بابویهی: روز یک شنبه 10 ذیحجّه برابر با 27 شهریور سال نامبرده مجدداً مجلس بحث تشکیل شد و آقایان وارد شدند، پس از اداء مراسم نخست اینجانب بابویهی رو به آقای نصرتآبادی کرده گفتم: آقای نصرتآبادی جواب اساسی پرسش دیروز شما، آن وقتی است که در مبحث خلافت علی بن ابیطالب وارد شویم، ولی برای آنکه به کلی سؤالتان بیجواب نمانده باشد، ناگزیر به طور اشاره و اختصار مقدمه کوتاهی به عرضتان میرسانم و شما هم پاسخ اشکالتان را دریابید:
آقای شیخ محمد نصرتآبادی از آن روزی که خلیفه منصوص پیغمبر(ص) (علی بن ابیطالب) را خانهنشین کردند، و از آن روزی که به وصیّ منصوب آن حضرت پشت کردند و درب خانه علم پیغمبر را بستند [189] تمام بدبختیها و مصیبتها گریبانگیر آنان شد:
یکی از آن مصیبتها آنکه گرفتار خلیفههایی شدند که از علوم و فضائل نبوی عاری و تهی بودند و در اولین روز این انتخاباتشان «روز سقیفه بنیساعده» عباس عموی پیغمبر گفت: تربت ایدیکم الی آخر الدهر (یعنی برای همیشه بدبخت شدید) و از این فتنه عُظمی مصیبتهایی متولد شد که یکی از آنها ابتلاء به مذهبهای بیستگانه مستحدثه [190] باشد که امت را به هفتاد و سه فرقه متفرق گردانید: [191] سپس به واسطه پشت کردن به وصیّ پیغمبر نیز مصیبت دیگری گریبان ایشان را گرفت که همین موضوع رأی و قیاس باشد.
زیرا باب علم پیغمبر را به سوی خود بستند در نتیجه از احکام واقعیّه الهیه محروم ماندند و چون دستشان از آن احکام کوتاه شد دنبال رأی و هوای نفس و قیاس کردن رفتند.
آقای نصرتآبادی: آن روزی که پیغمبر(ص) «ثقلین» [192] را به مردم معرفی مینمود و تأکید میفرمود که از این دو گوهر گرانبها دست برندارید، برای این بود که امتش به چنین بلواها و بدبختیها گرفتار نشوند، لیکن اطاعت آن حضرت را نکردند و برای اَبَد خود را بدبخت نمودند. «وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ یظْلِمُونَ» [193]