بابویهی: چون گفتار شیخ محمد نصرتآبادی به آخر رسید، دیدم آقای نوبختی چنان بیتاب شد که دیگر نتواسنت خود را کنترل نماید و با لحنی خشونتآمیز روی کرد به آقای نصرتآبادی و فگت: شما روحانیین سنّی به جای آنکه مردم عوام را هدایت نمایید، و حق و باطل را برای ایشان واضح کنید، و راه هدایت و ضلالت را مشخص نمایید، تا توانستید مطالب را کتمان کردهاید،
آقای نصرتآبادی شما روحانین سنّی حسّ مسؤولیت برای خودتان نمیکنید.
آقای نصرتآبادی شماها برای چه چیز در این مسند نشستهاید؟ این منصب راهبری و پیشوایی را که شماها اختصاص به خود دادهاید، چه اثر و چه سودی برای جامعه داشته است؟
آقای نصرتآبادی شما ببینید این آقای بابویهی، یک فرد متوسط روحانی شیع چقدر تا به حال برای ما حقایق گفته، و تا چه اندازه ما را به امورات دینی روشن کرده است.
ما تاکنون خیال میکردیم که هر کس هر مذهبی را برای خود اختیار کند هیچ گونه مسؤولیتی برای او نیست، و در نزد خدا و رسول هم معذور میباشد، ولی از آن وقتی که با این مرد «بابویهی» مصاحب و مجالس شدهایم، برای ما ثابت شد، که هیچ کس چنین آزادی را ندارد که به دلخواه خود دینی و مذهبی اختیار نماید، بلکه وظیفه عقلی و شرعی او است که تحقیق کند تا برهان قاطعی به دست آورد:
البته این جهالت و نابینایی ما اهل تسنّن به واسطه آنست که شما روحانیین سنّی حقایق را برای ما نگفتهاید، و ماها را در چاه ضلالت و گمراهی نگه داشتهاید.
بابویهی: شیخ محمد نصرتآبادی رو کرد به آقای نوبختی و گفت: آقای نوبختی شما از حدّ خودتان تجاوز کردهاید، و به روحانیت توهین میکنید.
نوبختی در جواب گفت: آقای نصرتآبادی من توهین نمیکنم شما به عرایض من توجه نمایید من الان برایتان ثابت میکنم که شما روحانیین ما خائن به مردم و ملت هستید:
آقای نصرتآبادی: آیا مگر در کتابهای خود ما اهل تسنّن، این احادیث آورده نشده است: که عمر بن خطاب از نوشتن پیغمبر(ص) جلوگیری کرد و نگذاشت آن مطلبی که جلوگیر گمراهی امت بود آن حضرت بنویسد، و گفت این مرد «پیغمبر» هذیان میگوید، چنانکه آقای بابویهی در روزهای اول بحث آن روایتها را برای من و شما خواندند؟ چرا شماها این احادیث را برای ما نگفتهاید؟ چرا ما را به آن خطر خانمانسوز جهانی مطلع نکردید؟ که همان مصیبت روز پنجشنبه باشد، یعنی آن روزی که ابن عباس گریه میکرد و میگفت: تمام مصیبها روز پنجشنبه واقع شد، شما روحانیین هستید که این گونه موضوعات حسّاس تاریخی را اظهار نکردید، که این خود خیانتی است بزرگ.
آقای نصرتآبادی آن احادیثی که پیشگویی میکنند، و بدعتهایی را که عدهای از اصحاب به جای میگذارند (چنانکه آقای بابویهی ذیل آیه شریفه «و ما محمد الا رسول الخ» برای ما خواندند چرا شماها آنها را به مردم نرساندید، بلکه برعکس همین افراد از صحابه را با تجلیل معتبری که پیغمبر(ص) امت خود را (در آن حدیث) به هفتاد و سه فرقه تقسیم میکنند، و فقط یک فرقه از آنان را اهل نجات میدانند (چنانکه آقای بابویهی ذیل مبحث روز شنبه 11 ذیقععده آن را خواندند) چرا شماها آن را برای مردم نگفتید، تا ایشان بیدار شوند، و فکری به حال خود کنند، در تجسّس برایند، و آن فرقه ناجیه را بشناسند و در نتیجه ببینند که خود ناجیند و یا ها لک، و این خود نیز خیانت بزرگی است به مسلمین جهان.
آقای نصرتآبادی آن احادیث معتبر «ثقلین» که پیغمبر(ص) در آنها هشدار میدهد امت را به اینکه عترت او با قرآن قرین و همدوش هستند [152] چرا شماها آنها را برای ما مردم نخواندید؟ تا در نتیجه ما مردم اهمیت عترت و اهل بیت او را کاملاً بشناسیم، و حقوق آن بزرگواران را پایمال نکنیم، که این نیز خیانتی بزرگ به جامعه مسلمین.
آقای نصرتآبادی شما علماء اهل تسنن صحابه را به ماها معرفی نکردید، اعمال و رفتارهای ایشان را برای ماها شرح ندادید، و دیدید که آقای بابویهی از روز 2 شنبه 13 ذیقعده تا چند روز هفت نفر از صحابه «ابابکر، عمر، عثمان، معاویه، طلحه، زبیر و خالبد بن ولید به ضمیمه عایشه» را چگونه برای من و شما شرح حال دادند، و اعمال یکایک ایشان را از کتب تاریخ خودمان مشروحاً بیان کردند، لیکن شما روحانیین سنّی تمام جنایات آنان را نادیده گرفته، و تا توانستهاید ایشان را تمجید و تکریم بنمایید، و نمیگذارید این ملت عوام، این گروه را بشناسند، که این نیز خیانتی است به تاریخ و هم به ملت مسلمان جهان.
آقای نصرتآبادی: آقای بابویهی بحثی عمیق و پرمحتوایی در اطراف اصحاب بیان نمودند، و ما را روشن کردند به آنکه صحابی بودن علت ایمان شخص نمیشود، و ما تاکنون یک چنین مطالب مفیدی را از شما روحانیین نشنیدهایم ولی گفتارهای شما درباره اصحاب چنین وانمود میکند که صحابی بودن علت تامه است برای پاکی و ایمان انسان، و این خود نیز یک جنایتی است که از شماها صادر شده است، زیرا نیک و بد را یکسان نمودهاید، و حق و باطل را مختلط کردهاید.
آقای نصرتآبادی شما دیدید که چگونه آقای بابویهی مذاهب مستحدثه و مذاهب چهارگانه ما اهل تسنن را بررسی و تحقیق کرده، مجعول بودن و از پیش خود ساختگی آنها را آشکارا نمودند، ولی شما روحانیین سنّی در این امور بیتفاوت هستید، و اطلاعات خودتان را به عوام واگو نمیکنید. و این نیز خیانتی است به اسلام و هم به مسلمین.
آقای نصرتآبادی: آقای بابویهی درباره پیش بینیهای اسلام چه بیانات دلنشینی و دلیلهای محکمی آوردند، که سبب بینش و بصیرت دینی میگردید، و ما تا به حال از شما روحانیین خودمان در هیچ محفل و مجلسی این مطالب را نشنیدهایم.
آقای نصرتآبادی اکنون که آقای بابویهی در مبحث خلافت وارد شدهاند (با آن که هنوز این بحث به آخر نرسیده است) هر کس این مطالب را بخواند، حقانیت و بطلان مربوط به مذهب را به دست میآورد، و ما از شما روحانیین اهل تسنن این تحقیقات را نشنیدهایم.
آقای نصرتآبادی من به شما یک پیشنهادی دارم که قطعا خیر شما در آنست اگر آن را بپذیرید، شیخ محمد نصرتآبادی: پیشنهاد شما چیست؟ نوبختی: انچه من میخواهم از باب نصیحت به شما بگویم اینست که شما این لباس روحانیّتِ بی مسؤولیت را از تن خود درآورید، و مانند سایرین زندگی کنید، و اگر به این کار تن درنمیدهید یقیناً بدانید که وزد و وبال سنگینی را برخود بار کردهاید.
زیرا شما روحانیین، الگوی مردم هستید، و عقل منفصل جامعه میباشید، مردم خواهی ناخواه و ناخودآگاه تابع شماها هستند، و هر راهی را که میروید، ایشان همان راه را میپیمایند، اعمالشان را با اعمال شماها میسنجند، خوبی و بدی، صحت و بطلان کارهای خود را با قیاس به کارهای شماها میفهمند، و چون طریق شما روحانیین ما، طریق صحیحی نیست، و مسلکی را که کیش خود قرار دادهاید، خدا پسندانه نیست، در نتیجه باعث گمراهی ملت عوام خواهید شد. [153]
بابویهی: آقای نصرتآبادی در برابر این گفتارها شدیداً ناراحت شده و نتوانستند جوابی بدهند.
سپس آقای نوبختی روی به اینجانب کردند و گفتند: آقای بابویهی من از شما معذرت میخواهم اگر اسائه ادب کردم و وقت شما را تضییع نمودم و این گونه بیان کردن را هم از جنابعالی تعلیم گرفتهام.
بابویهی: آقای نوبختی این گفتارهای شما خیلی مرا امیدوار کرد، و فهمیدم که راستی در میان این مردم افرادی هستند که در جستجوی حق میباشند، اینک به من اجازه بدهید که تتمه بحث پیشین را دنبال کنیم؟