بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی من در این هنگام ناچارم دلیلها و برهانهایی به غیر از حدیث برایتان بیاورم تا آنکه شما با قلبی آرام و خواطری مطمئن این مبحث را بپذیرید و این مسأله صحابه برای شما از روز روشنتر گردد، مشروط به اینکه در عرایض ذیل خوب دقت نمایید:
جناب آقای نصرتآبادی چون جنابعالی شخصی روحانی و دانشمند هستید، من نخست با بیانی علمی این مسأله را با شما در میان میگذارم پس از آن جنابعالی با آقای نوبختی مذاکره نمایید و برایشان شرح دهید چون هر دوی شما هم مذهب هستید از شما بهتر قبول میکند:
جناب آقای نصرتآبادی: آیا میان صحابی بودن و مؤمن بودن تلازم میباشد؟ (بعبارة اخری) آیا لازمه لاینفکّ صحابی بودن مؤمن بودن است، همانطوری که لازمه لاینفکّ آتش احتراق میباشد؟
نصرتآبادی: آقای بابویهی، اینگونه تلازم مابین این دو موضوع وجود ندارد، زیرا مشهود و محسوس است که صرف مصاحبت و همنشینی با نیکان شخص را مهذّب و پاک نمیگرداند مادامی که لوازم دیگر صلاحیت را واجد نباشد.
بابویهی: آقای نصرت اضافه میکنم: نسبت میان صحابی بودن و میان مؤمن بودن، از نسب اربعه چیست؟ آیا میتوان گفت که نسبت میان این دو موضوع نسبت تساوی است که کلیّت از دو طرف صدق کند؟ به طوری که بتوان گفت: «کل صحابی مؤمن. و کل مؤمن صحابی».
نصرتآبادی: آقای بابویهی یک چنین چیزی نمیتوان گفت، زیرا اگر کلیت جمله اولیه صدق و کذبش واضح نباشد، کاذب بودن جمله ثانیه اظهر من الشمس است، اکنون من خواهشمندم که خود جنابعالی نسبت میان این دو را بیان نمایید: