آقای نصرتآبادی پیش از ورود در این مبحث، من مقدمه کوتاهی (که بسیار سودمندست) برای شما میگویم تا آنکه از روی بصیرت و بینایی کامل مطالب آینده را درک نمایید و آن مقدمه اینست:
در جهان هستی علوم بیشماریست که هر کدام از آنها اثرهایی مخصوص به خود دارند، و هر کدام از آن علوم، مجهولهای خاصی را حل میکنند.
هر ع لمی دارای موضوع جداگانه ایست که به توسط آن موضوع، از علوم دیگر جدا و منفصل میشود مثلاً موضوعِ علمِ منطق: مُعرِّف و حُجّت، موضوعِ علمِ فقه افعال مکلف، موضوعِ علمِ نحو کلمه و کلام و موضوع ِ علمِ طبّ بدن انسان میباشد و ......
اگر فرضاً موضوع در میان علوم نمیبود، مسایل علمیه با یکدیگر مختلط و مشتبه میشدند، به طوری که جدا کردن آنها را از یکدیگر زحمت فراوانی را به بار میآورد.
موضوع هر علم دارای افراد بسیاریست و هر یک از این افراد ا حکام فراوانی دارند، و بحثهایی که اطراف احوالات موضوع و اطراف آن افراد میشود، آن بحثها را مسایل آن علم میگویند.
آقای نصرتآبادی من در اینجا مثالی برای شما میآورم تا به طور دقیق مطالب بالا را دریابید:
مثلاً موضوع در علم حساب «عدد» است که این علم را از جمیع علوم دیگر جدا میکند این عدد «که موضوع علم حساب به شمار میرود) دارای افراد بیشماریست، و از ترکیب این افراد، شکلهای مختلفی تشکیل میشود: به نام جمع، تفریق «منها» ضرب، تقسیم، کسر، تناسب و .... هر یک از این اشکال شرایط و احکام جداگانهای دارند و به توسط هر شکلی یک نوع مجهول ریاضی حل میشود که با شکل دیگر حلّ نمیگردد، و بحثهایی که در این علم حساب اطراف این اشکال و شرایط و احکام آنها مطرح میکنند، آنها را مسایل این علم میگویند. ـ به همین علم قیاس کنید جمیع علم را ـ