بابویهی: آقای نصرتآبادی توجه شما به نکته عمیقی معطوف شده است که کمتر حتی افراد تحصیلکرده به آن متوجه میشوند، و من از این فراست شما بسیار خرسند و مسرور شدم، ولی من تعجب میکنم از اینکه چرا نبایستی خود شما جواب این ایرادتان را بدهید و مشکل خویش را حل نمایید، با آنکه مدّت مدیدی است در این مباحث دینی شرکت کردهاید و مطالب شکافندهای را از اینجانب شنیدهاید.
لیکن چون از من پاسخ میخواهید، ناگزیرم تا آنجایی که وقت به من و شما اجازه میدهد شرحی بدهم و پرده از روی این سرّ بردارم تا جنابعالی و آقای نوبختی به این سرّ آگاهی پیدا کنید.
آقای نصرتآبادی پیش از آنکه من جواب شما را بدهم، سؤالی دارم و شما را به خداوند متعال سوگند میدهم که تعصّب گریبانگیر شما نشود، و آنچه را وجدانتان قضاوت میکنید، به سؤال من پاسخ دهید:
1. آیا خداوند دین ناقصی فرستاده، و نیاز به تکمیل آن داشته است، که علماء شما به توسط رأی خود و قیاس کردن، احکام آن دین را به سر حدّ کمال برسانند؟
2. آیا خداوند متعال علمائ شما را شریک در دین خود قرار داده، تا با شرکت ایشان دین خود را کامل کند؟
3. یا آنکه خداوند دین کاملی فرستاده است، ولی پیغمبر او تقصیر در تبلیغ کرده، و قسمتی از احکام دین را به امت نرسانده، که از این جهت علماء شما به توسط رأی و قیاس آن تقصیرهای پیغمبر را جبران میکنند؟
شیخ محمد نصرتآبادی آقای بابویهی جواب این پرسشهای شما بسیار واضح است:
زیرا اولاً خداوند متعال ذاتیست یگانه، شریک ندارد و از هیچ جهت به خلق خود محتاج نیست و نیاز به کمک ندارد چنانکه در کتاب کریم خود فرموده: «وَقُلِ الْحَمْدُ للهِِ الَّذِی لَمْ یتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یكُن لَّهُ شَرِیكٌ فِی الْمُلْكِ وَلَمْ یكُن لَهُ وَلِی مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِیرَاً» [182]
ثانیاً دین خدا از هر جهت کامل میباشد و چیزی را در آن ناتمام نگذاشته است، چنانکه در قرآن مجید فرموده: «مَا فَرَّطْنَا فِی الْكِتَابِ مِن شَیء» [183]
و ثالثاً پیغمبر(ص) که آیه تطهیر [184] در شأن او نازل شده است، منزّه از هر خلاف و گناهی میباشد، و کوتاهی کردن در تبلیغ رسالت، از گناهان کبیره است، و قطعاً پیامبر اسلام آنچه به او وحی شده بوده، جمیع آنها را به امت رسانده است، به اضافه آنکه خود قرآن کریم اعلام کرده که ما دین را کامل کردهایم چنانکه فرموده: «الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الاِْسْلاَمَ دِیناً» [185]
بابویهی: آقای شیخ محمد نصرتآبادی پاسخ شما به اینجانب از هر جهت تامّ و تمام است زیرا نه خداوند متعال شریک دارد و نه دین او ناقص است و نه پیغمبر(ص) کوتاهی در تبلیغ رسالت نموده است تا احتیاج به رأی و قیاس پیدا شود، لیکن گرفتار شدن این امت به رأی و قیاس سبب مهمّی دارد که ذیلاً برای شما شرح میدهیم تا اشکالتان حلّ شود و از نگرانی بیرون آیید.
بابویهی: آقای شیخ محمد نصرتآبادی و آقای نوبختی بدانید که مسلمین صدر اول ضربهای به اسلام زدند، مصیبت بزرگی برپا کردند، به واسطه حریقی که در حجره پیغمبر(ص) به وجود آوردند که آتش آن هر روزه روی به ازدیاد گذارده، و هر دم افزایش پیدا کرده به طوری که شعله آن مدینه طیّبه را فراگرفت و از آنجا جزیرة العرب را احاطه نمود، و هَلُّمَ جرّاً توسعه یافت تا آنکه به سراسر جهان اسلام سرایت کرد.
آثار این حریق در هر قرنی و هر عصری به شکلی نمودار شد، این آتش آتشی نبود که با چشم سر دیده شود تا بتوان آن را به سرعت خاموش نمود، این آتش آتشِ ضلالت و گمراهی بود.
تخم این ضلالت روز پنجشنبهای در حجره پیغمبر(ص) کاشته شد، همان پنجشنبهای که ابن عباس برای آن گریه میکرد و میگفت: یوم الخمیس و ما یوم الخمیس؟ (روز پنج شنبه چه روز پنجشنبهای؟)
نوبختی: آقای بابویهی من معنای این گفتار شما را نفهمیدم که چگونه تخم ضلالت و گمراهی در حجره پیغمبر کاشته شد؟
بابویهی: آقای نوبختی احادیثی که روز افتتاح این مجلس «روز سهشنبه 7 ذیقعده» برای شما نقل کردم پرده از روی این سِرّ برمیدارند، و معنای گفتار اینجانب را واضح میکنند (به آنجا مراجعه کنیدِ)
برای توضیح بیشتر به عرایض ذیل کاملاً توجه نمایید:
پیغمبر(ص) از راه وحی خطرهای بیسیاری را برای امت خود مشاهده مینمود، و در آینده نزدیکی آنها را به انواع بدبختیها و مصیبتها و بلاها، گرفتار میدید، و آن حضرت میدانست آن چیزی که امّت را در این مهلکههای عالمسوز میاندازد، همان ضلالت و گمراهی ایشانست و بس، و چون آن وجود مقدس (همان طوری که قرآن فرموده است) به مؤمنین رؤف و رحیم بود، از راه دلسوزی و مهربانی (و امتثال امر الهی) خواست از ضلالت ایشان جلوگیری کند، و خطر سیلآسای این فتنه را از سرچشمه ببندد، امر فرمود که دوات و صحیفهای بیاورید تا بنویسم برای شما چیزی را که هرگز بعد از آن گمراه نشوید. «متن گفتار آن حضرت اینست: «ایتونی بکتاب اکتب لکم کتاباً لن تضلوا بعده ابداً» (این حادثه در روز پنجشنبهای رُخ داد که بیماری سخت بر آن حضرت عارض شده بود و در همان بیماری پس از چهار روز دیگر روز دوشنبه رحلت نمود).
آقای نوبختی: به جای آنکه صحابه در چنین روز بیشتر مراعات حال آن حضرت را بنمایند و بیش از پیش دستورات او را اجرا کرده و خواسته آن جناب را عملی کنند، برعکس عمر بن خطاب پیش قدم شد، و نگذاشت که کتابت صورت بگیرد و از آن ضلالت جلوگیری شود، و گفت: «کفانا کتاب الله» قرآن ما را بس است.
بابویهی: آقای شیخ محمد نصرتآبادی و آقای نوبختی این تخم ضلالت و گمراهی که به دست عمر بن خطاب در حجره پیغمبر کاشته شد نموّ کرد و چند روزی بیش طول نکشید که از سقیفه بنیساعده سردرآورد.
بابویهی: چون گفتار من به اینجا منتهی شد، دیدم آقای نوبختی رو کرد به آقای شیخ محمد نصرتآبادی و گفت آقای نصرتآبادی ما مطالب حیرتانگیزی از آقای بابویهی میشنویم، ما تاکنون معتقد بودیم که عمر بن خطاب خلیفه پیغمبر است، ولی آقای بابویهی برای ما ثابت کرد که عمر دست نشانده ابابکر بوده، و هیچکدام از این دو نفر خلیفه شرعی نبودهاند.
لیکن مسئلهایکه امروز مطرح کردهاند از تمام مسائل گذشته برای ما دلخراشتر و کوبندهتر است، زیرا ایشان ریشه ضلالت و گمراهی امت را از ناحیه عمر میداند، و او را مُسبِّب این فتنه معرّفی میکند، آیا به نظر شما این گفتار آقای بابویهی اِتّهام بر عمر نیست.
شیخ محمد نصرتآبادی در جواب آقای نوبختی گفت: ما تا به حال از آقای بابویهی گفتاری بیدلیل نشنیدهایم، بهتر آنست که شما این اشکال را با خود ایشان در میان بگذارید و حلّ آن را از خودشان بخواهید،
آقای نوبختی در این هنگام رو به اینجانب کرده گفتند: آقای بابویهی، اهل تسنّن عمر بن خطاب را خلیفه پیغمبر میدانند، ولی جنابعالی به اضافه آنکه منکر خلافت او هستید، تمام گمراهی امت را از جانب او میدانید، و فاصله میان این دو اعتقاد، مانند فاصله میان زمین و آسمانست، و من نمیدانم که شما با چه جُرأتی این گونه سخنها را بر زبان جاری میکنید.
بابویهی: آقای نوبختی من از خودم چیزی نمیگویم، شما ببینید آن احادیثی که روز افتتاح این مجلس برای شما نقل کردم و چند جملهای از آنها را امروز در بالا برایتان خواندم، جمیع آن احادیث به ما نشان میدهند که پیغمبر(ص) به امت خود اعلام خطر کرده و برایشان ضلالت و گمراهی پیشبینی نموده است.
آقای نوبختی چون تمام گفتار پیغمبر(ص) وحی میباشد، قطعاً و حتماً آن ضلالتِ (پیش بینی شده) واقع شدنی بوده، و خواهی ناخواه گریبان امت را میگرفته است، و چون آن حضرت تصمیم گرفت که به توسط نوشتن صحیفهای آن خطر را جلوگیری کند، عمر بن خطاب از نوشتن آن صحیفه جلوگیری کرد، و نگذاشت که آن وجود مقدس، سبب هدایت امت را در نامه مشخّص کند، و ایشان را از خطر گمراهی جلوگیری نماید و گفت: (کفانا کتاب الله). آقای نوبختی هر عاقلی که این چنین وضعی را مشاهده کند، قطعاً حکم میکند که سبب هلاکت امت آن کسی شده است که از نوشتن آن صحیفهِ هدایت جلوگیری نموده، و او غیر عمر بن خطاب کس دیگری نبوده است.
بابویهی: آقای نوبختی برای آنکه شما بیشتر مطمئن شوید و یقین کنید که اساس این فتنه بزرگ عمر بن خطاب بوده است، گفتار خود او را برایتان نقل میکنم:
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه جلد 12 صفحه 78 حدیثی مفصل نقل کرده است و من قسمتی از آن را در اینجا میآورم: و قد روی معنی هذا الخبر بغیر هذا اللفظ و هو قوله: ان رسول الله(ص) اراد ان یذکره للامر فی مرضه فصددته عنه الخ. یعنی عمر میگوید: پیغمبر اراده کرد که علی بن ابیطالب را برای امر خلافت یاد کند هنگام بیماری خود ولی من از او جلوگیری کردم. (تمام این حدیث را من در مبحث روز یکشنبه 12 ذیقعده با ترجمه و شرحش بیان نمودم به آنجا مراجعه نمایید و از نزدیک آن را بخوانید).
نوبختی: آقای بابویهی انصافاً هر عاقلی که این استدلال شما را ببیند، جز تسلیم شدن چاره دیگری ندارد، و ناگزیر اعتراف میکند به اینکه مقصود پیغمبر(ص) از نوشتن آن صحیفه همان تثبیت خلافت علی بن ابیطالب بوده است و بس، تا از این راه خطر گمراهی امت را جلوگیری کند، و نیز اعتراف میکند که مانع این نوشتن عمر بن خطاب بوه است.
بابویهی: آقای نوبختی من از این قضاوت عادلانه و منصفانه شما جدّاً مسرور و خرسند شدم و نتیجه این قضاوت شما همان گفتار اینجانب است که در بالا با ع بارتی دیگر برای شما و آقای نصرتآبادی بیان نمودم، که گفتم: این تخم ضلالت و گمراهی به دست عمر بن خطاب در حجره پیغمبر(ص) کاشته شد و پس از چند روزی از سقیفه بنیساعده سردرآورد.
بابویهی: آقای نوبختی برای آنکه شما به این موضوع روشنتر شوید بیانی با عبارتی دیگر میآورم:
همه ما میدانیم آن چیزی که پیغمبر(ص) میخواستند آن را در آن صحیفه بنویسند (که همان خلافت علی بن ابیطالب باشد) حق محض بوده است به جهت آنکه تمام گفتارهای آن حضرت از جانب وحی میباشد و واضح است که وحی از ناحیه خداوند متعال میرسد، و هر چه از جانب خداوند باشد جز حق چیز دیگری نیست، و نیز همه ما میدانیم که نقطه مقابل حق جز باطل و ضلالت چیز دیگری نخواهد بود، چنانکه قرآن کریم تمام این معانی را بیان نموده است چنانکه فرموده: «وَمَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَىإِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحَى» [186] و فرموده «الحق من ربک» [187] و فرموده «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ» [188] .
آقای نوبختی ما از این آیات شریفه به این نتیجه میرسیم: هر کسی که در برابر خلافت علی بن ابیطالب واقع شده و منصب او را در دست گرفته است، خلافتش باطل و ناحق است و خودش نیز در ضلالت و گمراهی میباشد و هر کسی که پیروی او را بنماید، راه حق را نرفته و در گمراهی به سر میبرد.
شیخ محمد نصرتآبادی آقای بابویهی ما از موضوع بحث خودمان که درباره رأی و قیاس بود، دور شدیم، زیرا سؤال اینجانب این بود: (که چرا بایستی جماعتی از امّت راه احکام بر آنها بسته شده باشد که نتوانند بسیاری از مسائل دینیّه را مطابق با واقع به دست آورند، تا آنکه گرفتار رأی و قیاس شوند) و شما به این پرسش من جواب ندادید؟
بابویهی: آقای نصرتآبادی چون بحث امروزمان بسیار طولانی شد در همینجا خاتمه میدهیم و جواب سؤال شما را به مجلس بعد موکول میکنم. آقایان پذیرفتند و مجلس را ترک نمودند.