بابویهی: آقای شیخ محمد نصرتآبادی شما شخصی هستید روحانی و تحصیل کرده من در اینجا از شما سؤالی دارم، خواهشمندم که جواب مشروحی به اینجانب بدهید، آن سؤال این است:
مقام جانشینی و خلافت چه اثری دارد؟ و نیز ان کسی که این مقام را در دست میگیرد، چگونه شخصی باید باشد؟
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من نمیتوانم مانند جنابعالی موضوعات را درون شکافی کنم و شرح و بسط بدهم، ولی چون امتثال امر شما برای من واجبست، آنچه از من ساخته باشد به عرضتان میرسانم: اولاً اثر جانشینی آنست که نام شخص از بین نمیرود، بلکه به واسطه این شخص دوم که جانشین او باشد، همواره نام وی بر سر زبانها ثابت و برقرار خواهد ماند، و ثانیاً چون شخص دوم در مرام و مسلک نماینده و نشان دهنده شخصِ اول است، خواهی ناخواه مرام آن شخص اول مورد عمل قرار میگیرد، و مسلک او پایدار می ماند، به طوری که گویا او نمرده است.
و اما چگونگی خلیفه و جانشین از این قرار است: اولاً بایستی این دو نفر «جانشین و صاحب او» از حیث مقام علمی و عملی همانند یکدیگر باشند. و ثانیاً باید میان ایشان سنخیت و تناسب کامل موجود باشد.
بابویهی: آقای نصرتآبادی این گفتار شما هر چند مختصر است ولی بسیار معقول و حکیمانه میباشد، زیرا عمل جمیع عقلاء جهان بر همین منوال است که شما گفتید، یعنی هرگاه بخواهند مثلاً برای جاینشینی سلطانی وزیری انتخاب کنند، فردی را در نظر میگیرند که موقعیت سلطنتی را بداند، و به آیین مملکتداری آشنا باشد، و هیچگاه یک مرد بازاری که سیاست کشوری را نمیداند، او را جانشین پادشاه نمیکنند.
و نیز هرگاه بخواهند به جای استادِ حوزه علمیّهای کسی را جایگزین نمایند. حتماً بایستی این چنین شخص دانشمندی باشد که بتواند تدریسها و تعلیمات این استاد را عُهدهدار شود، و هیچگاه شاگرد مدرسهای را به جای آن استاد نمیگذارند.
و نیز هرگاه مرجع تقلیدی از دنیا میرود، عالمی را در مسند او مینشانند که مانند او فقیه، و رتبه مرجعیت را واجد باشد، و هیچگاه یک طلبه مبتدی را به جای آن مرجع نصب نمیکنند.
و همچنین است تمام مؤسسات جهانی که هرگاه بخواهند به جای کارفرمای آنها، فردی را معاون و کارگردان آن مؤسّسه نمایند، قطعاً دانشمندی را انتخاب میکنند که میان او و میان آن مؤسسه سنخیت علمی و هنری برقرار باشد، مثلاً هیچگاه مهندس کشاورزی را، برای مؤسسه ساختمانی انتخاب نمینمایند، و نیز یک متخصص نیروی برق را برای یک مؤسسه میکانیکی استخدام نمیکنند، و بر همین قیاس است دیگر امورات اجتماعی که همواره سنخیّت و تناسب را رعایت مینمایند.
بابویهی: آقای نصرتآبادی شما برای من بگوید که اگر مسلمین آن عصر میخواستند همین قانون ثابت کلی را درباره خلافت پیغمبر(ص) به کار برند، چه شخصی را میبایست به عنوان جانشینی آن حضرت انتخاب کنند.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی البته واضح است که اگر اصحاب میخواستند طبق قانون عقلانی جهانی (که در بالا گفته شد) پیش بروند بایستی کسی را انتخاب نمایند که بعد از رسول الله از تمام افراد بشر از هر حیث بالاتر باشد، به جهت آنکه خود پیغمبر(ص) سرآمد جمیع موجودات عالم بودهاند، و خلیفه او نیز میبایست (به غیر از مقام نبوت) یک چنین موقعیتی را دارا باشد، تا لیاقت جاینشینی آن حضرت را داشته باشد.
بابویهی: آقای نصرتآبادی من از شما سؤال میکنم: ابابکری که شخصیتی در جامعه نداشت، ابابکری که علمی به احکام شرعیه نداشت، ابابکری که جوابگوی مسایل علمیه نبود، ابابکری که نمیتوانست اشکالات وارد بر دین را حل کند، ابابکری که تقوا نداشت، ابابکری که هیچ گونه شرایط خلافت پیغمبر(ص) را دارا نبوده است، چرا او را برای این منصب خطیر انتخاب کردند.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی آنچه تا به حال برای ما ثابت شده اینست که ابابکر خلیفه شرعی پیغمبر(ص) نبوده زیرا دلیلی از کتاب و سنت برای آن نیافتیم، و همچنین از نظر قانون عقلانی جهانی نمیتوان او را خلیفه آن حضرت دانست، به جهت آنکه عقلاء جهان کسی را که واجد شرایط نیابت و جانشینی نباشد، او را به این منصب نمیخوانند، و کسانی را که با این چنین شخص بیعت کنند، خائن به جامعه میشناسند،
ولی از طرفی هم نمیتوان گفت که ابابکر در جامعه شخصیت نداشته، و احکام شرعیه را نمیدانسته، و مردی بوده بی تقوا، زیرا اولاً ابابکر از قبیله قریش بوده و ثانیاً چون در اسلام داخل شده قطعاً به احکام آن آشنایی داشته و نیز نمیتوان گفت که او ناپرهیزکار و بیتقوا بوده است.
بابویهی: آقای نصرتآبادی من هیچ موضوعی را برای شما مطرح نمیکنیم که دلیل بر آن نداشته نباشم، برای یکایک این گفتارهای فوق برهانی در دست دارم، ولی اعتراض شما به اینجانب از این جهت است که شما به تاریخ مراجعه نکردهاید و از حالات رجال و اصحاب اطلاعی در دست ندارید، اینک من برای شما و آقای نوبختی احادیثی ذیلاً نقل میکنم تا مطالب بالا را گواهی دهند. به عرایضم توجه نمایید: