شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی آن طوری که ما تا به حال شنیدهایم، عرب به نسب خود خیلی اهمیت میدهد، حتی گفتهاند که برخی از اقسام اسبهای عربی نسب آنها مضبوط میباشد، ولی این کردار ننگین بنی امیّه با آنچه ما درباره تحفّظ نسب شنیدهایم سازش ندارد، کدام یک از این دو موضوع صحیح و کدامین آنها خلاف واقعست؟
بابویهی: آقای نصرتآبادی، همان طوری که شما فرمودید، موضوع نَسَب در میان عرب موضوع بسیار مهمّ و مورد عنایت و حفاظت ایشان بوده و هست، اشراف و بزرگان از عرب هیچ گاه تن در نمیدادند که فردی اجنبی داخل در نسب آنان گردد، هر چند آن شخص دارای امتیازات و فضائلی باشد، تا چه رسد به افراد بیآبرو و تهی از فضیلت.
چنانکه بعضی از مورّخین نوشتهاند مردی شجاع و رزمنده به نام «عنترة بن شداد عبسی» که خواست خود را داخل در نسب طایفه (بنوعبس) کند، چون مادرش کنیز بوده، به هیچ وجه او را نپذیرفتند و او را در نسب خود، راه ندادند.
لیکن این سلسله بنی امیّه چون قبیلهای منحطّ و از هیچ بدنامی و نکوهشی پروا و تحاشی نداشتند، کارشان به جایی رسید که اولادهای زنا و پدر نامعلوم را نسبت به خود میدادند، و داخل در نسب خویشتن میکردند (چنانکه نمونهای از آنها را ضمن احوالات معاویه و دیگر از این سلسله به عرضتان میرسانم)
بنی امیه نه در زمان جاهلیت «قبل از اسلام» و نه در عصر اسلام هیچ موقعیّت اجتماعی نداشتند، و حیثیّتی که ایشان را آبرومند کند و نامشان را بالا برد دارا نبودند.
جدّ اعلای ایشان که «عبدالشمس» باشد با آن که از اولاد عبدمناف بوده، ولی این سلسله از اولاد عبد مناف شاخص در میان جامعه نبوده، ریاست و موقعیتی در میان قبایل عرب نداشتند.
مثلاً چندین منصب در بین قبیلههای قریش بوده که مایه افتخار و مزید بر آبرومندی آنان بوده است، ولی هیچکدام از آن منصبها در اختیار اولادهای عبدالشّمس قرار نگرفت، بلکه قسمتی از آن مناصب به دست حضرت هاشم و اولادهای او، و قسمت دیگری از آن ها در اختیار عموزادهگانشان اولادهای عبدالدار بوده است، و آن مناصب قریش از این قرار است: 1. سقایت، 2. رفادت، 33. حجابت، 4. لواء و 5. ندوه [215]