که اِبراز آنها صلاح نیست و چنانچه افشا شود من و تو هر دو در خطر خواهیم بود.
نصرتآبادی گفت: چون گفتار استادم به اینجا رسید من به کلی از ایشان مأیوس شدم و با او خداحافظی کرده به منزل مراجعت نمودم و چنان این سخنان استاد مرا در قَلَق و اضطراب انداخت که نتوانستم آن شب را بخوابم.
زیرا افکار گوناگون مرا احاطه کرده گاه با خود میگفتم کاشکی وارد این گونه مسائل نمیشدم و با استادم واگو نمیکردم تا چنین جوابهای دلخراشی به من بدهد، گاه با خود میگفتم چه عیبی دارد که من هم مانند همین استادم خونسردی را اختیار کنم و در برابر اینگونه مسائل بیتفاوت باشم زندگی را برای خودم تلخ نکنم و هر کسی هم که با من اینگونه مقابل شود همین جوابهای استادم را به او بدهم و بگویم: «الناس علی دین ملوکهم» و راه خود را بگیرم و بروم؟!
گاه با خود میگفتم جمیع ترقّیها و پیشرفتهای جهان بواسطه علم و دانش است، صنایع حیرتانگیز را دانش و علم به عهده دارد: علم است که انسان را در زیر دریا سکونت داده، علم است که بشر را به آسمانها برده پس چرا من خودم را با این حرفهای استاد قانع کنم و از تفحّص و تجسّس خودداری نمایم، علم و دانش مرهون پژوهش و کنجکاوی است، علم و دانش در نتیجه سیر در تاریخ و نظر در احوالات پیشینیان به دست میآید!
ـ شیخ محمد نصرتآبادی میگوید ـ: باز با خود میگفتم این چه حرفی بود که استاد به من گفت: «اگر میخواهی در میان جامعه زندگی کنی به منطق و برهان کاری نداشته باش» مگر زندگی کردن منافات با منطق و برهان دارد؟ آیا کسانی که منطق و برهان با آنان مساعد است زندگی نمیکنند؟!
باز با خود میگفتم این چه حرفی است که استاد به من گفت: «اگر میخواهی بر مردم آقایی و فرمانفرمائی کنی کاری با منطق و برهان نداشته باش»! هر کسی که دانشمند و صاحب منطق و برهان شد خواهی ناخواه او بر مردم آقا و پیشرو است در هر ملت و قومی که خواهد بود!
باز با خود میگفتم این گفتار استادم: «الناس علی دین ملوکهم» چه معنایی دارد؟ اگر مقصود از کلمه «دین» دین حق است که آورنده آن ملوک و سلاطین نیستند بلکه آورنده آن همان پیغمبرانند و اگر مقصود از کلمه «دین» روش و سیاست سلاطین و پادشاهان است این چنین دین دردی را دوا نمیکند و نمیتوان آن را مذهب خود قرار داد، و کسی را به راه راست و صراط مستقیم هدایت نمیکند این چنین دین احدی را به خداوند نزدیک نمیکند این چنین دین آخرت و سرای جاویدانی را برای انسان تأمین نمینماید!
بلکه این دینِ ملوک، یک سلسله آراء و اهوائی جعل شده مطابق سیاست روز که نتیجه آن استوار و استحکام پایه سلطنت و برخوردار نمودن آنان و هواخواهان ایشان میباشد ـ نصرت آبادی میگوید ـ: اگر مقصود استاد این بوده که بایستی منطق و برهان را رها کرده و دین ملوک زمان را در دست گرفته و از خواستههای آنان دفاع نموده، تا در نتیجه خود نیز در رفاه و آسایش دنیوی به سر بَرَد، واضح است که من برای این چنین دینی از وطن به غربت نیامدهام، این همه رنج و مشقت کمرشکنی را که بر خود هموار کردهام، مقصودم این گونه امور نبوده بلکه آنچه مرا وادار به تحصیل علم کرده است همان ترقیات علمی و اطلاعات دانشی و بینشی بوده است و بس.
چون نتیجه افکارم به اینجا منتهی شد تصمیم گرفتم این مسئله مذهب را جداً تعقیب کنم و از پای ننشینم تا طریقی را پیدا کنم که منطق و برهان با آن مساعد باشد و با عقول عقلاء جهان تطبیق کند، تا در همه جا سرافراز و سربلند گشته و در نتیجه فرمان بردار قرآن کریم شده که میفرماید « قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِینَ »[11]
نوبختی: آقای بابویهی در این چند ساعتی که من با آقای آشیخ محمد نصرتآبادی بودم این جریان و پیشآمد خود را که یکی از اسرارش بود با اینجانب بازگو نمودند و پس از آن از من خواهش کردند که من از شما اجازه بگیرم اگر اجازه میدهید ایشان هم در این مجلس با من شرکت کنند زیرا من این مرد را حقجو و طالب دانش میبینم.
بابویهی: جناب آقای نوبختی من مشتاق چنین افرادی هستم که خواهان منطق و برهان میباشند، کورکورانه وارد هیچ روشی نمیشوند، از هر کس و ناکس گفتاری را قبول نمیکنند، بدون تفحص و تجسس دنبالهرو کسی نمیشوند، زیرا هر کسی که بدون تأمل و تفکر دینی، مذهبی و مسلکی را پیش بگیرد آخر الامر پشیمان خواهد شد، هر کسی که بدون منطق و برهان دنبالهرو دیگران گردد، در گودالهای هلاکت واقع خواهد شد. آقای نوبختی: نیاز به اجازه نیست این آقایی را که توصیف نمودید با خود بیاورید آقای نوبختی خداحافظی کردند و رفتند.