفی و تـشویق بـازدیـدکنندگان به بازدید از این سایت از اجـر معنوی آن بهره مند شوید
Logo of Monazere.ir
Bottom of Box

برنامه نویسی اختصاصی
هاست 50 مگابایت
یک دامنه ir
ریسپانسیو
قابلیت ارتقا


سبب تشیّع شیخ عبدالرحمن حمیدی

تا آن‌که روزی در یکی از مدارس این شهر به نام مدرسه میرزا جعفر جلو حجره‌ای نشسته بودم که یک شخص روحانی وارد مدرسه شد و در ردیف من جلو آن ایوان بنشست، من او را احترام نموده از پیش پایش ایستادم و چون اندکی گذشت آن روحانی نگاهی به من کرد و گفت جناب آقا شما را ناراحت می‌بینم، در جواب او گفتم مسأله‌ای نیست، باز اندکی گذشت رو به من نموده و گفت اگر کاری از من ساخته باشد در خدمت حاضرم، من از این عاطفه این مرد خجل شدم و پیش خود گفتم بد نیست که من حکایت حال خود بنمایم شاید خداوند چیزی را به زبان او جاری کند که مشکل مرا حلّ نماید.

در نتیجه اندکی از پیش‌آمدهایم را برای او شرح دادم، ساعتی در فکر فرو رفت، سپس به من گفت: اگر من شما را راهنمایی کنم از من می‌پذیرید؟ من در جواب ایشان گفتم شما نظرتان را بفرمایید اگر من صلاح خودم را در آن ببینم البته اطاعت خواهم نمود، او به من گفت به نظر م اگر شما کتاب «المراجعات» تألیف سید شرف الدین عاملی را مطالعه کنید، انشاء الله از این نگرانی‌ها نجات پیدا می‌کنید، زیرا در این کتاب گفتگوهایی میان سنی و شیعه مطرح است، سؤال‌ها و جواب‌هایی ردّ و بدل می‌شود که این گونه مشکلات را حلّ می‌کند به طوری که گویا شما اشکال‌های خود را می‌پرسید و جواب‌های آن‌ها را تحویل می‌گیرید، به اضافه آن‌که بسیاری از مطالب ناخواسته‌ای که ارجمند و گران‌بهاست به دست آورده‌اید.

جناب آقای بابویهی من همان ساعت از آن روحانی تشکر نموده و خداحافظی کردم و در تفحص از این کتاب برآمدم تا آن‌که از یک کتاب‌فروشی آن را خریدم و شب و روز به مطالعه آن پرداختم، چنان این کتاب مرا به خود جلب کرد که اگر می‌توانستم از خواب و خوراک دست برمی‌داشتم و فقط آن را مطالعه می‌نمودم.

در نتیجه از محاکماتی که بین این عالم فقید «سید شرف الدین موسوی عاملی و بین شیخ سلیم بشری استاد جامعه ازهر مصر واقع شده بود استفاده سرشاری نمودم به طوری که حجّت بر من تمام شد و یقین پیدا کردم که حق در مذهب تشیّع می‌باشد، زیرا این فرقه آن‌چه در فروع و اصول خود در دست دارند جمیع آن‌ها از پیغمبر(ص) و اهل بیت معصومین او است، و نیز بر من ثابت گردید که بدگویی‌هایی که از این فرقه می‌شود تمام آن‌ها افتراء و تهمت می‌باشد، و دامن ایشان از این مزخرفات پاک و منزّه است.

اکنون آقای شیخ محمد نصرت‌آبادی من «حمیدی» به شما توصیه می‌کنم که به اضافه شرکت در مجلس آقای بابویهی از این کتاب «المراجعات» غفلت نکنید، زیرا این کتاب مجموعه‌ایست از حکمت در کمال فصاحت و بلاغت و جمیع دلیل‌هایی که در آنست همه آن‌ها از کتاب‌های اهل تسنّن می‌باشد، و از شیعه چیزی نقل ننموده، تا آن‌که در طرف مقابل بهتر تأثیر کند و حجت بر او تمام‌تر باشد، خداوند نویسنده آن را غریق رحمت خود نماید و با اجداد طاهرینش محشور کند.

شیخ محمد نصرت‌آبادی: جناب آقای حمیدی من از این راهنمایی شما بسیار متشکّرم و حتماً امر حضرت‌عالی را امتثال خواهم نمود، چون یکی از خواسته‌های مهمّ من همین گونه کتاب‌ها و این جلساتی است که بر بینایی انسان می‌افزاید و شخص را از کوری و گمراهی نجات می‌بخشد.

جناب آقای حمیدی من نزدیک است که در مرام به شما ملحق شوم و داخل مذهب تشیّع گردم و فقط یک اشکالی دارم که آن را از آقای بابویهی درخواست کرده‌ام که اگر ایشان جواب کاملی به من بدهند، تکلیف من نسبت به مذهب روشن خواهد شد، و البته جناب آقای بابویهی بحث اخیرشان را منحصر در همین خواسته من نموده‌اند ولی هنوز به اتمام نرسیده است، و امیدوارم به همین زودی‌ها از این نگرانی نجات پیدا کنم و پس از پایان این بحث‌مان مجدداً خدمت شما خواهم رسید و از تصدیع اوقات شریفتان معذرت می‌خواهم.

بابویهی: مجلس آقای حمیدی سلّمه الله تعالی خاتمه پیدا کرد و ما پس از تشکر کامل خداحافظی کرده و از حضورشان مرخص شدیم و در بین راه به آقای نصرت‌آبادی و آقای نوبختی گفتم سفر من به مشهد طولانی شده و نگران اهل خود هستم و تصمیم دارم جلسه را تعطیل کنم و به تهران مراجعت نمایم.

شیخ محمد نصرت‌آبادی و نوبختی: آقای بابویهی ما از تمام شئونات زندگی خود دست شستیم که از جلسه شما استفاده کنیم و تکلیف مذهب‌مان را معلوم نماییم، جدّاً از جناب‌عالی خواستاریم که ما را از این فیض محروم نکنید، و این مطالب ارجمند را ناتمام نگذارید و مجداً به مشهد بیایید و این مجلس بحث را ادامه بدهید، ما از شما استدعا داریم که این سفرتان را کوتاه کنید، و هر چه زودتر ما را از این نگرانی درآورید.

شیخ محمد نصرت‌آبادی: جناب آقای بابویهی شما جواب آن پرسش پیشین مرا ناتمام گذاردید، و اخلاقاً جناب‌عالی به ما بدهکار هستید و با این وصف چگونه به خودتان اجازه می‌دهید که جلسه را تعطیل نمایید، الاکرام بالاتمام.

نوبختی: آقای بابویهی من تصمیم داشتم بعد از آن‌که خواسته آقای نصرت‌آبادی عملی شود و پاسخ پرسش ایشان به پایان رسید، از شما خواهش کنم مشکل این‌جانب را نیز حل کنید، سؤالی دارم به آن جواب دهید، ولی با این تصمیم جناب‌عالی که می‌خواهید جلسه را به کلی ترک کنید و به وطن برگدید، می‌دانم معمّای من به جای خود باقی خوهد ماند و کسی را نمی‌توانم پیدا کنم که مرا راهنمایی کند و تکلیف مرا روشن نماید، بلکه می‌خواهم بگویم: الآن موقع نتیجه‌گیری من است، و تمام بحث پیشین شما نسبت به خواسته اخیر من جنبه مقدّمه‌ای داشته، که اگر این سؤال من (که هنوز به میان نیاورده‌ام) بدون جواب بماند، گویا تمام مطالب گذشته این جلسات به هدر رفته و درباره من بی‌نتیجه مانده است.

اکنون اگر جناب‌عالی برای مباحث خودتان هم ارزش قائل هستید، بایستی آن‌ها را تکمیل کنید و نتیجه‌گیری نمایید، و ما را تا سر حدّ هدایت برسانید.

بابویهی: این گفتارهای آقایان مرا شرمنده کرد، و راه گریز را به روی من مسدود نمود، ناگزیرم مجدداً متحمّل غربت شوم و ناگواری‌های زمان را بر خود هموار کنم، سپس به آقایان وعده دادم که پس از یک هفته دیگر مراجعت کنم و به پاسخ سؤالاتشان بپردازم، پس آدرس منزل آقایان را گرفته و خداحافظی نموده و از یک‌دیگر جدا شدیم، و در همان ساعت به طرف گاراژ آمده و بلیطی برای تهران گرفتم و ساعت 1 و نیم بعداز ظهر همین روز حرکت کردیم و صبح روز بعد وارد تهران شدیم و برای مدت یک هفته توقف نمودم، و پس از ملاقات اقوام و دوستان و تأمین لوازم داخلی خانواده، مجدداً به طرف مشهد رهسپار شدم.

بابویهی: روز جمعه 7 محرّم برابر با 22 مهر بود که وارد این شهر مقدس شده و به همان مسافرخانه پیشین مراجعه کردم و در عصر همین روز ورودم را به آقای نصرت‌آبادی و آقای نوبختی اطلاع دادم و روز بعد را برای جلسه اعلام نمودم.

روز شنبه 8 محرّم برابر با 23 مهر بود که آقایان وارد شدند و مجلس بحث تشکیل گردید و پس از دیدار و معانقه و اداء مراسم متعارفه، نخست آقای نصرت‌آبادی گفتند: آقای بابویهی راستی ما را مسرور کردید و از نگرانی بیرون آوردید خداوند اجر جزیلی به شما عنایت فرماید.

نوبختی: آقای بابویهی در این مدتی که شما نبودید، من وقت را غنیمت شمرده و به شهرستان‌مان نصرت‌آباد رفتم و دیداری تازه کردم، و ضمناً بعضی از دوستانم (که می‌دانستم ایشان مردمانی هستند کنجکاو و تیزهوش و طالب پیشرفت) اندکی از مطالب این جلسه را به طور اشاره و سربسه در میان گذاشتم ولی دیدم قیافه‌شان شگفته شد و به من گفتند آقای نوبختی انسان باید به فکر خودش گسترش بدهد، خمودی و جُمودت در فکر مانع پیشرفت و ترقی شخص می‌شود، آقای نوبختی هر وقت اطلاعات جالبی به دست آوردید ما را هم در جریان بگذارید، هر چند به توسط نامه باشد، من دیگر با ایشان سخنی نگفتم ولی آدرس مشهدم را به آنان دادم سپس خداحافظی کرده و از یک‌دیگر جدا شدیم.

جناب آقای بابویهی من از این مسافرت و برخوردم با این دوستان چنین فهمیدم که افرادی در میان مردم هستند تعصب در آن‌ها حکم فرما نیست به طوری که اگر مطلبی به ایشان گفته شود که برهان و دلیل همراه آن باشد، چنان آن را می‌پذیرند که گویا گم کرده خود را پیدا کرده‌اند.

بابویهی: آقای نوبختی درست است که افراد حق‌جُو و کنجکاو در میان جامعه بسیارند، ولی شما بدانید که جوّ و محیط تأثیر عمیقی در انسان‌ها دارد، هر کس نمی‌تواند خواسته محیط خود را کنار زند و تسلیم حق شود، مگر آن‌که یا از اول محیط او مساعد با حق باشد، و اگر چنین نیست بایستی تفضّل خداوند شامل او گردد یعنی نیرویی به او عطا فرماید که بتواند با محیط نامساعد، مبارزه کند، و در نتیجه حق را بپذیرد.

چنان‌که بسیار دیده و شنیده شده که وقتی افرادی با حق مواجه می‌شوند، با آن‌که به حقانیّت آن اعتراف می‌کنند، چون به ایشان پیشنهاد می‌شود که این دین و مذهب حق را بپذیرید و در آن وارد شوید، در جواب می‌گویند، محیط ما نامساعد است و ما نمی‌توانیم جواب مردم را بدهیم.

شیخ محمد نصرت‌آبادی: آقای بابویهی از حضورتان استدعا دارم که جواب سؤال پیشین مرا تکمیل کنید و مرا از انتظار درآورید.

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی داستان آقای شیخ عبدالرحمن حمیدی را که شما به میان آوردید مبحث ما را به تأخیر انداخت و نگذاشت که پاسخ پرسش شما را به پایان برسانیم.

آقای نصرت‌آبادی شما پرسیدید: اگر خلافت و جانشینی پیغمبر(ص) منصب علی بن ابیطالب بوده است پس چرا از حق خود دفاع ننمود، و خلافت را در دست نگرفت تا وحدت کلمه در میان مسلمین ایجاد شود و اختلاف‌های ریشه‌کن سر نگیرد، و آتش نفاق جامعه بشر را در مخاطره نیندازد.

و من هم بسیاری از مطالبی که در رابطه جواب این پرسش جناب‌عالی بود، برایتان بیان کردم، و اینک تتمه آن را به عرضتان می‌رسانم به شرط آن که به گفتارم توجّه نمایید:

آقای نصرت‌آبادی به دنبال مطالبی که مشکل شما را حلّ می‌نمود خطبه «شقشقیّه» امیرالمؤمنین علیه السلام مطرح نمودم و قسمتی از آن که مربوط به ابابکر بود بیان شد، و وارد آن قسمتی شدیم که درباره عمر بن خطّاب بود که خطاها و خلاف‌های او را نقل می‌کردم، و اکنون هم همین موضوع را به طور اختصار پی‌گیری می‌کنم، و پس از آن قسمتی را که مرتبط با خلافت عثمان است شرح می‌دهم تا جواب پرسش جناب‌عالی تکمیل شود و مشکلتان حل گردد.

آقای نصرت‌آبادی یکی از خلاف‌های عمر بن خطاب مسأله تیمّم بود که مشروح آن را بیان کردم.