یکی دیگر از خلافهای بزرگ عثمان آنست که اباذر را از مدینه به «ربذه» تبعید کرد. [254] اباذر نام او جُندَب پسر جُناده از قبیله بنی غفار است، او از بزرگان اصحاب پیغمبر(ص) و چهارمین و یا پنجمین کسی است که اسلام آورده.
اباذر پیش از اسلام متألّه و خداپرست بوده و قبل از بعثت رسول الله(ص) نماز میخوانده و بُت پرستی نکرده، اباذر در زهد و اعراض از دنیا و تواضع و فروتنی شبیه به مسیح عیسی بن مریم بوده است، اباذر از کسانی بوده که ایمان وارد در قلب او گردیده، نه مانند عده کثیری از مسلمانان همزمانش که ایمانشان صوری و لقلقه زبانی بوده و از هیچ جنایت و ستم به مؤمنین دریغ نمیکردند، اباذر در راه دین رنجها و آزارهایی را از جانب کفار و منافقین متحمّل شده، و با تمام شدائد و ناراحتیها سرکرده ولی تن به نفاق در نداد و با آن دنیاپرستان منافق سازش ننمود.
چون اباذر مداهنه نمیکرد و با صراحت لهجه نهی از منکر مینمود و جنایات آن گروه را فاش و آشکار میکرد و آبرویشان را در میان جامعه به هدر میداد، و ضمناً شخصیت نامی و صحابی عالی رتبهای بود که نمیتوانستند او را از بین ببرند و به قتل برسانند، ناگزیر شدند که تبعیدش کنند، تا از اشاعه فحشاء او در امان شوند، ولی ظالم غافلست از اینکه همان ظلم او برای رسوایی و کشف اسرارش کفایت میکند.
عثمان و معاویه این رجل الهی و این صحابی محمدی و این شیعه علوی (رضوان الله تعالی علیه) را از کنار خود دور کردند، از مدینه به شام و از شام به مدینه و از مدینه به ربذه تبعیدش نمودند تا اعمال شنیع و خبیث آنان هویدا نشود و حکومتشان از خطر زوال و نابودی محفوظ بماند، لیکن ندانستند که همین تبعید اباذر ننگی برای آنان به بار آورد و صفحات تاریخ را با این کردارشان تاریک کردند و برای اعقابشان نفرین و لعنت به جای گذاردند.
اهل سیر و تاریخ میدادند که این مرد صالح دعوی حکومت نداشت، درخواست ریاست نمینمود، و درصدد آن نبوده که خلافت را در دست بگیرد، و تبعیدکنندگانش نیز یک چنین خوردهگیری بر او ننمودند، بلکه آنچه اباذر را از جای به در میآورد و آسایش او را سلب میکرد، ظلمها و ستمها و منکرات حکّام وقت و مدّعین خلافت و شجره ملعونه بوده است و بس.