بابویهی: روز شنبه 11 ذیقعهده برابر با 29 مرداد سال جاری بود که مجدداً مجلس بحث تشکیل شد، آقایان وارد شدند، و پس از اداء مراسم، نخست آقای شیخ محمد نصرتآبادی رو به اینجانب کرده گفتند: آقای بابویهی این مجلس بحث شما هر چند برای ما استفاده علمی بسیاری دارد لیکن مرا به درد سر انداخته، من «بابویهی» از ایشان سؤال کردم و گفتم برای چه؟ آقای نصرتآبادی جواب داد من با استادم درگیری شدیدی پیدا کردم و چنان اعصاب من در فشار قرار گرفت که دیشب تا به صبح بیدار بودم، و دقیقهای خواب نرفتم، باز من سبب را از ایشان پرسیدم، آقای نصرتآبادی در جواب گفتند: من نوشتههای مجلس دیروز را به استادم ارائه دادم، و از ایشان درخواست کردم که شما این حدیثها را بررسی نمایید، استاد مرا همراه خود به کتابخانهاش برد و یکایک آن حدیثها را در کتابهای نامبرده پیدا نمودند، و با نوشته من تطبیق کردند گفتند احادیث صحیح است: من از استاد پرسیدم علماء ما درباره اینگونه حدیثها چگونه قضاوت میکنند؟
ایشان در جواب من گفت: امثال این حدیثها در کتب محدثّین و مورخین بیشمار ثبت و ضبط است لیکن علماء ما اهل تسنّن یا آنها را تأویل میکنند، و دست در ظاهر آنها میبرند، در نتیجه معنای آنها را تغییر میدهند، و یا آنکه آنها را نادیده میگیرند، و بیتفاوت از آن ها میگذرند.
من در جواب استادم گفتم: در هر دو صورت بایستی گفت که علماء ما خیانت کارند، زیرا در صورت دوم «که احادیث را نادیده گرفتهاند» بمردم خیانت کردهاند، این گونه احادیث را برای انان بیان ننموده و ایشان را از این واقعیات بیاطلاع نگه داشتهاند، و در صورت اول «که احادیث را تأویل کردهاند» خیانت به احادیث نمودهاند، معنای آنها را پایمال کرده و مقصود و مراد گوینده را از بین برده اند.
استاد چون این گفتار را از من شنید با حالت غضب رو به من کرد و گفت: کار تو به جایی رسیده که به علماء سلف توهین میکنی، حیا نمیکنی، خجالت نمیکشی؟ من از این گفتار عامیانه استاد چنان ناراحت شدم که نتوانستم خودداری کنم، در جواب او گفتم: شما نتوانستید ببینید که من به علماء پیشین خودمان کوچکترین ایرادی بکنم (با آنکه اشکال من منطقی و بهجا بوده است) پس چگونه راضی هستید به اینکه عمر بن خطاب صراحتاً به پیغمبر توهین کند، و بگوید: این مرد هذیان میگوید؟!
باز گفتم ای استاد آیا این گفتار عمر پیغمبر را آزار ننمود؟ واضح است اگر آن حضرت اذیّت نمیشدند در غضب نمیآمدند، با آنکه در همان حدیث آمده که آن حضرت به طوری در خشم آمدند که همه آنها را از خانه خود اخراج نمودند، پس مسلّم است که عمر در این گفتارش ایذاء پیغمبر نموده است و در قرآن کریم است که خداوند متعالی اذیت کنندگان به رسول خود را وعید به عذاب الیم نموده، چنانکه میفرماید: « وَالَّذِینَ یؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ » [13] و در آیه دیگر اذیت کنندگان به رسول الله را در دنیا و آخرت لعنت کرده است، چنانکه فرموده « إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً » [14]
باز گفتم: ای استاد آیا توهین و ایذاء به پیغمبر(ص) جریمه ندارد ولی اهانت به کسانی که اشکال به آنان وارد است، گناه نابخشودنی است؟! استاد این گفتارها را که از من شنید رگ های گردنش پر شد، کاسه چشمش خونین گردید، با لحنی خشن به من گفت خیلی جری شدهای به خلیفه پیغمبر(ص) جسارت میکنی، و چنین میپنداری که عمر مورد لعنت خدا قرار گرفته است؟!
من در جواب استاد گفتم: اولاً من به عمر جسارت نکردم، بلکه من آیه قرآن برای شما قرائت کردم، اگر قرآن کریم به اذیت کنندگان پیغمبر(ص) لعنت میکند و وعده عذاب میدهد، چرا شما مرا مخاطب قرار میدهید و به من اعتراض مینمایید و ثانیاً چرا جنابعالی ایذاء و جسارت به پیغمبر(ص) را به حساب نمیآورید که آن همه تهدیدها از ناحیه خداوند متعال به عاملین آن شده است؟!
باز گفتم: ای استادد از روی انصاف قضاوت کنید؟ آیا پیغمبری که خداوند سبحان درباره او فرموده: « وَ مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحَى » [15] که گفتار او از روی هوای نفس نیست بلکه هر چه بگوید همه آنها وحی میباشد، و هیچ حالتی از حالات او را استثناء ننموده (خواه در حالت صحت و خواه در حالت مرض باشد) آیا در این صورت چگونه عمر گفت: که مرض بر او غلبه کرده هذیان میگوید، ای استاد! آیا این گفتار عمر (در واقع) ردّ بر معصوم بودن پیغمبر(ص) نیست؟ آیا این گفتار عمر ردّ بر قرآن کریم نیست؟ چون من با آیات قرآن برای استادم استدلال کردم، غضب او فرو نشست، و میشنیدم که با خود میگفت: در مقابل قرآن نمیتوان سخنی گفت.
باز من رو کردم به استاد و گفتم: خداوند متعال اطاعت پیغمبر را (مانند اطاعت خودش) واجب کرده، چنانکه در کتاب کریمش فرموده: « قُلْ أَطِیعُوا اللهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللهَ لاَ یحِبُّ الْكَافِرِینَ »[16] ، پس در این صورت هنگامیکه پیغمبر(ص) فرمود: « ایتونی بداوة و صحیفة » بر تمام افرادی که در آنجا حاضر بودند (که یکی از آنان عمر بوده) واجب بوده است که دوات و صحیفه بیاورند [17]، پس چرا عمر امر واجب آن حضرت را امتثال نکرد، این خود گناه بزرگی بوده که از او صادر گردید، استاد دیگر جوابی به من نداد، و هر قدر نزد او نشستم سخنی نگفت، من هم خداحافظی کردم و از خانهاش بیرون آمدم، آقای بابویهی این بود گفتار من با استادم.
بابویهی: آقای شیخ محمد نصرتآبادی احسنت. من گمان نمیکردم شما بتوانید اینگونه احتجاج و استدلال نمایید، و با آیات قرآن و دلیلهای منطقی و عقلی بتوانید طرف مقابل خود را این سان محکوم کنید خداوند بر ترقیات شما بیفزاید، و به صراط مستقیم خود هدایت فرماید.
نصرتآبادی: آقای بابویهی من از آن روزی که در مجلس بحث شما شرکت نمودهام به اینگونه بحث و احتجاج راه پیدا کردهام، و گرنه اهل تسنن از این مزایا محروم میباشند.