آن علی بن ابیطالبی که آیه تطهیر در شأنش نازل شده است، چنانکه جلال الدین سیوطی در تفسیر «در المنثور» جلد 5 صفحه 198 ذیل این آیه شریفه: إِنَّمَا یرِیدُ اللهُ لِیذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً. (الاحزاب: 33) مینویسد:
116. و اخرج الترمذي و صحّحه وابن جرير و ابن المنذر و الحاكم و صحّحه و ابن مردويه و البيهقي في سننه من طرق عن ام سلمة رضي الله عنها قالت في بيتي نزلت إِنَّمَا یرِیدُ اللهُ لِیذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ و في البيت فاطمة و علي و الحسن و الحسين فجللهم رسول الله صلى الله عليه و سلم بكساء كان عليه ثم قال هؤلاء اهل بيتي فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيرا.
خلاصه ترجمه حدیث: ام سلمه (زوجه پیغمبر(ص)) میگوید این آیه شریفه (که در بالا درج شده) در خانه من (بر پیغمبر(ص)) نازل شد، هنگامی که فاطمه و علی و حسن و حسین در اینجا بودند، پیغمبر(ص) ایشان را با کساء خود پوشانید، سپس فرمود ایشان اهل بیت من هستند (بار خدایا) پلیدی را از ایشان دور کن و تطهیر نما ایشان را از هر جهت. [211]
بابویهی: آقای نصرتآبادی من از شما میپرسم، ایا کسی که برادر پیغمبر و کسی که نفس رسول الله(ص) و کسی را که آیه تطهیر در شأنش نازل گردیده است، او را در ردیف افرادی که هیچ گونه مقام و رتبه فوق العادهای ندارند، قرار دهد، درباره او چگونه قضاوت میکنید.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من این شورای عمر را در ابتدای نظر، کار نیکویی میپنداشتم و باور نمیکردم که محتوای شورای او این مفاسد ننگآور را در برداشته و مخالف با قرآن کریم و احادیث معتبر پیغمبر(ص) باشد.
ولی اکنون که درون شکافی شد و اسرار آن واضح گردید، دیگر نمیتوانم در برابر کتاب خدا و گفتار پیغمبر(ص)، این عمل عمر را تصویف کنم و محمل صحیحی برای آن بتراشم.
زیرا کسی که یک چنین شخصیتی را (مانند علی بن ابیطالب(ع)) که پیغمبر(ص) او را در دنیا و آخرت برادر خودش دانسته و از طرفی خداوند متعال او را نفس رسول خود قرار داده و آیه تطهیر در شأنش نازل فرموده است) برابر با افراد معمولی اعلام کند و با این شخصیّت، معامله اشخاص دون و پست نماید، در واقع توهین به مقام نبیّ اکرم نموده است، و این عمل عمر گناهی است نابخشودنی و کیفر آن را جز خداوند متعال کس دیگری نمیتواند به حساب آورد.
بابویهی: آقای نصرتآبادی ضمن تشکّر از این قضاوت عادلانه شما، من نیز به این گفتارتان میافزایم: عمر بن خطاب به این عمل اهانت آمیزش اکتفا ننموده، و عبدالله پسر خود را بر چنین شخصیتی «علی بن ابیطالب» حاکم قرار داده، تا جایی که اگر مخالفت نظریه او را بنماید، باید محکوم به اعدام گردد.
باز اضافه میکنم: عمر بن خطاب به این مقدار از ظلم و ستم به نفس پیغمبر(ص) اکتفا نکرده، بلکه میگوید: اگر خالد بن ولید میبود او را به خلافت نصب میکردم با آنکه خودش به اولویت علی بن ابیطالب(ع) برای خلافت اقرار نموده است (چنانکه در مبحث روز شنبه 5 ذی حجه متن گفتار او را با ترجمه و شرح نقل نمودم مراجعه شود)
و به فاسق بودن خالد نیز تصریح کرده است (چنانکه در مبحث روز جمعه 17 ذیقعده متن گفتار او را درباره خالد با ترجمه و شرح نقل نمودم که قسمتی از آن اینست: و قال له قتلت امراً مسلماً ثم نزوت علی امرأته والله لارجمنک یعنی به خالد بن ولید گفت مرد مسلمانی «مالک بن نویره» را کشتی و با زن او زنا کردی سوگند به خدا سنگ سارت میکنم).
آقای نصرتآبادی ببینید خلفاء شما چه اعمالی را مرتکب شدهاند و چه ننگهایی برای اسلام به جای گذاشتهاند، عمر یک روز قسم یاد میکند که خا لد را (به واسطه زناء محصن) سنگسار میکنم و او را محکوم به رجم کرده، روز دیگر میگوید ا گر خالد میبود او را خلیفه پیغمبر میکردم، بخوانید تعجب کنید و بگریید.
و ما عشـت اریک الدهر عجبا
و مـن عجب الدنیا حکیم مصفر
و اعمــش کحّـال و اعمی منجّم
و قارئنا ترکی و هفدی خطیبنا
تعالوا علی الاسلام نبکی و نلطم
بابویهی: آقای نصرتآبادی به اضافه آنچه درباره تشکیل شورا گفته شد، به شما بگویم: اصولاً احکام دین و وظایف مکلفین شورا بردار نیست و تمام آنها اصول و فروعش از جانب خداوند به توسط وحی تعیین شده است، اَحدی حق دخالت در احکام دین ندارد، و این تشکیل شورا بدعتی است که از عمر بن خطاب به جای مانده، و این سنّت سیّئه ایست که او تأسیس آن را نموده، و تا این بدعت و سنّت باقی است، و از آن پیروی میکنند، و به متابعت و اقتباس از آن، تشکیل شورا میدهند، هم عاملین آن، مستحقّ کیفر شدیدی میشوند، و هم برای مؤسّس این سنت سهمی از وبال و گناه ثبت خواهد شد.