سیوطی در تفسیر خود «الدُرّ المنثور» جلد 4 صفحه 191 مینویسد:
122. خلاصه ترجمه: حسین بن علی (رض) میگوید یک روز صبح پیغمبر(ص) غمناک بود، از آن حضرت در این باره سؤال شد، در جواب فرمود: در خواب دیدم که بنی امیه یکی پس از دیگری بر منبر من بالا میروند، به آن حضرت گفته شد ای رسول خدا غمگین مباش، این دنیائی است که نصیب ایشان میشود، و این آیه نازل گردید وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَینَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ الآیة (یعنی قرار ندادیم آن خوابی را که به تو نشان دادیم مگر ابتلائی برای مردمان و آن درخت لعنت کرده شده در قرآن و بیم میدهیم ایشان را پس نمیافزایدشان مگر طغیان عظیمی).
باز سیوطی در همان تفسیر و همان جلد و صفحه مینویسد:
123. وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَینَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ
خلاصه ترجمه: سهل بن سعد میگوید پیغمبر(ص) فرمود دیدم بنی امیه را که بالا میرفتند بر منبر من مانند بالا رفتن میمونها و این موضوع آنچنان ناراحت کرد آن حضرت را که تا زنده بود خندان دیده نشد تا وفات نمود، و این آیه نازل شد (همان آیه ذیل شجره ملعونه که با ترجمهاش ذیل حدیث پیشین درج شده).
بابویهی: بعد از آنکه من این احادیث را برای آقایان بیان نمودم، چند دقیقهای مجلس را ترک کردم و چون برگشتم، آقای شیخ محمد نصرتآبادی رو به اینجانب کرده گفت آقای بابویهی، آقای نوبختی از من پرسید چرا پیغمبر(ص) از بالا رفتن بر منبرش آن قدر ناراحت گردید که تا زنده بود خندان نشد؟
من «نصرتآبادی» در جواب آقای نوبختی گفتم: شاید به جهت این بوده که منبر ان حضرت اختصاص به خود ایشان داشته، و تصرف دیگران در آن منبر جایز نبوده است، ولی آقای نوبختی به این جواب من قانع نشدند، و بنا گذاریم که از جنابعالی پرسش نماییم، اکنون از شما خواهشمندیم که این مسأله را برای ما حل کنید.
بابویهی: آقای شیخ محمد نصرتآبادی من بارها به شما عرض کردهام که شخ روحانی بایستی همه گفتارش با دلیل و منطق همراه باشد، سخنی نگوید که مورد اعتراض واقع شود، و اگر شما در این سؤال دقت میکردید، این گونه جواب نمیدادید.
آقای نصرتآبادی من از شما میپرسم منبری که چند قطعه چوبی بیش نبوده، آیا بالای آن رفتن آنقدر اهمیت داشته، که مانند پیغمبری (که دارای خُلق عظیم است) از آن دریغ کند و به اضافه از بالا روندگان آن چوبها، چنان ناراحت گردد که تا آخر عمر شریفش خندان نشود؟
و نیز آیا برای بالا رفتن از یک چهارچوبه از جانب خداوند آیه نازل میگردد؟ و آیا مجرّد نشستن روی منبر پیغمبر(ص) باعث فتنه و ابتلائات مردم میشود؟ البته خواهید گفت: نه چنین است.
آقای نصرتآبادی، قران کریم افرادی را که بر منبر پیغمبر بالا میروند لعنت کرده و نیز این عمل را فتنه و گرفتاری مردم اعلام نموده، و همچنین گروهی را که به این کار دست زدهاند،ِ شجره ملعونه نام نهاده است، قطعاً امر خطرناک مهمّی را در نظر گرفته که آن امر خطیر و عظیم، همان ادعای جاینشینی پیغمبر و دعوی امامت و منصب خلافت میباشد.
آقای نصرتآبادی آیه شریفه (شجره ملعونه) معجزهایست از معجزات قرآن زیرا سالیان دراز پیش از آنکه فتنه بنیامیه سرگیر شود، و خلافت را این سلسله در دست بگیرند، کتاب کریم به ضمیمه احادیث پیغمبر(ص) از این پیش آمد خبر داده، به طوری که مسلمین قرن اوّل آن را مشاهده کرده و تاریخ نویسان ثبت نمودند، که بیش از ده نفر از این سلسله بنی امیه منصب خلافت را تصرّف کرده و (همان طوری که در حدیث بالا خواندید) بوزینهوار یکی پس از دیگری بر منبر معنوی پیغمبر(ص) بالا رفتند، که اولی ایشان عثمان بن عفّان و آخرینشان مروان الحمار بوده.
آقای نصرتآبادی سؤالی در اینجا پیش میآید: آیا عمر بن خطاب این آیه شریفه (شجره ملعونه را) نخوانده بوده و از این همه گفتارهای پیغمبر(ص) در مذمت بنی امیه (که من نمونهای از آنها را برای شما نقل کردم) اطلاعی نداشته؟ و یا آنکه از تمام آنها مطلع و باخبر بوده است؟
اگر عمر میدانسته که این سلسله بنی امیّه (بنا به گفتار پیغمبر(ص)) غصب خلافت خواهند کرد و نیز میدانسته که مورد لعنت خدا و پیغمبر میباشند و فتنه آنان مسلمین را احاطه خواهد نمود، و با این وصف اقدام در خلافت عثمان نمود، ناچار بایستی گفت که عمر از روی علم و عمد مخالفت قرآن کریم و پیغمبر را نموده است و همان طوری که خلافت را خودش غصباً در دست گرفت، برای پس از مرگش نیز نگذاشت که این حق (خلافت) به صاحب اصلی و شرعی خود (که علی بن ابیطالب(ع) باشد) برسد و این عمل عمر جز عناد و دشمنی او با اهل بیت پیغمبر(ص) چیز دیگری را نشان نمیدهد، بخوانید و قضاوت کنید و برای مزید اطلاع به کتابهای نامبرده بالا و دیگر کتب اهل تسنن از تفسیر و تاریخ مراجعه شود.
بابویهی: آقای شیخ محمد نصرتآبادی اگر این گفتار من از روی غرض و تعصب است، و برخلاف واقع میباشد خواهشمندم شما مرا آگاه کنید، و نقطه غلط سخنانم را به من ارائه دهید، تا آن را جبران و استدراک نمایم و از شما کمال تشکر را دارم.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی اگر گفتارهای جنابعالی از مفاد آیه شریفه و روایاتی که ذیل آن نقل شده است تجاوز مینمود، و اگر سخنی میگفتید که نه آیه شریفه و نه احادیث یاد شده آن را نشان میدادند، البته ما میفهمیدیم که شما شخصی هستید مُغرض و مُتعصّب، و قطعاً نمیگذاشتیم که از بحث خارج شوید، تا آنکه یا آن را ثابت کنید، و یا ما از شما فاصله گرفته و مجلستان را ترک میکردیم و ضمناً برای ما ثابت میشد که شیعه ناحق و گزاف خلفاء ما را هتک میکنند و حق آنان را تضییع مینمایند.
لیکن آنچه تاکنون در مباحث شما دقت کردهایم، انحرافی در بیانات شما ندیدهایم، و هرگاه آیاتی و روایاتی نقل نمودهاید از معناها و مفهومهای آنها تجاوز نکرده، و برخلاف ظاهر حکم ننمودهاید، و هیچ کلامی را تأویل نکردهاید، خداوند بر استقامت و ثبات شما بیفزاید و ما را از بیانات رسا و مطالب روشنکننده شما مستفید کند.
بابویهی: آقای نصرتآبادی از این قضاوت منصفانه شما تشکر میکنیم خداوند بر هدایت شما بیفزاید.