بابویهی: اباذر (رضوان الله علیه) در ربذه گرفتار زندگانی ناگواری شد، و با دشواریها و فشاراتی میگذرانید، پسری داشت به نام «ذر» در آنجا وفات یافت، و زوجه «زن» او نیز پیش از خودش فوت نمود، و چند رأس گوسفندانی داشت که با آنان معاش و گذران میکرد، در این میان آفتی رُخ داده و آن گوسفندان را از بین بُرد.
اباذر جز یک دختر کس دیگری برای او باقی نمانده بود، و هنگامی که مرگ او نزدیک شد (و آن در سنه 32 هجری بود) به دختر خود گفت تفحّص کن ببین کسی را از دور میبینی؟ او جواب داد نه، پس از ساعتی مجدداً از او پرسید، دختر گفت آری سوارانی دیده میشوند که به این سوی میآیند، اباذر به او دستور داد که گوسفندی را سر ببُر و آن را بپز سپس به او گفت: این گروهی که میآیند، مردان صالحی هستند، و مرا دفن میکنند و هنگامی که کار من به پایان رسید، به ایشان بگو پدرم شما را سلام رسانیده، و گفته است که از اینجا حرکت نکنید مگر بعد از آنکه از این غذا میل کنید، سپس به دخترش گفت پای مرا به جانب قبله بکش و این ذکر را بر زبان جاری نمود: بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله(ص) و هماندم جان سپُرد.
آن گروه عبارت بودند از ـ ابن مسعود، ابامفرز التمیمی، بکر بن عبدالله التمیمی، الاسود بن یزید، علقمة بن قیس نخعی، مالک اشتر نخعی، الحلحال الضبی، الحرث بن سوید التمیمی، عمرو بن اعتبة السلمی، ابن ربیعة السلمی، ابا رافع المزنی، سوید بن شعبة التمیمی، یزید بن معاویة النخعی، اخا القرثع الضبی و اخا معصد الشیبانی ـ وارد شدند، دختر اباذر پیش ایشان رفته و از فوت پدر خود به آنان خبر داد، این گروه شتابان به جانب جنازه آمده و او را غسل داده و کفن کرده و دفن نمودند، و چون خواستند حرکت کنند، دختر اباذر پیام پدرش را به آنان رسانید و ایشان هم اطاعت کردند، و از آن غذا خوردند و ابن مسعود گفت پیغمبر(ص) راست گفته که اباذر تنها میمیرد و تنها مبعوث میشود سپس حرکت کرده و رفتند.
ابن اثیر در کتاب «الکامل فی التاریخ» جلد 3 صفحه 67 درباره فوت اباذر مینویسد:
167. و فیها (ای فی سنة اثنتین و ثلثین ـ مات ابوذر و کان قد قال لابنته: استشر فی یا بنیّة هل ترین احدا؟ قالت: لاقال فما جاءت ساعتی بعد ثم امرها فذبحت شاة ثم طبختها ثم قال: اذا جائک الذین یدفنونی فانه سیشهدنی قوم صالحون فقولی لهم: یقسم علیکم ابوذر ان لاترکبوا حتی تأکلوا فلما نضجت قدرها قال لها انظری هل ترین احدا قالت نعم هولاء رکب (مقبلون) قال استقبلی بی الکعبة ففعلت فقال: بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله صلی الله علیه و سلم. ثم مات فخرجت ابنته فتلقّتهم و قالت: رحمکم الله اشهدوا اباذر قالوا: و این هو فاشارت الیه قالوا: نعم و نعمة عین لقد اکرمنا الله بذلک و کان فیهم ابن مسعود فبکی و قال: صدق رسول الله(ص) یموت وحده و یبعتث وحده فغسلوه و کفنوه و صلوا علیه و دفنوه................و کان النفر الذین شهدوه الخ (قد سمیناهم فی الترجمه).
ترجمه گفتار بالا مطالبی است که پیش از آن گفته شده است.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی درست است که این بحثها، اطلاعات تاریخی و علمی به ما میآموزد ولی شنیدن و خواندن آن صحنههای صدر اسلام سبب شکنجه روحی میشود، اینک از جناعالی استدعا دارم بحث امروز را در همینجا خاتمه دهید و بقیه مطالب را به روز بعد موکول فرمایید که ما را خسته نمود.
بابویهی: آقای نصرتآبادی امر شما مطاع است، و تتمه خلافهای عثمان را در جلسه آینده به عرضتان میرسانم و عرایض امروزم را تعطیل نمودم سپس آقایان مجلس را ترک کردند.