بابویهی: آقای نوبختی و آقای نصرتآبادی من در اینجا شما را به مطلب مهمّی متذکّر میکنم که اکثر افراد از آن غافل میباشند: این کلام عمر: «کفانا کتاب الله» را کوچک نشمارید و خیال نکنید که این جمله فقط الفاظی بوده که از زبان عمر خارج شده و سپس نابود گردیده، بلکه این گفتار او دارای آثار سویی بوده که برای آنها انتهایی نمیتوان در نظر گرفت.
نوبختی: آقای بابویهی من منظور از این گفتار شما را نفهمیدم که چگونه یک جمله به این کوتاهی یک سلسله آثار نامتناهی را دربرداشته باشد.
بابویهی آقای نوبختی شما به من مهلت دهید تا یکایک اثرها و انعکاسهایی که این جمله از خود به جای گذاشته (هر چند فهرستوار باشد) بیان کنم، تا برایتان واضح شود که ممکن است یک گفتار کوتاهی از هر موادّ محترقهای ضایعات آن بیشتر باشد، و خسارت آن، مِلَلی را به خاک سیاه بنشاند، اینک به عرایضم توجه نمایید:
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی مؤثّرترین و مهمترین اثری که در مرحله اول این جمله «کفانا کتاب الله» به جای گذاشت: مانع شد از اینکه یک امر الهی صورت بگیرد آن هم امری که از ضلالت امت جلوگیری مینموده است، که همان موضوع خلافت علی بن ابیطالب(ع) باشد (چنانکه اعتراف خود عمر را به این موضوع در مبحث روز گذشته خواندید)
آقای نوبختی قطعاً بدانید که اگر چنین حائلی میان پیغمبر(ص) و میان آن صحیفه به وجود نمیآمد و پس از رحلت آن حضرت بدون فاصله و گرماگرم وصی او «علی بن ابیطالب(ع)» در مسند خلافتش قرار میگرفت و زمام امور دین را آن طوری که شاید و باید در دست میگرفت، هیچ گردنکشی طمع آن را نمینمود که هوس ریاست نماید تا در نتیجه اختلافات و چند دستگی در میان مسلمین رُخ دهد.
لیکن متأسفانه و هزاران اَسَف، حائلی میان پیغمبر(ص) و میان آن کتابت پیدا شد، و مانع از نوشتن گردید، و تخم ضلالت همان ساعت کاشته شد، و اثری از خود به وجود آورد که (به مجرد آنکه پیغمبر(ص))چشم بر هم گذاشت) باب (سقیفه بنی ساعده) را به روی امت باز کرد، و شجرهای از این بذر ضلالت در آنجا روییده شد، که در هر عصری از اعصار، خلیفهای به ثمر آورد، که هر یک از آن خلفاء، وصیّ از اوصیاء (منصوص) رسول الله را که در هر عصر او میزیستند منزوی کرده، و به نحوی از انحاء آنان را از میان برمیداشتند.
بابویهی: در ضمن اینکه من مشغول صحبت بودم، شخصی از داخل حیاط مرا صدا زد، و چون برخواستم و از اطاق خارج شدم، میشنیدم که آقای نوبختی به آقای شیخ محمد نصرتآبادی میگفت: مگر برای پیغمبر خلیفههایی غیر از خلفاء ما وجود داشته است؟ وانگهی برای چه خلفاء آنان را آزار میدادند تا آنکه ایشان را از میان برداشتند؟ من که یک چنین چیزی را باور نمی کنم.
چون من «بابویهی» وارد اطاق شدم آقایان ساکت شدند، من روی به ایشان کردم گفتم: آیا به گفتارهای اینجانب ایرادی دارید؟
نوبختی گفت آقای بابویهی من تاکنون نشنیدهام که اوّلاً برای پیغمبر(ص) غیر خلفاء ما خلیفههایی وجود داشته باشد و ثانیاً چگونه و برای چه خلفاء ما آن اوصیاء را میآزردند و ایشان را از میان برمیداشتند؟ هیچ یک از این امور را کسی برای ما نگفته است، جز آنکه گاهگاهی نامی از عترت پیغمبر به طور سربسته و اجمال میشنیدیم آن هم نه به عنوان خلافت، منظور شما از اوصیاء پیغمبر کیست؟
بابویهی: آقای نوبختی، هم روحانیین اهل تسنّن مقصّرند که شماها را به امورات دینی آشنا نکردند، و هم خودتان تقصیر کار هستید که به تاریخ اسلام مراجعه نکردید، تا در دینتان بصیرت و بینایی پیدا کنید، بلکه کورکورانه مذهبی را اختیار کرده و پیروی نمودید.
نوبختی: آقای بابویهی من مأیوس و ناامیدم از اینکه بتوانم به این موضوعات تاریخی دست بیابم، و یا آنکه به یکی از روحانیین خودمان مراجعه کنم تا او برایم این نقاط حساس صدر اسلام را تشریح کند، حتی این ساعت که شما از اطاق خارج شدید، من از این دوستم آقای شیخ محمد نصرتآبادی پرسشی (درباره این گفتار جنابعالی) کردم، جواب ردّ به من داد و گفت: از خود آقای بابویهی بپرسید؟
اکنون من از شما استدعا دارم، اگر دلیلی از کتابهای خودمان برای گفتارهایتان د ارید، به میان آورید، زیرا ما از منطق و برهان رویگردان نیستیم هر چند بر علیه ما تمام شود، و چنانچه دلیلی در دست ندارید، یک چنین گفتارهای سنگینتر از کوه را بر زبان جاری نکنید، و ما را ناراحت، و برای خودتان دردسر ایجاد ننمایید.
بابویهی: آقای نوبختی من کراراً به شما عرض کردهام که تا دلیلی برای مطلبی نداشته باشم هرگز آن را مطرح نمیکنم، لیکن در اینجا از من درخواست دلیل نکنید، زیرا جای استدلال بر این موضوع همان مبحث خلافت علی بن ابیطالب(ع) است که اگر موفق به آن مبحث بشویم تمام دلیلها و برهانهای این گفتارم را از کتب خودتان به طور مشروح به عرضتان میرسانم ولی فعلاً در اینجا فقط اسامی خلفاء اهل تسنن را (از ابتداء تا انقراض آنان) فهرستوار و همچنین اسامی اوصیاء دوازدهگانه پیغمبر(ص) را که از عترت و اهل بیت او میباشند، یکایک نامآوری می کنم، که تا اندازهای به رُخدادهای صدر اسلام اطلاع پیدا کنید و ضمناً ذهنتان مهیّا شود برای شنیدن تفصیل آن پیشآمدهای دلخراش جهانسوز. اینک به عرایضم توجه نمایید: