عثمان پسر عُفّان، عفّان پسر ابی العاص و ابی العاص پسر «امیه» است.
بنی امیّه را میتوان به سه سلسله بخش نمود: 1. عثمانییّن، 2. مروانییّن، 3. سفیانیّین.
عثمانیان و مروانیان از طریق ابی العاص به امیّه منتسب هستند، سفیانیان که اولاد ابوسفیان میباشند نسب ایشان به واسطه «حرب» به امیّه میرسد.
نوبختی: آقای بابویهی این دوست من آقای شیخ محمد نصرتآبادی چون اطلاعات علمی دارند، هر وقت بخواهند که یک موضوع تاریخی را بررسی کنند، به آسانی دسترسی به آن پیدا میکنندن، لیکن برای من یک چنین وسیلهای فراهم نیست، و تاکنون کلمه «بنی امیه» را زیاد شنیدهام، ولی هیچ گونه اطلاعی از حسب و نسب ایشان ندارم، از جنابعالی استدعا دارم محبت فرمایید، آن گونه که تاریخ معتبر ایشان را معرفی کرده است برای ما بیان نمایید:
بابویهی: آقای نوبختی این درخواست شما بسیار دشوار و سنگین است، زیرا هیچ کس نمیتواند تاریخ زندگانی یک نفر را به آسانی شرح دهد، تا چه رسد آنکه بخواهد سرگذشت سلسلههایی را از پیشینیان تشریح کند.
ولی آنچه فعلاً برای ما میسّر میباشد، آنست که نام عدهای از گذشتگان صدر اول ایشان را فهرستوار و در ضمن اندکی از احوالات بعضی از ایشان را بیان کنم که در واقع قطره است از دریای زندگانی این سلسله.
بابویهی: آقای نوبختی آنچه کتابه ای تاریخ و سیر نشان میدهند، در میان قبایل عرب، سلسلهای بدنامتر از این طایفه بنی امیه وجود ندارد، زیرا به اضافه آنکه هیچ گونه موقعیت اجتماعی و شخصیت قومی نداشتهاند، اعمال و رفتارهای ننگینی را مرتکب میشدند که به رذالت و پستی آنان میافزود. و برای آنکه شما و آقای نصرتآبادی به این جانب بدگمان نشوید، اولاً نَسَب و ثانیاً اندکی از خواطرات تاریخی برخی از رجال ایشان را از کتابهای علماء خودتان ذیلاً نقل میکنم:
(شجره ملعونه بنی امیّه)
عبد مناف (از پدر به سوی فرزند)
عبد مناف
عبد الشمس
اُمیّه
ابی العاص ذکوان «ابی عمر» حرب
عُفّان حَکَم ابان «ابی معیط» ابوسفیان «صخر»
وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَینَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً كَبِیراً [214]
«عبد مناف»: عبد مناف یکی از اجداد پیغمبر صلی الله علیه و آله است که دو پسر داشت: یکی به نام هاشم و دیگری به نام عبدالشمس. «هاشم» نیز جد پیغمبر و ائمه طاهرین و بنی العباس است «عبدالشمس» پدر «امیّه» میباشد.
«امیّه» دارای سه پسر بود، یکی به نام «حرب» که پدر ابوسفیان و ابوسفیان پدر معاویه و معاویه پدر یزید بوده، پسر دیگر او «ذکوان» نام دارد و ذیلا گفتاری را درباره او میخوانید:
«امیّه» که تمام سلسله بنی امیّه به او منتهی میشوند، پارهای از مورخین (علی ما ببالی) در نَسَب او خدشه کردهاند و او را فرزند نَسَبی عبدالشمس نمیدانند بلکه او را پسر خوانده عبدالشمس نوشتهاند، و این موضوع در میان عرب خصوصاً در زمان جاهلیت شایع بوده است که پسری را فرزند خود میخواندند و به مُرور ایام در ردیف اولاد و نوادگان آنان محسوب میگردید.
این خدشه در نسب امیّه از خود تأثیری گذاشت و نقصی جبران ناپذیر در این انتساب ایجاد نمود تأیید میکند این گفتار بالا را این جمله از کلام امیر المؤمنین(ع) (در نهج البلاغه کتاب 17) که درباره شرافت نسب خود و پستی نسب معاویه فرموده: و لا الصریح کاللصیق. یعنی نه پاکیزه نسب مانند چسبیده شده است که در این کلمه «چسبیه شده» «لصیق» اشاره است به همان معنایی که در بالا به عرضتان رساندم.
ابن اثیر در کتاب خود «الکامل لابن اثیر» جلد 3 صفحه 97 ط بیروت مینویسد:
120. ترجمه گفتار بالا به طور خلاصه: امیّه با عمویش حضرت هاشم نزاعی در حَسَب نمودند، و برای قضاوت به یکی از کاهنهای (پیشگو، رمّال) مکه مراجعه کرند، و ضمناً شرط کرده بودند هر کدامشان که محکوم شدند، صد شتر در مکه قربانی کند و به مدت ده سال این شهر را ترک نماید، اتفاقاً حکم بر علیه امیه و به نفع حضرت هاشم صادر گردید، در نتیجه امیه صد شتر قربانی نمود و از مکه هجرت کرد و در «صفوریه» نواحی فلسطین جای گزید.
گفتهاند در آنجا با زنی یهودی همبستر شد و پسری از او متولد گردید، امیّه او را فرزند خود خواند و ملحق به نَسَب خودش کرد، نام او «ذکوان» و کنیهاش را «ابا عمرو» نهاد.
این ذکوان پدر ابی معیط و ابی معیط نامش «ابان» پدر «عقبه» و عقبه پدر الولید» است.
بنا به گفتار این مورّخ، قسمتی از سلسله بنی امیّه که از طریق ذکوان به «امیّه» نسب داده میشوند، نیمی از نسب ایشان یهودیت میباشد.
نوبختی: آقای بابویهی هنگامی که شما آن خدشه نسب امیه را به عبدالشمس بیان میکردید (هر چند به جنابعالی اعتراضی نکردم) من آن را نتوانستم باور کنم، ولی چون این عملِ خودِ امیه را نقل نمودید (که اولاد زنا را در نسب خود داخل کرده است) موضوع پسر خواندگی او را برای عبدالشمس کاملاً قابل قبول گردید.