قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِینَ(البقره: 111)
آیه شریفه در مقام تحدّی است و در آن اشارهایست به آنکه برهان مختص مُحقّین و صادقین میباشد و مبطلین را برهانی در دست نیست و گرنه آیه شریفه با لسان تحدی و مغالبه از کاذبین و مبطلین درخواست برهان نمینمود.
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَیلُ مِمَّا تَصِفُونَ(الانبیاء: 18)
حق چون مُبَرهن است باطل را میکوبد و نابود میکند و اگر باطل را نیز برهان معاضدش بود حق نمیتوانست آن را محجوج و محکوم نماید. آیات در این مورد سبیار است ولی بحث به طول میانجامد.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای نوبختی خلاصه و فشرده این نکته بالا، به طوری که شما بتوانید آن را درک کنید از این قرار است:
آقای بابویهی در این نکته حسّی و شهودی، ثابت کردند که هرگاه امری باطل بودن ان مسلّم شود به طوری که هیچ عاقلی شک و ریبی در بطلان آن نداشته باشد، این گونه امورات برهانپذیر نیستند،ِ مانند: دو دو تا پنج تا، که هیچ دلیل و برهانی به این موضوع تعلق نمیگیرد و نمیتواند این گفتار را روبه راه کند.
و مقصود آقای بابویهی از مطرح کردن این نکته فوق این بوده که اثبات کنند که جلوگیری عمر بن خطاب از نوشتن پیغمبر صحیفه را، چون عملی بوده است باطل و ناحق، اگر جمیع علماء اهل تسنن با همدیگر همدست شوند، نمیتوانند راه اصلاحی برای آن پیداکنند، و وجه صحیحی برای آن بتراشند مگر آنکه مانند «محمد فؤاد» یاوهسرایی و بیهوده بافی نمایند و تاویل کنند و گرنه از برهان در اینجا خبری نیست.
بابویهی: آقای نصرتآبادی من نمیدانم چگونه از شما تشکر کنم که هم نکته یاد شده را خوب فهمیدید و هم با عبارتی مختصر آن را به آقای نوبختی یاد دادید و تعصب مذهبی گریبانگیر شما نشد خداوند بر هدایت شما بیفزاید.