نوبختی: آقای بابویهی ما در میان جامعه خودمان تفاوتی میان مسلمان و مؤمن نمیگذاریم و امتیازی برای این دو نام قائل نیستیم، بلکه همه را هم مسلمان و هم مؤمن میدانیم، لیکن از این گفتار شما چنین برداشت میشود که اسلام و ایمان دو چیزند، خواهشمندم این موضوع را برای من توضیح دهید.
بابویهی: آقای نوبختی شرح این مسأله بسیار طولانی است، وقت هم به من و شما اجازه تفصیل آن را نمیدهد، ولی تفاوت میان این دو نام را به طول اجمال برایتان بیان میکنم، به عرایضم توجه نمایید:
هر کافر و مشرک و بُت پرستی که شهادتین را بر زبان خود جاری کند، یعنی (در مقام اسلام آوردن) بگوید: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله. این چنین شخص را مسلمان میگویند و نتیجه این اقرارش آن است که در ردیف مسلمانان به شما میرود و خون او محفوظ و اموال او محترم و ازدواج با او جایز میشود.
کسانی که داخل در اسلام میشوند، بعضی از آنان جز همین اقرار زبانی و پارهای از اعمال ظاهری، چیز دیگری در دست ندارند، و آنچه را هم که از اعمال دینی انجام میدهند، از روی ناچاری و برای حفظ ظاهر، و گذران زندگی محیطی میباشد، و گاهگاهی صفت نفاق و دورویی از آنان بروز میکند، و اگر فرضاً یک روزی محیط مساعد مرام پیشین آنان شود، از اسلام صوریِ خود دست برمیدارند و با شتاب هر چه تمامتر به سوی آن مسلک میروند.
این گرو هر چه را از اعمال و وظایف مقرّره دینی به جا میآورند، هیچ یک از آنها، آثار معنوی، و ثواب آخرتی برای آنان ندارد، به جهت آنکه عملهایشان بیروح و تهی از اعتقاد میباشد این دسته از مردم را مسلمان مینامند نه مؤمن.
و بعضی از مسلمین به اضافه اقرارهای زبانی، آنچه را اسلام مقرّر کرده است، قلباً پایبند به آنها میباشند، این گروه از مسلمانان روح اسلام در درون آنان جای گرفته و هر چه را از اعمال دینی انجام میدهند با اعتقاد قلبی توأم است، نتیجتاً جمیع اعمال و کردارشان (چون روح دارد) مورد قبول درگاه خداوند متعال و در آخرت پاداشهای نیکویی به آنان عطا خواهد شد، این دسته از مسلمانان را مؤمن میگویند، اینست تفاوت میان مؤمن و مسمانی که به درجه مؤمنین نرسیده است.
این آیه شریفه مطلب فوق را به طور اجمال بیان میفرماید:
«قَالَتِ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُل لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الاِْیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ الآیه» الحجرات: 15.
یعنی اعراب «بادیه نشینان» گفتند ما ایمان آوردیم بگو (ای پیغمبر) ایمان نیاوردهاید لیکن بگویید اسلام آوردهایم و هنوز داخل نشده است ایمان در دلهای شما.
بابویهی: آقای نوبختی از مطالب فوق به ضمیمه آیه شریفه، تفاوت میان مسلمان و مؤمن واضح گردید، و ضمناً برای شما روشن شد که چگونه ابوسفیان از مؤمنین نبوده است، زیرا گفتار او را شنیدید که درباره رسالت پیغمبر(ص) گفت: من در این امر در دل خود رشکی دارم، ولی از ترس شمشیر آن حضرت اسلام آورد. اینک برای تأیید گفتار بالا احادیثی ذیلاً برایتان نقل میکنم:
ابوبکر جوهری در کتاب «السقیفه و فدک» صفحه 38 مینویسد:
128. و حدثنی المغیرة بن محمد المهلبی ............ ان اباسفیان قال لعثمان: بابی انت انفق و لاتکن کابی حجر و تداولوها یا بنی امیّه تداول الولدان الکرة فوالله ما م جنّة و لا تار الخ.
یعنی مغیره میگوید ابوسفیان به عثمان گفت پدرم به فدایت بخشش کن و مباش مانند «ابیحجر»، ای بنی امیّه (خلافت را) دست به دست به همدیگر بدهید مانند بچهها که توپ را به دست یکدیگر میدهند، سوگند به خداوند که نه بهشتی وجود دارد و نه دوزخی.
بابویهی: آقای نوبختی این گفتار ابوسفیان شاهد زندهایست که او مؤنم نبوده زیرا مؤمن انکار بهشت و دوزخ نمیکند بلکه کسی که منکر چیزهایی شود که قرآن کریم به وجود ان تصریح کرده است (و همچنین اموراتی که به سر حدّ ضرورت رسیده) این چنین شخص مرتدّ میباشد و از جرگه مسلمین هم خارج است.
آقای نوبختی شما ببینید در میان صحابه چه افرادی بودهاند که به هیچ یک از حقایق دینی معتقد نبوده، اصول و فروع دین را ملعبه و بازیچه خودشان قرار دادهاند، چنانکه میبینید ابوسفیان موضوع خلافت را که یکی از سرآمد امورات اسلامی است، تشبیه به توپی کرده و به بنی امیه میگوید:
همان طوری که اطفال با توپ بازی میکنند، شما هم خلافت را دستخوش خودتان بنمایید و به دست یکدیگر بدهید و نگذارید که دیگران از دست شما بربایند.