بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی این احادیث «ثقلین» که نمونهای از آنها را در این مبحث (ذیل شماره ـ8-9-10-11-12-) نقل نمودم، از نظر سنّی و شیعه در حدّ تواتر هستند، هیچ گونه شک و ریبی در صحت آنها نیست، از این احادیث شریفه دو نکته لطیف و دقیق پرمحتوایی به دست میآید، که نبایستی آنها را نادیده گرفت و آن دو نکته از این قرارند:
نکته اول: این احادیث نشان دهنده آن است که عترت پیغمبر(ص) عدیل و همدوش قرآن کریم میباشند، با بقا قرآن باقی هستند، و تا قرآن پابرجاست، ایشان هم برقرارند، چنانکه پیغمبر فرموده: «لن یفترقا» (یعنی این دو ثقف هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند).
و چون قرآن کریم تا قیامت ثابت و استوار است، در نتیجه بایستی در تمام اعصار و زمانها یک نفر از عترت و اهل بیت آن حضرت در قید حیات بوده و پابه پای قرآن سر کند، و این معنی جز با اعتقادات شیعه با هیچ مذهبی سازش ندارد، زیرا واضح است که غیر از شیعه هیچ فرقهای به خلافت بلافاصله عترت پیغمبر قائل نمیباشند.
شیعه است که به اوصیاء دوازدهگانه آن حضرت معتقد است، شیعه پس از رحلت رسول الله(ص) بدون فاصله علی بن ابیطالب را (همانطوری که خود آن حضرت(ص) تعیین کرده بوده) خلیفه او دانسته و پس از او یازده فرزندش را (به نصّ و تصریح پیغمبر(ص)) وصیّ و جانشین حضرتش میدانند، لیکن اهل تسنن این احادیث معتبره متواتره را پشت سر انداخته و به آنها عمل ننمودند، و به اوصیاء نامبرده و تعیین شده آن حضرت اقرار نکردند، و از پیش خود خلفایی از غیر اهلبیت پیغمبر(ص) تراشیدند، و به جای عترت او نصب کردند، وَ اِلَی اللهِ الْمُشْتَکی.
نکته دوم: این احادیث «ثقلین» به ما میگویند قرآن کریم و عترت پیغمبر(ص) هیچ گاه از یکدیگر جدا نمیشوند، و معنای این جمله آن نیست که همواره عترت آن حضرت یک مجلد قرآن همراه خود دارند، زیرا واضح است که این عمل کاربست عادی و هر شخص مسلمانی میتواند یک جلد کلام الله مجید را برای همیشه با خود بردارد و آن را در سفر و حضر از خودش جدا نکند ولی مقصود از این جمله آن است که این دو ثقل «قرآن و عترت» به یکدیگر نیازمند و محتاجند به این بیان: امّا نیازمندی عترت به قران و جدا نشدن ایشان از کتاب کریم به آنست که برای هر حکمی از احکام شرعیه (حتی ارش خدش) به قرآن مراجعه میکنند، برای اثبات مقام خلافت و ولایت خودشان به کتاب الله تمسّک مینمایند، حلّ تمام مشکلات خلق را از قرآن استخراج میکنند، و هر کسی که در مقام احتجاج با آنان واقع شود، و از ایشان درخواست دلیل نماید، به توسط آیات قرآنی به آنان جواب میدهند، در هیچ یک از این امور از روی هوای نفس و جعل از پیش خود حکم نمیکنند، و امّا احتیاج قرآن کریم به عترت پیغمبر(ص) به آنست که کتابالله دارای محکمات و متشابهات است، ناسخ و منسوخ دارد، ظاهر و باطن و تاویل دارد، و هیچ رطب و یابسی نیست مگر آنکه در قرآن مکنون و مکتوم است و چنانچه قرآن بخواهد این محتویات خود را ظاهر کند، نیازمند به کسانی است که علوم خود را از پیغمبر به وراثت بردهاند، و ایشان همان عترت و اوصیاء گرام آن حضرت میباشند و بس. عمل به این احادیث «ثقلین» از نظر نکته دوّم هم جز با اعتقادات شیعه با هیچ مذهبی سازش ندارد، زیرا فقط شیعه معتقد است که اهل بیت پیغمبر(ص) آنچه را که میگویند طبق قرآنست و بس، و نیز شیعه معتقد است که کتابالله مفسرش جز اهل بیتی که قرآن در خانه آناان نازل شده است، کس دیگری اهلیت آن را نداد و هر کس که درباره قرآن از پیش خود اظهار نظری بنماید، تفسیر به رأی کرده و مسؤول و مؤاخذه خواهد شد. چون بحث امروزمان بسیار طولانی شد بهتر آنست که آنرا در همینجا خاتمه دهیم و دنباله این مبحث را به روزهای بعد موکول نماییم. آقایان پذیرفتند و مجلس را ترک نموده و رفتند.
بابویهی: روز یکشنبه 12 ذیقعده برابر با 30 مرداد سال جاری که مجدداً مجلس بحث تشکیل شد و آقایان وارد شدند پس از اداء رسومات متعارفه نخست آقا شیخ محمد نصرتآبادی روی به اینجانب نمودند گفتند: آقای بابویهی شما راجع به قسمت اول کلام محمد فؤاد که درباره عصمت پیغمبر(ص) مطالبی گفته است بحثی ننمودید؟
بابویهی: آقای نصرتآبادی گفتار شما صحیح است، ولی چون این قسمت از کلمات او ارتباطی با مباحث ما نداشت و موضوعاً از بحث ما خارج بود از بررسی و تحقیق درباره آن صرفنظر شد اینک به تتمّه مطالب مربوط به بحثهای گذشته میپردازیم: